قسمت قبل تو این مدت که من خونه مجردی داشتم و همیشه با الهه تو بغل هم بودیم چنتا مورد مشکوک از الهه دیدم تلفن های مشکوک و همچنین غیبت های الهه که البته همیشه یه عذری براشون می اورد و مثل همیشه انکار می کرد و می گفت این هایی که به گوشیم یا خونه تو زنگ می زنند از روی حسودیشونه و می خوان که بین ما جدایی بندازن البته چرت می گفت ولی چون منم سرم خیلی گرم دختر بازی و خانوم بازی بود زیاد سخت نمی گرفتم می دونستم که قرار نیست با الهه ازدواج کنم و از طرفی اینقدر که با الهه سکس های هات و طولانی داشتم حتی فکر اینکه اون جونی داشته باشه و بتونه بره با یکی دیگه سکس کنه رو هم نمی کردم می گفتم نهایتا داره مخ یه پسری رو می زنه که ازدواج کنه واسه همین سخت گیری نمی کردم به این دلیل که خودم جرات اینکه ازش جدا بشم رو نداشتم ولی اگه قضیه ازدواج الهه پیش می اومد فکر می کردم که راحت بتونم قبولش کنم چند بار هم با چنتا پسر مچشو گرفتم ولی اون می گفت که فقط قضیه ازدواج بینشون مطرحه با این حال رفتارم طوری بود که دیگه اون جرات نمی کرد طرفو ببینه خیلی از لحاظ عاطفی همچی بینمون پیچیده شده بود من همه روابطمو با الهه بر مبنای دوستی شهوت و سکس گذاشته بودم و الهه هم حداقل سعی می کرد که همینطور رفتار کنه حدود پنج سال از شروع دوستی ما می گذشت الهه خیلی خوشگل تر از قبل شده بود مثل یه دختر جا افتاده قدش بلندتر و بدنش پرتر از قبل شده بود واقعا می تونستم بفهمم که مردا چطور می خوان با چشاشون الهه رو بخورن یه دختری با 165 قد و 65 وزن با سینه 75 سفت و برجسته و کپلی که از بس زیر مردای مختلف رفته بود بزرگ و برجسته شده بود موها و چشم های مشکی و پوست برنزه و فیس کاملا سکسی و حشری که اونو کاملا متمایز می کرد از سایر دختر ها بعضی وقتا فکر می کردم که چنتا مرد با سکسی هایی که با الهه داشتیم تونستیم همچین فرشته ای رو بسازیم که البته فعالترینشون من بودم با 5 سال سابقه مستمر خانواده الهه چون دیگه از ازدواج من و الهه ناامید شده بودند داشتن الهه رو مجبور می کردن که از بین خواستگاراش یکی رو انتخاب کنه و الهه چند بار اینو به من گفت و من هم سعی می کردم که مثلا کمکش کنم تو انتخاب شوهر تا اینکه یکی از خواستگارها سمج شد و قضیه خواستگاری منجر شد به قرار بله برون جمعه خواستگاری کردند و روز دوشنبه که مصادف بود با روز بعثت قرار بله برون گذاشتن همه چی داشت تموم می شد و منم خودمو زده بودم به بی خیالی تا اینکه یکشنبه شب الهه با هر ترفندی که می تونست از خونه جیم زد و اومد پیشم و شب پیشم موند با بهترین آرایشی که می تونست و بهترین لباس سکسیش ازم پذیرایی کرد منم مثل همیشه خیلی قدرتمندانه کردمش طوری ازعقب و جلو کردمش که واقعا هر کسی دیگه ای هم جای من بود این کارو می کرد فکر کنید همچین گوشتی فقط امشب مال شماست اینقدر بهش ولع داشتم که وقتی ارضا شدم آبم چندین برابر روزهای دیگه اومد و همشو ریختم تو دهن و صورت الهه نیمه شب بود که به من گفت سعید نزار فردا این اتفاق بیوفته هیچ علاقه ای به ازدواج ندارم و فقط تو رو دوست دارم منم که می خواستم دیگه همه چی تموم شه و فکر می کردم با ازدواج الهه همه چی درست میشه و مشکلات عاطفی منم حل میشه نصفه شب به حالت قهر زدم بیرون تا دیگه تحت تاثیرش قرار نگیرم و از فردا یه زندگی بدون الهه رو دنبال کنم صبح برگشتم دیدم الهه ای در کار نیست ولی یه تیکه کاغذ روی آینه میزتوالت گذاشته که یه شعر خیلی قشنگ و تاثیر گذار روش نوشته و در انتها ازم خداحافظی کرده زار زار گریه می کردم و به زمین و زمان فحش می دادم مدت ها بود منتظر همچین روزی بودم که الهه ازدواج کنه و من هم راحت بشم ولی انگار قرار نبود چیزی تموم شه بعد از نیم ساعت گریه و زاری سریع زنگ زدم به مادرم گفتم به خونه الهه اینا زنگ بزن و به مادرش اینا بگو ما امشب میایم خواستگاری مادرم هاج و واج گفت مطمئنی با عصبانیت گفتم هر کاری گفتم بکن خواستگاری من از الهه انجام شد و قرار عقد هم گذاشته شد همه چی خیلی راحت و بدون کوچکترین مشکلی انجام شد اون چند روز اصلا نمی خواستم فکر کنم و کاملا مخمو تعطیل کرده بودم و فقط با احساسم می رفتم جلو خونه مجردیمو عوض کردم و یه خونه بزرگتر گرفتم هنوز عروسی نکرده بودیم ولی الهه حتی یه لحظه حاضر نبود تنهام بزاره من و الهه تو این چند سال دوستی خیلی با هم راحت شده بودیم و همه حرفیو به هم می زدیم و شوخی های زیادی با هم می کردیم ولی نمی دونم خاصیت این عقد و ازدواج چیه که همه چی یه جور دیگه میشه خلاصه بعد از چند ماهی از هپروت در اومدم دیدم ای دل غافل دیگه از داف بازی و سکس گروهی خبری نیست دیگه داشت بهم سخت می گذشت و الهه هم مثل دخترای آفتاب مهتاب ندیده رفتار می کرد اگه شخص دیگه ای جای من بود و عقبه الهه رو نمی دونست واقعا فکر می کرد که الهه فقط با اون بوده و هیچ مرد دیگه ای رو لمس نکرده یواش یواش بگو مگو هامون رفت بالا و سر کوچکترین موارد به هم پیله می کردیم دیگه طاقتم سر اومده بود نه راه پس داشتم نه راه پیش نه جرات جدا شدن از الهه رو داشتم خیلی بهش وابسه بودم و نه تحمل این زندگی پاستوریزه رو طبق معمول همیشه شروع کردم به نقشه کشیدن تا حتی تو این شرایط هم شده بتونم لذت زندگی رو ببرم من شهوتم خیلی بالا بود و اصلا نمی تونستم قبول کنم که باید منبعد از این با یه زن سکس داشته باشم از مدت ها قبل خیلی دوست داشتم بدونم الهه با کیا سکس داشته و جزییات سکسشون چطور بوده سعی کردم خودمو بهش نزدیک کنم و ازش حرف بکشم ببینم که با کیا بوده و چطور سکس کرده و یه شب بهش گفتم الهه من این آدمی که تو می خوای نیستم من خونه مجردی داشتم و همه کاری می کردم که تو هم بعضی چیزارو می دونی منم در مورد تو خیلی چیزا می دونم اگه قراره مثل زن و شوهر ها رفتار کنیم من نیستم و برو دنبال زندگیت قبول کرد که رفتارش نسبت به دوره دوستیمون عوض شده و قول داد که بهتر بشه و یواش یواش با هم صمیمی تر هم بشیم از حس حسادت زنونش استفاده کردم تو سکسامون از سکس گروهی خودم و دوستام و همینطور کیر دوستام براش تعریف می کردم اونم تحریک می شد و خیلی خوب ارضا می شد یه روز تو سکس بهش گفتم دوست دارم محمود تو رو بکنه و من نگاه کنم یکی از دوستام که گفتم باهاش سکس گروهی می کردیم و برای الهه هم تعریف کرده بودم دیدم زل زده به من و با تعجب وعصبانیت گفت تو مرد زندگی نیستی و بزرگترین اشتباه زندگیمو انجام دادم که با تو ازدواج کردم خلاصه بعد از کلی دعوا و قهر و نهایتا نازکشی بهش این اطمینان رو دادم که نمی خوام اونو امتحان کنم و این یه جور فانتزی هستش که دیدم حرف دلشو زد و گفت خیلی وقت بود دوست داشتم با محمود سکس کنم ولی چون دوست تو بود نگران این قضیه بودم و گوشی رو برداشتم زنگ زدم به محمود هرچی فکر کردم دیدم نمیشه بهش بگم احوال پرسی کردم و خداحفظی به الهه گفتم محمود نمیشه یکی دیگه رو پیدا می کنم تا باهاش باشی می خواستم الهه اونقدر به من اعتماد کنه که پارتنرها و داستان های سکسی شو برام تعریف کنه مراسم عروسی رو گرفتیم و رفتیم سر زندگی خودمون تقریبا الهه دیگه به من اعتماد کرده بود و یه چیزایی از عقبه پر بار خودشو به من گفته بود و البته شدیدا حسود شده بود به قضیه سکس های گروهی من با دوستام طوری که دوست داشت جلوی من سکس بده و مثلا کفر منو در بیاره چند ماه بعد از عروسی با یه زوج قرار گذاشتیم و سکس گروهی کردیم البته من زیاد خودمو درگیر نکردم تا الهه بتونه بیشتر به من اعتماد کنه الهه مست بود نادر و ماندانا شروع کردن به لخت کردن الهه نادر خیلی استادانه شروع کرد به بازی کردن با چوچول الهه و خوردن کسش الهه تو فضا بود به نادر التماس می کرد که کیرشو بکنه تو کسش ماندانا هم کسشو گذاشته بود رو دهن الهه تا براش بخوره نادر هم تو همه پوزیشن هایی که می شد الهه رو گایید وقتی تو حالت داگی داشت الهه رو می کرد منم کیرمو دادم الهه ساک بزنه اونقدر تحریک شده بودم و پر از شهوت بودم که به سرعت ابم اومد و الهه آبمو با تمام وجود خورد نادر هر چند وقت یه بار هم کیرشو از کس الهه در می اورد می داد ماندانا بخوره الهه هم هی به من می گفت ببین دارم کس می دم و از این صحبت ها من قبلا به الهه در مورد چنتا از خانومایی که باهاشون سکس کرده بودم و از کلک هایی که به الهه زده بودم تا بتونم با اونا باشم گفته بودم دقیقا می دونستم که سناریو رو چه طور پیش ببرم تا اون حرف بزنه و حقیقت رو بگه دیگه که برام مسجل شده بود قراره با الهه باشم می خواستم همه چی اونو بدونم و بتونم باهاش رفاقت کنم و فانتزی های سکسیمو عملی کنم و در واقع من و الهه پلی باشیم برای رسیدن به فانتزی های سکسی که تو ذهنمون بود و هر روز داشت بیشتر رشد می کرد به الهه می گفتم ما که دیگه با هم هستیم بیا از زندگی لذت ببریم و فانتزی های سکسی که داریم رو عملی کنیم و الکی برای هم سخت نگیریم مگه چند وقت دیگه می تونیم اینجوری سکس کنیم یا مگه چند بار قرار به دنیا بیایم و اولین فانتزی سکسی که تو ذهنم بود رو با الهه انجام دادم بود احساس رضایت می کردم خیلی حس ناشناخته و البته قشنگی بود که جلوی چشمات زنت به یکی دیگه سکس می ده و آه و ناله می کنه و تو می تونی لحظه به لحظه گاییده شدنش رو ببینی دیگه چیزی بینمون نبود که بخوایم مخفی کنیم خیلی با الهه رفیق شدم و شروع کردم آروم آروم ازش حرف کشیدن تو شرایط مستی و سکس و وقتی حسودیش رو تحریک می کردم خیلی از این چیزهایی رو که می خوام نقل قول کنم به من گفت که خیلی جذاب و شنیدنیه قسمت چهارم مربوط میشه به سکس های الهه قبل و بعد از آشنایی با من و اینکه چطور منو دور میزده ادامه دارد نوشته
0 views
Date: August 11, 2022