ببخشید بچه ها داستان نیست دلم گرفته بود خواستم درد دل کنم افسردگی بیکاری بی پولی نداشتن همه اینا از صبح تا شب تو فکرمه خندیدن دیگه از یادم رفته اینقدر کم حرف شدم که رفقا هم دیگه میلی ندارن با من باشن کسایی که ی روز آرزوشون بود باهام باشن حالا اگه کاری داشته باشن با من تماس میگیرن البته خودمم دیگه دوست ندارم تو جمع باشم فقط به این فکر میکنم واسه چی به این دنیا اومدم فقط با خدا حرف میزنم که اونم صدام و نمیشنوه همیشه و همجا بدشانسی ولم نمیکنه دوران کودکی همه با بازی شادی چیزهای جدید یاد گرفتن شروع میشه دوران کودکی من با سکس تجاوز ترسیدن رفتن آبرو و درنتیجه کونی شدن شروع شد پسر خاله هام از 6 سالگی منو میکردن اوایل که اصلا نمیفهمیدم این کارا چیه وقتی فهمیدم قضیه از چه قراره میخواستم بهشون ندم ولی اونا با کلک آبروتو میبریم به همه میگیم که کونی هستی منو واسه خودشون نگه داشتن تا13 14سالگی این کار ادامه داشت تو این مدت من هم جق زدن و یاد گرفتم و چند تا کونم کردم البته بیشتر جق میزدم تو این مدت کسای دیگه هم تو محل و مدرسه میخواستن باهام باشن ولی من اصلا از دادن خوشم نمیومد وقتی 14 سالم بود ی روز که خونه خالم اینا بودم پسر خالم اکبر از پشت بهم چسبید مثل همیشه گردن و لاله گوشم و میخورد و جون جون میکرد شق شدن کیرش و روی کونم حس میکردم همینطور که داشت بوسم میکرد در گوشم گفت علی جون امروز کارمون ی کم طول میکشه اشکالی که نداره منم که واسم اهمیت نداشت با سر جواب بله رو دادم ی بوس محکم از لبام گرفت و شروع کرد لباسام و درآوردن پیرهن و زیرپوشم و درآورد رکابی خودش رو هم درآورد لب پایینم خورد یواش یواش میومد پایین وقتی به سینه هام رسید قربون صدقشون میرفت آخه از وقتی به بلوغ رسیدم بزرگ شدن و توی دست جا میشن سینه هام و 10 دقه ای خورد و بلند شد کمربند و دکمه شلوارم و باز کرد شلوار شرتمو همراه با مالیدن و بوس کردن پاهام بیرون آورد و خودش هم کامل لخت شد و بعد اون ی حرفی زد که هنوز صداش تو مغزمه کنارم نشست و دستش رو روی کیرم که 8سانتم نیست گذاشت و گفت تو واقعا دختری خدا کیر هم بهت نداده تا فقط بدی و بشی زن من بهش گفتم یعنی کیرم از این بزرگتر نمیشه گفت مگه آبت نیومده گفتم اومده گفت اگه اومده فکر نکنم دیگه از این بزرگتر بشه و بغلم کرد و شروع کرد به کردن سوراخم ولی من احساسی نداشتم و تو فکر کیر کوچیکم بودم که بهم گفت سگی شو تو حالت سگی وقتی داشت میکرد دستش و به کیرم مالید و اینقدر این کار و کرد تا آبم اومد دو سه تا قطره بیشتر نبود که گفت کیر که نداری هیچ آبم ازت نمیاد که بگم مرد شدی یکسال گذشت دوم دبیرستان بودم همه فکرم کیرم بود بزرگ نشد حالم خیلی خراب شده بود بخصوص توی این یکسال وقتی پسر خاله هام میکردنم کیر کوچیکم و مسخره میکردن و منم خفت میکشیدم رشته ریاضی بودم اما درس هم نمیتونستم بخونم اینقدر حرص خورده بودم که تمام صورتم شده بود پر جوش ولی همین جوشها خوشکل ترین پسر دوم ریاضی و تبدیل کرد به زشت ترین پسر دوم معماری کارودانش حتی پسرخاله هامم دیگه نکردنم روز به روز حالم خرابتر میشد آخه دوستامم کمتر شده بودن دیگه اون بچه خوشکل که بهش میگفتن علی طلا نبودم شده بودم علی جوش جوشی یه مدت فکر انتقام از دنیا بودم شده بودم ی بچه باز حرفه ای فقط پسرایی رو میکردم که به سن بلوغ نرسیده باشند با کیر کوچکم بهشون حال میدادم ولی وقتی ی بار یکیشون زیرم گریه کرد از خودم متنفر شدم و دیگه این کار و نکردم ولی جلوی فشار شهوت رو که نمیشه گرفت یروز ی جنده آورده بودم بکنم نتونستم بکنمش تازه مسخرم هم کرد الان که 26سالمه فقط به این فکر میکنم چطور خود کشی کنم این اولین باره راز زندگیم و میگم ولی این و بدونید که بد ترین درد اینکه نتونی درد دل کنی نوشته
0 views
Date: October 27, 2019