درد ماندگار

0 views
0%

هاله ای از نور چشمای خواب آلود و خستمو اذیت میکرد کم کم چشمامو باز کردم انتظار داشتم این نورو از لای پرده اتاقم یا از چراغ مطالعه که هیچ وقت یادم نمیموند خاموشش کنم ببینم اما این نور تا جایی که یادم میاد از بین چسب های قهوه ای قدیمی ای میومد که رو پنجره زده بودن تا نور داخل نیاد و دید نداشته باشه همین که خواستم سرمو بیارم بالا و با دقت بیشتری نگا کنم یه چیزه سفتی با شدت خورد پشت سرم و دیگه چیزی ازون به بعدش یادم نمیاد دوباره که چشممو باز کردم تو کاپوت یه ماشینی بودم که به خاطر وسایلی که توش بود و برای اینکه منم توش جا شم با نخ بسته بودنش بعد چند دقیقه که حالم سره جاش اومد میخواستم شروع کنم به جیغ و داد کردن که متوجه شدم دهنم بستس اونجا بود که ترسو احساس کردم سنی هم نداشتم که دقیقا بدونم قراره چه بلایی سرم بیاد فقط میدونستم که هیچ کاری از دستم بر نمیاد و با دست و پا و دهن بسته ترجیح دادم که گریه کنم اونقد گریه کردم که خوابم برد تو خواب خانوادمو دیدم که ۴ روز پیش منو برای اولین بار تنهایی داشتن راهی تهران میکردن که خودشونم قرار بود هفته بعدش بیان و این مدت منو سپرده بودن دست همسایمون توی خواب غرق بودم که صدای باز شدن کاپوت منو از خواب بلند کرد هنوز یادم نبود که چجور از اینجا سر در آوردم ولی چشمای اون فرد برام آشنا بود صورتشو با یه دستمال پوشونده بود ولی چشماش مشخص بود اومده بود ببینه زندم یا نه و بعدش داد زد بچه ها بیاین ببرینش تو منو بلند کردن و گذاشتنم توی پارکینگ باغشون جای جالبی بود پر از وسایل کشاورزی و تعمیراتی تا شب کسی بهم سر نزد و من کم کم داشت یادم میومد که چجوری سر از اینجا در آوردم اون چشمای آشنا چشمای داداش مریم بود دیگه فهمیده بودم که داستان از چه قراره مریم دختری بود که از ۱۲ سالگی از وقتی که برا اولین بار تو ایستگاه اتوبوس دیدمش عاشقش شدم دختری از یه خانواده بیش از حد مذهبی که اونم عاشق من بدبخت لا ابالی شده بود ۴ سال باهم دوست بودیم و این ۴ سال بهترین سال زندگی من بود با اینکه با ۴ سال ریاست جمهوری یه نفر همراه شده بود من پسر پاکی بودم و حتی یه بارم با مریم رابطه ای برقرار نکرده بودم تا اینکه مریم مثل همیشه که موقع خداحافظیمون از هم یه بوس از لپام میکرد منم خواستم که این دفعه همین کارو بکنم خیلی الکی الکی شبیه این فیلم های درام عاشقانه لبامون روی هم قرار گرفت تو سن ۱۶ سالگی ۲ تامونم شوکه شده بودیم لبامون تکون نمیخورد ولی ازهم دیگه هم جدا نمیشد یه پسر ۱۶ ساله این اتفاق واسش یه معجزه ی به تمام معناست و بهمین دلیل من شروع کردم به آروم آروم گاز گرفتن لباش با لبام اون هنوز هیچ واکنشی نشون نمیداد تا اینکه زبونش خورد به زبون من تو فیلما دیده بودم همچین صحنه ای رو ولی شاید بازیگر های فیلم ها هم احساسایو که منو و مریم وقتی زبونش داشت رو زبون من لیز میخورد و تجربه نکرده باشن عصر عصر تکنولوژی بود و مریم نمیخواست این صحنه یادش بره بهمین دلیل گفت که حتما باید سلفی بگیره و این کارم کرد از همون موقع زن زلیل بودم به مریم گفتم حواسش به این عکس باشه ولی انگار داشتم با دیوار صحبت میکردم و اصلا تو حال خودش نبود اصلا تو این دنیا نبود همین باعث شد داداشش هفته بعد وقتی داشتش گوشی مریمو نگاه میکرد عکس مارو دید و فاجعه از همون موقع شروع شد فقط داداشش یه لطفی کرد و اونم این بود که چیزی به باباش نگفت صدای پای ۴ ۵ نفرو شنیدم که داشتن به در پارکینگ نزدیک میشدن دیگه منتظر هرچیزی بودم که اتفاق بیافته ولی انگار در پارکینگ از این ریموتی ها بود و ریموتشون در رو باز نمیکرد این اتفاق باعث شده بود ترسم تا یه حدودی بریزه و حتی تو دلم داشتم بهشون میخندیم تا اینکه از در پشتی اومدن تو و منم از ترس خودمو زدم به خواب صدای آه و ناله ی یه دختر هم میومد یکم که دقت کردم فهمیدم مریمه بعد یه دفعه ۲ تا پروژکتور روشن شد که حتی اگه میخواستم چشمامم باز کنم خود بخود بسته میشد منو بلند کردن و با این نخ ها که دور شیرینی میبندن بستن به دیوار پارکینگ وزنم کم بود راحت میتونستم جابجام کنم لباسامو از تنم در آوردن ولی روم به دیوار بود و مریم نمیتونست صورت منو ببینه بعد داداشش علی به مریم گفت بر میگردی رو به دیوار و با دقت گوش میکنی علی به این ۲ تا گفت تا میخوره بزنیدش اول با اولین چیزی که دمه دستشون بود یعنی بیل شروع کردن به کوبیدن من ولی محکم نمیزدن انگار دلشون واسه بدن لاغر و نحیف من میسوخت علی که رفته بود بیرون با یه شلاق برگشت من تا وقتی که با بیل میزدنم از سر غرور خیلی آه و ناله نمیکردم اما دربرابر شلاق زدن علی اصلا توان تحمل نداشتم و فقط جیغ میکشیدم و گریه میکردم توی این صدای شلاق و گریه من و داد فریاد های علی که هی میگفت به خواهر من تعرض میکنی بدبختت میکنم صدای مریم از همه ی اینا دردناک تر بود داداشش داشت عشقشو شلاق میزد خیلی وحشتناک بود بعد ۵ دقیقه هم دست علی خسته شده بود و هم من به این درد عادت کرده بودم و آه و نالمم کمتر شده بود اما گریه های مریم همچنان ادامه داشت علی انگار داشت از بدن من لذت میبرد بدن بیمو و سفید یه پسر ۱۶ ساله که سیبیلش تازه تازه داشت سبز میشد به اون ۲ تا لندهور گفت که منو بیارن پایین من اصلا نای واکنش دادن نداشتم و فقط به این فکر بودم که خانوادم نگرانم نشن و هرچه زودتر بهشون زنگ بزنم یادم میاومد که دیروز مریم زنگ زد که تهرانه و بعد ۲ ساعت گفتم اگه میشه بیام خونتون منم خدا خواسته آدرس دادم بعد زنگو زد منم دیگه ندیدم خودشه با کسه دیگه همینجوی باز کردم مثل فیلم فروشنده ولی حتی اگه از آیفون نگاهم میکردم احتمالا مریمو گذاشته بودن جلو دوربین که من درو باز کنم من خیلی مشتاق جلو در ایستاده بودم که بیاد تو ولی دیدم آسانسور رفت طبقه بالامون بعد رفت طبقه پایینمون بعد اومد طبقه خودمون کاملا شاخ در آورده بودم که مریم چرا اینجوری میکنه شاید داره شوخی میکنه بعد رفتم که در آسانسورو باز کنم که بترسونمشو به این شوخیش پایان بدم اما دیدم داداشش در آسانسورو کوبید به صورت یه آخ گفتم و آخرین صحنه ای که دیدم صورت ۳ نفر بود که داشتن نگام میکردن و دیگه چیزی یادم نمیومد علی شلوارشو در آورد و به مریم گفت اگه برگرده میکشتش ولی باید قشنگ گوش کنه علی کیرشو داشت به همه جا میمالید و هی از جلو چشام رد میکرد و میگفت خوب نگا چون دیگه قیافه این کیر از یادت نمیره علی به اون ۲ تا گفت بیان و نوبتی منو بزارن ولی اونا انگار آدمای بهتری بودن و به علی گفتن که نمیتونن علی هم گفت به درک خودم میگامش علی به اون ۲ گفت پس شما آبشو بیارین تا من برگردم اصلا نمیفهمیدم میخواد چیکار کنه اونا هم که از علی میترسیدن اومدن واسه من جق بزنن ولی اصلا کیرم شاخ نمیشد چه برسه به اینکه آبم نمیومد اون دو نفر فک کنم کونی ای چیزی بودن شدوع کردن به ساک زدن واسه من اونم ۲ تایی من یه جوریی شده بودم خیلی تجربه عجیبی بود کیرم ۱۰ ثانیه نکشیده بود که سریع شاخ شد یه لحظه به مریم دقت کردم دیگه گریه نمیکرد ولی هق هق هاشم قطع نمیشد و اصلا از اتفاقایی که اطرافش میوفتاد لذت نمیبرد ولی من از این قسمتش واقعا داشتم لذت میبرد تا اینکه آبم اومد یکیشون همه ی آب منو تو دهنش نگه داشت و ریختش رو کون منو مالید رو کونم و شروع کرد به انگشت کردن من هم درد میکشیدم هم لذت میبردم حس عجیب غریبی بود ولی حاضرم هر کاری کنم ولی هیچ وقت تجربش نکنم اول ۱ انگشتی و بعد ۲ انگشتی و ۳ انگشتی تازه تازه میفهمیدم اوضاع از چه قراره علی که اومدم گفت اونقد بگامت تا کونی شدنت یادت نره فهمیدم که اسپری زده و کم کم داشتم فاتحمم میخوندم کیرشو مالید به آب منو یه دفعه کرد تو کونمو یه جیغی کشیدم که خود علی ترسید و کشید بیرون کناره های سوراخ کونم خون ریزی کرده بود و علی کاملا ترسیده بود و سریع کیرشو با لباس من که رو زمین بود خشک کرد و گفت شانس آوردی نمیتونم بکنمت دیگه اگه برام ساک بزنی و آبمو بیاری دیگه باهات کاری ندارم ولی اگه دندونات بخوره به کیرم دیگه زندت نمیزارم منم که ساک زدن اون ۲ تارو دیده بودم گفتم هرچی تو بگی و سعی کردم مثل اونا واسش ساک بزنم و بعد یه ربع آبش اومد و همشو پاشید رو صورت و موهام مریم دیگه فقط سکوت کرده بود فک کنم حالش از عالم و آدم بهم میخورد و شاید دیگه با هیچ پسری دوست نمیشد شایدم خودکشی میکرد چون دیگه هیچ وقت ندیدمش و خبری ازش بهم نرسید باز چشمامو بستن و منو رسوندن خونمون خود علی هم نیومد و منو با اون ۲ تا فرستاد اون ۲ تا ازم عذر خواهی کردن و گفتن مطمین باش یه روز به سزاس اعمالش میرسه منم وقتی رسیدم خونه نشستم تا صبح گریه کردم از شانس هم کسی بهم زنگ نزده بود و بعدا فهمیدم عروسی دعوت بودن و وقت نکرده بودن به من زنگ بزنن منم رفتم حموم و با گریه و زاری و درد بدنمو آروم آروم میشستم و زجر میکشیدم تا ۲ ماه تو تابستون مجبور شدم آستین بلند و پیژامه بپوشم تا کسی متوجه نشه و هی بهم میگفتن چرا تو این گرما آستین بلند میپوشی منم میگفتم که از ترس پشه مجبورم و پشه زیاد منو نیش میزنه هنوزم که هنوزه جای شلاقا رو بدنم هست امیدوارم همچین اتفاقی واسه هیچکسی نیافته این داستانی بود که مشابه ش برای یکی از دوستانم اتفاق افتاده بود و من بهش پرو بال دادم موفق باشید منتظر نظرات شما هستم نوشته

Date: May 20, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *