بعد از کار خسته برگشتم سمت خونه به خونه که رسیدم یه سلام پر از خستگی گفتم و به سمت اتاقم رفتم بدون عوض کردن لباسام روی تخت افتادم و چشام رو روی هم گذاشتم با صدای ویبره گوشیم به خودم امدم دست کردم تو جیبم و گوشی رو ورداشتم چشام رو به زور باز کردم شماره رو خوندم و جواب دادم بله بفرمایید سلام ایمان سعیدم سلام پسر خوبی چه خبر مرسی داداش آقا یه پروژه زدم پایه ای بزنیم من ۹ ماه بود هیچ کاری نکرده بودم و وقت جور کردن کسی رو نداشتم پس با خوشحالی جوابش رو دادم معلومه پایم کی کجا گفت امشب یه گروه میزنم ۴ نفره ترو ادد میکنم تو گروه یکم آشناشیم بعد حله بهش اوکی رو دادم و گوشی رو قط کردم پاشدم لباس ورداشتم و به سمت حموم رفتم تا دوش بگیرم آب داغ روی پوستم میریخت و کم کم آب سرد رو باز کردم تا ولرم شه همه خستگی داشت از تنم بیرون میرفتو به حرفای سعید که فکر میکردم یه لبخند شیطنت آمیز رو لبم نقش میبست از حموم بیرون امدم شام رو سرپایی خوردم و سریع به سمت گوشی رفتم و دیدم بعله تو گروه ادد شدم من بودم سعید ساناز و فرشته خلاصه سر صحبت و باز کردیم و شروع به لاس زدن شد و قرار شد ۲ روز دیگه ما همه یه جا جمع شیم ولی مکان مورد نظری نداشتیم که من زنگ زدم به یکی از رفیقام که تو کار اجاره ویلا هست یه ویلا رو از ساعت ۸ شب تا فردایی ساعت ۱۲ رزرف کردم جا هم اوکی شد سعید هم رفت دنبال مشروب که اون شب همه چی عالی برگذار شه لحظه شماری میکردم واسه روز موعود تا این که بلاخره اون روز رسید قرار شد سعید بره دنبال دخترا بیارتشون ویلا منم وسیله های شام رو بگیرم و برم ویلا رفتم مزه مشروب گرفتم و چند سیخ کباب و نوشابه و سیگارو بعد خرید به سمت ویلا حرکت کردم و زودتر از سعید رسیدم داشتم وسایله هارو آماده میکردم که سعید همراه پروژه ها رسید اینو بگم که ساناز که مثلا دوست دختر من بود متولد ۶۷ بود و فرشته متولد ۶۹ در رو براشون باز کردم بعد احوال پرسی شروع کردیم به لاس زدون و شوخی کردن ساناز رو کاناپه تو بقل من لم داده بود که سعید گفت خوب پایه اید بریزیم به سلامتی که همه استقبال کردیم و شروع به خوردن و خنده های از سر مستی خلاصه تو همین احوالات بطری بازی شروع شد که من اصلا اعصابشو ندارم فقط تند تند میگفتم حقیقت تا حوصله همه رو هم سر بردم و اونا هم بیخیال بازی کردن شدن من گفتم خوابم میاد دیگه بریم بخوابیم دست ساناز رو گرفتم رفتیم تو اتاق و در رو بستم رو تخت بقلش ولو شدم و دستم رو دورش حلقه کردم داشت موهام رو نوازش میکرد و من تو خلصه بودم تغییر حالت دادم و به سمت لباش رفتم و شروع به بوسیدن لباش کردن تو اون حالت خوشمزه ترین چیزی بود که میخوردم دستام نا خوداگاه به سمت سینه هاش میرفتو همزمان میمالیدمشون تیشرتش رو در آوردم و سوتینش رو باز کردم سینه هاش کوچیک بود اما نوکش بزرگ بود شروع به خوردنشون کردم آروم به سمت کسش رفتم دامنش رو در آوردم شرتش رو کشیدم پایین کسش تپل و تمیز بود با دیدنش تمام تنم لرزید و خودم مشغول لخت شدن شدم کیرم رو روی کسش مالیدم آروم ناله میکرد و دستش رو روی ملافه روی تخت سر میداد سر کیرم رو آروم کردم تو سوراخ کسش که همراه با آهی که کشید خوابیدم روش و شروع کردم به خوردن گردنش و آروم آروم تلنبه میزدم سینه هاش تو مشتم بود ولبش رو میبوسیدم حرکتم رو سریع تر کردم که دیدم داره میلزه و هم زمان من هم باهاش ارضا شدم و آبم رو رو شکمش خالی کردم و بیهوش بقلش افتادم دم دمای صبح بود دیدم کیرم راست شده نمیخواستم بیدارش کنم آروم بهش خودم رو میمالیدم که یهو بیدار شد و کیرم رو تو دستش گرفت یکم باهاش بازی کرد و گفت بکن توش اولین باری بود که سر صبح میخواستم سکس کنم شروع کردیم به سکس و بعد از این که کارمون تموم شد بقلش کردم بهم گفت ایمان گفتم جان ایمان گفت میخوام یه حقیقتی رو بهت بگم گفتم جانم عزیزم بگو گفت راستش من ۲تا بچه دارم شوک شدم زبونم بند امد با حالت گیجی گفتم خوب شوهرت چی فوت کرده یا طلاق گرفتی گفت راستش هیچ کدوم گفتم خوب پس چرا راضی به این کار شدی گفت نمیخوام جوابشو بدم بلند شدم و به سمت روشویی رفتم یه آب به سرو روم زدم تو آینه به خودم نگاه کردم من چیکار کردم چطور نفهمیدم رفتم بیرون سعید اینا هم بیدار بودن چایی دم کردن و صبحانه رو حاظر کردیم اما میلم به خوردن هیچی نمیرفت بعد از صبحانه با بچه ها خداحافظی کردم و سعید بردشون که برسونتشون من موندم و کلی سوال بی جواب کارم اشتباه بود عمدی نبود نیاز بود خوب یعنی سعید میدونست نگفت بهم با تشکر نوشته مستر __ تی ال
0 views
Date: March 5, 2019