در حصار عشق

0 views
0%

فضای تاریک حاله های رنگی رقص نور دود و سر و صدای زیاد اطراف همگی دست به دست هم داده بودن تا خودمو لعنت کنم که به حرف شیرین گوش دادم و پا به این پارتی مزخرف گذاشتم به شیرین و مرجان که کنارم ایستاده بودن نگاه کردم و گفتم من دیگه نای ایستادن ندارم بیاین یه گوشه پیدا کنیم بتمرگیم لااقل و بعدم بدون اینکه منتظر جوابشون بمونم سر چرخوندم تا یه جا برای نشستن پیدا کنم همونطور که به سختی و موشکافانه اطرافمو نگاه میکردم نگاهم به گوشه دنج سالن خشک شد شوک دیدن اون صحنه اونقدر زیاد بود که باعث شد اون همه همهمه و سر و صدا رو دیگه نشنوم به خوبی حس میکردم ضربان قلبم به حداقل رسیده و کم نمونده که از حرکت بایسته با صدای مرجان که صدام میزد به خودم اومدم حانیه حانی با توام بهش نگاه کردم زبون چرخوندم تا حرفی بزنم اما نتونستم با تعجب گفت چی شده چرا ماتت برده تو بدون حرفی دوباره نگاهمو به اون گوشه انداختم مرجان هم به همونجا نگاه کرد چشاش گرد شده بود دیگه نتونستم تحمل کنم و با دو به سمت حیاط دویدم وجودم از دیدن اون صحنه پر از خشم و حسادت شده بود دوتا دختر مو بلوند که میشد به خوبی از ظاهرشون فهمید چه هرزه هایی هستن کنار علی ایستاده بودن و تقریبا تو بغلش ولو بودن و بگو بخند میکردن عشوه هایی که سراسر حرکات دو دختر بود منو به مرز جنون میرسوند 10دقیقه بود که بلاتکلیف تو حیاط ویلا ایستاده بودم و سعی میکردم با کشیدن نفس های عمیق و فرستادن اکسیژن به ریه هام کمی آرامش بگیرم اما با کشیده شدن ناگهانی بازوم محکم به سمت عقب برگشتم با عصبانیت نگاهش میکردم اونم با اخم بهم زل زده بود صدای پر حرص شیرین تو فضا پیچید اوی هول عوضی انگار به جا اینکه حانیه طلبکار باشه تو طلبکاری عجب مارموزی هستی تو علی به طرف شیرین که رو پله ها دست به کمر ایستاده بود برگشت به توی جغله هیچ ربطی نداره پس بهتره گم شی داخل شیرین خواست جوابشو بده که من گفتم شیرین لطفا برو داخل ناراحت بم نگاهی انداخت و بعد از مکثی رفت بازومو از دستش کشیدم بیرون و گفتم چیه ناراحتی اوقات خوشتو بهم زدم چشاشو بست و نفس پرصدایی کشید حرف میزنیم من با تو حرفی ندارم چیزی که باید میدیدمو دی _من نمیخوام اون چیزیو که دیدی توجیه کنم پوزخند زدم منم توجیه نخواستم دستامو تو دستاش گرفت که محکم دستامو کشیدم و جیغ زدم به من دست نزن عصبی داد زد چه مرگته باهاشون سکس که نکردم یه مکالمه عادی بود با حرص گفتم اونجور که تو بغلت ولو شده بودن از صدتا سکسم بدتره برای من برای تو همه اینا مکالمه عادین اما برای من هیچ معنی جز اینکه این دخترا میخوان تورو ازم بگیرن نداره اینبار محکم تر دستمو کشید و همونطور که به سمت ورودی ویلا میرفت منو دنبال خودش میکشید گفت خب نظرت چیه به جای اونا تو کنارم باشی و هم به تو ثابت میشه بقیه دخترا برام مهم نیستن و هم به اونا ثابت میشه که تو تنها عشق و دختر مهمِ زندگیمی چشام دودو میزد و سرم حسابی گیج میرفت با اون حال بازم نگامو بش دوختم و حرکاتشو آنالیز میکردم عصبی بود و با سرعت رانندگی میکرد لبخند زدم حسابی با کارام تلافی کرده بودم به گفته ی اون عمل کرده بودم اما نه اونجور که خودش خواست مشروب خوردنم رقص و قهقهه های مستانم که توجه خیلی از پسرا رو جلب میکرد و مهم تر از همه بوسیدن پر حرارت لباش جلوی دخترای مو بلوند لعنتی تا پایان مهمونی کلی خودشو کنترل کرده بود که با اون همه جلب توجهی که کردم بلایی سرم نیاره اما مطمئن نبودم الان بتونه خودشو کنترل کنه متوجه نشدم که کی به خونه مجردیش رسیدیم و منو محکم تو بغلش گرفته بود که احیانا بر اثر مشروب و کفشای پاشنه بلندم پخش زمین نشم روی کاناپه پذیرایی خوابوندم و خواست بلند شه که یقه ی پیرهنشو به سمتم کشیدم و چشمای خمارمو به چشماش دوختم و بی جون گفتم بار دیگه از این دخترا دورت ببینم قول نمیدم زنده بمونم از حسادت چشمای سبز پرنفوذش آتیش درونمو شعله ور کرده بودن آتیش خواستنش آتیش عشق و شهوت دهن باز کرد تا حرفشو بزنه که لباشو به آغوش لبام کشیدم و با عطش بوسیدم محکم لبا همو میمکیدیم که یهو لبامو گاز گرفت ناله ای کردم و علی ازم جدا شد و همونطور که نفس نفس میزد گفت امشب دیگه مالِ منی و بعد از این حرف فرصت هر حرکتیو ازم گرفت و منو بلند کرد و به سمت اتاق خوابش برد روی تخت پرتم کرد و ایستاده یکی یکی دکمه های پیرهنشو باز میکرد و هر لحظه هیکل عضلانی و ورزیدش نمایان میشد لبخند خاصی رو لبش بود لبامو به دندون گرفتم و با چشمای خمار همو نگاه میکردیم روم دراز کشید و همونطور که لبامو میبوسید دستاشو به پشت کمرم برد و کمکم کرد لباس شب قرمز رنگمو از تنم در بیارم نگاهش به شورت و سوتین مشکیم افتاد و جری تر شد و بدون معطلی کاملا لختم کرد حرکاتش هر لحظه خشن تر میشد و من هم هر لحظه بیشتر از قبل خیس و تشنش میشدم گردنمو که یکی از نقاط حساسم بود رو میمکید و گاز میگرفت با سینه هام بازی میکرد و کم کم شروع کرد مکیدن و خوردن سینه هام به کمرش چنگ میزدم و آه های بلند میکشیدم و علی هم زیر لب قربون صدقه ام میرفت جای جای بدنمو غرق بوسه هاش کرده بود و بالاخره پاهامو از هم باز کرد و کسمو با دست مالید و بعدش محکم و وحشیانه شروع کرد لیس زدن و خوردن کسم و چوچولم رو انقدر محکم بین لباش میگرفت که کنترلم از دستم خارج شده بود و اه و ناله هام به جیغ تبدیل شده بودن نزدیک ارضا شدن بودم که بلند شد و سریع شورت و شلوارشو در اورد نگام که به کیر کلفتش افتاد ناخداگاه نفس پر صدایی کشیدم اومد بین پاهام و کیرشو لای شیار کسم میکشید نفسام سنگین تر شد ناله بلندی کردم و لرزون گفتم تمومش کن انگار که منتظر اجازه باشه کیرشو اروم وارد کسم کرد و بعد از چند لحظه درد بود که سراسر وجودمو گرفته بود زودی کیرشو کشید بیرون و کیرشو و کسمو از خون بکارتم پاک کرد به من نگاه کرد دیگه رسما خانوم من شدی حس شیرینی داشتم اون لحظه همه چی برای من شیرین شده بود اونقدر شیرین که دردی که داشتمو حس نکنم اینبار دیگه محکم کیرشو کرد تو کسم جوری که به خوبی جر خوردنو حس کردم تلمبه زدناش هر لحظه شدت میگرفت و در حین کردنم به چشمام نگاه میکرد صدای شالاپ شالاپ و کس خیسم و درد و لذت باعث شده بودن که من فقط جیغ بزنم و کمی بعد چشام سیاهی رفت و تمام بدنم لرزید علی محکم تلمبه میزد و بعد از چند مین کاملا روم دراز کشید و اخرین ضربه رو با آه بلندی زد و ابشو تو کسم خالی کرد کنارم رو تخت افتاد نفس نفس میزد منو تو بغلش گرفت و من هم سرمو رو سینه اش گذاشتم علی فکر کنم باید منتظر یه نینی باشم بلند خندیدم نچ اقاهه منتظر نباش چون حتما قرص میخورم جدی گفت نمیخوری با تعجب نگاش کردم که با لبخند ادامه داد یه مامان حسود و بداخلاق اوه چه شود چپ چپ نگاش کردم خواب دیدی خیر باشه عزیزم سرشو کنار گوشم برد و گفت همین خوابو امشب به واقعیت تبدیلش کردم و بعد از ازدواجمون این نینی به دنیا میاد برای بار دوم امشب شوکه شدم اما این شوک با شوک قبلی زمین تا آسمون فرق میکرد و منو به خلسه ای لذتبخش از عشق سپرد اینجا اگر تو باشی فدای سر هر که که میخواهد نباشد اینجا من به تو بستگی دارم به حرف هایت به آرامشت به بودنت نوشته

Date: September 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *