سلام آرمان هستم نمی دونم چطوری شروع کنم آخه بیست ساله در کفش می سوزم اسم خواهرم النازه از وقتی ممه هاش اندازه لیمو بود رفتم تو نخش اما جرات نمی کردم بهش پیشنهاد بدم چون مترسیدم هی دیدش میزدم با شورت و سوتین ور میرفتم و گاهی در خواب دستمالیش میکردم اما جرات نمی کردم در بیداری بگم دوست دارم اگه بخوام از اول همه چی رو تعریف کنم باید داستان دنباله دار بنویسم اما می خوام یکی از خاطراتم و بگم چه خوشتون بیاد و چه نه بستگی به سلیقتون داره یه شب که هوس کردم برم اتاقشو دستمالیش کنم آسمان مهتابی بود مرداد بود و هوا گرم نور ماه از پنجره ایکه باز بود روش افتاده بود و یه ملحفه روش کشیده بود نزدیک که رفتم بند سوتینشو رو شونش دیدم فهمیدم به خاطر گرمی هوا لخته تا اون موقع در تخت خواب لخت ندیده بودمش آروم ملحفه رو تا زیر سینه هاش پایین کشیدم یه سوتین سفید معمولی تنش بود و پستونای نازشو که تازه بزرگ شده بودند در خودش جای داده بود به نفس نفس افتادم و همزمان کیرم راست شد آروم از رو سوتین پستوناشو مالیدم بعد به قسمت های بیرون سوتین دست زدم خم شدمو بوییدم میخواستم قسمت بیرونی پستوناشو ببوسم که ترسیدم بیدار بشه کمی نگاهش کردم و قربون صدقش رفتم خواستم برگردم که یهو قل خورد که با کنار رفتن ملحفه دیدم ولی از نیم تنه پایین هم لخته یه شورت به رنگ آبی آسمانی تنش بود از رو شورت کونشو بوسیدم و یه کم دستمو گذاشتم روش و بعد مدتی در حالیکه میترسیدم دستمو زیر شورت بردمو سوراخ کونشو لمس کردم حال عجیبی داشتم دلم میخواست بیدار بشه و ازم بخواد بکنمش مدتی بعد دستمو به روناش کشیدم و برگشتم اتاقم هر لحظه از عمرمو به فکر سکس با الناز سپری میکنم اما جرات پیشنهاد دادن رو ندارم حتی الانم که شوهر کرده حاضرم بکنمش نوشته
0 views
Date: August 26, 2018