دست سرنوشت ۲ و پایانی

0 views
0%

قسمت قبل خوب به تمام بدنم جلوی آیینه دقت کردم شلوار جین فاق بلند با یه بلوز گشاد یقه برگردون سفید موهامو ریختم رو شونه هامو و یه آرایش ملایم کرده بودم از اینکه به مائده اصرار کرده بودم که قرار اول رو تو خونه بزاریم پشیمون بودم با خودم میگفتم کاش اولین بار یه جایی بیرون همدیگه رو میدیدیم که انقدر استرس نداسته باشم زنگ آیفون رو زدن و از مانیتور کوچیکش مائده رو دیدم چهره سحر که دقیقا پشت سرش بود رو نمیونستم ببینم در رو باز کردم و خیلی سریع یه بار دیگه خودمو تو آینه چک کردم در واحد رو باز کردم و اول مائده اومد داخل و با لبخندی که همیشه گوشه لبش بود سلام کرد و پشت سرش سحر وارد شد از عکساش خیلی خوشگل تر بود قد بلند صورت کشیده و ابروهایی نسبتا پهن و صاف و البته بلند و مایل به بالا لب های درشت و چشمهای قهوه ای تقریبا درشت با رنگ پوست سفید دستش رو آورد جلو و سلام کرد بهش دست دادم و خوش آمد گویی کردم و راهنماییشون کردم داخل یه مانتو جلو باز لیمویی تا زیر زانوش یه بلوز سفید تنگ و تقریبا بلند که برجستگی سینه های بزرگش کاملا مشخص بود به همراه شلوار جین و شالی که باهاش ست کرده بود موقع پذیرایی وقتی که سینی قهوه رو جلوی سحر گرفتم دستم میلرزید مائده متوجه لرزش دستم شد به شوخی گفت خخخخخخب حالاااااا چه خبره مگه اومدن خواستگاریت رفتم روی مبل مقابل سحر نشستم و مشغول خوردن قهوه ام شدم مائده گفت مرجان عزیزم ایشون سحر هستن که خیلی تعریفشون رو کردم و یه نگاه شیطنت آمیزی به سحر کرد و ادامه داد مرجان دختر خالمه ولی از خواهر بهم نزدیکتریم و از بچگی با هم بزرگ شدیم دخترش ترمه امسال ۹ سالش میشه و الان با پدر بزرگ و مادر بزرگش مسافرت هستند سحر بعد از تموم شدن حرفای مائده رو به من کرد و با یه نگاه مغرورانه و سرشار از اعتماد به نفس خاصی گفت منم پدر و مادرم کانادا هستن و اینجا تنها زندگی میکنم شروع کرد خودشو بیشتر معرفی کردن و از خودشو خانوادش حرف زدن اما من اصلا حواسم به حرفاش نبود داشتم اندامشو با دقت نگاه میکردم خیلی برام جالب بود که یه دختر کیر داشته باشه اونم کسی با ظاهر سحر از روی بلوزی که تنش بود مشخص بود که اصلا شکم نداره و سینه های بزرگ و برجسته اش که بهش میخورد سایز ۸۵ باشه یادم افتاد مائده گفته بود کیرش درازه اما هرچی دقت میکردم نمیتونستم از روی لباسش برجستگیشو ببینم همینطور خیره به اندام سحر بودم که با صدای مائده به خودم اومدم مرجااان عزیزم سحر داره با شما حرف میزنه حواست کجاست از حرفای مائده خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین و گفتم ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد سحر و مائده رفتن لباسای بیرونشونو در آوردن و دوباره مشغول حرف زدن شدیم از همه جا و همه چی حرف زدیم بطور خلاصه جریان زندگیم و منصور و محدودیت هایی که برام گذاشته رو براش گفتم بعد از تموم شدن حرفام با یه حالت ناراحت و پریشون اومد کنارم نشست و دستمو گرفت و گذاشت روی رونش و دست خودشم گذاشت رو دستم و گفت الهی عزیییزم واقعا بخاطر شرایط خاصی که داری و این همه سختی ای که کشیدی متاسفم و کاش زود تر با هم آشنا میشدیم رونشو فشار دادم و با یه لبخند بهش گفتم ممنون عزیزم ایشالا دوست های خوبی واس هم باشیم انگشت های بلند و کشیده ای داشت و رگ های دستش زده بود بیرون از دیدن رگ های دستش و انگشت های کشیده اش و فاصله نزدیکی که باهم داشتیم و تماس دستم با رونش حسابی تحریک شدم در عرض چند ثانیه دهنم خشک شد و ضربان قلبم نامنظم شد متوجه حال بدم شد و صورتشو تا جایی که میشد نزدیک صورتم کرد و خیلی آروووم لبشو بی حرکت رو لبم گزاشت و زبونشو کشید روش با این کارش چشمامو بستمو و یه نفس عمیق کشیدم و از شرایطی که توش بودم داشتم لذت میبردم که مائده گفت ای باباااا حسودیم شد پاشید بابا مردیم از گشنگی حق با مائده بود و دیگه وقت شام بود و زنگ زدم از بیرون غذا آوردن سحر چند لحظه رفت سرویس و مائده با یه حالت عصبانی اومد نزدیکم و گفت اصلا معلومه حواست کجاست آبرومونو بردی با اینجوری خیره شدنت دیوونه تابلو بازی در نیار دیگه یه نگاه به راهرو کردم که یوقت سحر از سرویس نیومده باشه و به مائده گفتم مگه نگفتی این کیر داره و کیرشم بزرگه پس چرا هیچی معلوم نیست مائده سرکارم گزاشتی دستشو گذاشت رو پیشونیش و گفت مرجاااان یعنی تو این تایم تو داشتی دنبال کیر دختره میگشتی وااااای تو چقدر حَولی صبر کن بابا از حرفش خیلی نارحت شدم و سرمو انداختم پایین و رفتم تو آشپزخونه بلافاصله پشتم اومدو گفت بخدا منظوری نداشتم ببخشید گفتم اشکالی نداره راست میگی اخه بیخیال بعد از خوردن شام مائده پیشنهاد داد که یه فیلم ببینم و سحر هم استقبال کرد و مائده فیلمی که از قبل اماده کرده بود رو با فلش به تی وی زد و نشستیم یه تماشای فیلم یه فیلم خارجی که یه پسر پولدار که تمایل شدیدی به سکس خشن داشت و فیلم صحنه های خیلی زیادی داشت فقط منتظر بودم فیلم تموم بشه و چیز زیادی از فیلم نفهمیدم ساعت تقریبا یک بود و فیلم تموم شد و سحر بلند شد و به سمت اتاق رفت و در حال رفتن مائده رو صدا کرد چند دقیقه ای با مائده حرف میزدن و بعد حدود ۵ دقیقه مائده به یه لبخند رضایتی که رو لبش داشت اومد سمت من و گفت پاشو قربونت برم پاشو برو تو اتاق و در هم پشت سرت ببند سحر منتظرته دستمو گرفت و یه چیزی گذاشت کف دستم نگاه کردم دیدم یه کاندومه با دیدن کاندوم متوجه شدم که دیگه وقت این رسیده که با سحر سکس کنم حس شهوت همراه با استرس زیاد کل وجودم رو گرفت به مائده گفتم تو نمیای گفت نه من میخوام بخوابم امشب خودتی و سحر گفتم نمیشه توام باشی انگار که از حرفم کفری شده باشه چند لحظه چشماشو بست و گفت نننننع نمیشه مرجان بچه شدی میگم برو تو اتاق سحر منتظرته از لحن قاطع مائده متوجه شدم که قرار نیست سکس امشب در حضور مائده باشه رفتم تو اتاق دیدم سحر نشسته رو تخت و پشتش به منه نمیدونستم باید چطوری شروع کنم بسته کاندوم رو گزاشتم رو دراور و رفتم کنارش نشستم برای یه لحظه پشیمون شدم دلم میخواسم برگردم پیش مائده و بگم که کلا این برنامه رو کنسل کنه اما به محض دیدن چشمای سحر اون حس شهوت دوباره کل وجودمو گرفت خدا لعنتت کنه منصور ببین منو به چه روزی انداختی ببین چطوری داری از نقطه ضعفم بر علیه خودم استفاده میکنی روزی که بهم گفتی کاری میکنم مثل سگ زیر پام التماس کنی که فقط بزارم ۱ ثانیه ترمه رو ببینی باید میدونستم که واقعا اینکار رو میکنی منصور کاش بمیری کاش همین امشب همین الان خبر مرگتو برام بیارن در مقابل نگاه های سحر هیچ اختیاری نداشتم و با نگاهش کل روح و جسمم رو تسخیر میکرد انگار میدونست من چقدررر به سکس نیاز دارم انگار میدونست چقدر تشنه سکسم دستمو حلقه کردم دور کمرش و کامل برگشت سمت من قبل اینکه چیزی بگم دستشو گزاشت زیر سینه ام اخماشو کرد تو هم و گفت چرا انقدر استرس داری ضربان قلبت خیلی بالاس گفتم ن ن ن نه چیزی نیست من خوبم از جاش بلند شد و اومد رو بروم وایساد دستاشو کرد تو موهام و خم شد لبامو بوسید دستامو گرفت بلندم کرد با اشاره چشماش فهمیدم که باید لباسامو در بیارم خیلی سریع لباسامو در اوردم و در همین حین خودشم لخت شد باورم نمیشد واقعا کیر داشت کیرش در حالت نیمه راست بود حس بدی داشتم احساس میکردم خیلی بد شروع کردیم تصورم چیز دیگه ای بود سوتین و شرتم هم در آوردم و لخت جلوش وایسادم هردو روبروی هم ایستاده بودیم و من نگاهم فقط به کیرش بود دستاشو گزاشت رو شونه هامو به سمت زمین فشار داد نشستم لبه تخت و کیرشو گرفتم تو دستم نگاهم رفت سمت کاندومی که رو دراور بود صورتمو برگردوند سمت کیرش و خودشو بهم نزدیک تر کرد از انتهای کیرش گرفتم و سرشو کردم تو دهنم و میمکیدم هیچ مزه ای نداشت ولی بوی خوبی میداد و خیلی تمیز بود راست شدن کیرشو تو دهنم حس میکردم تا اینکه کاملا راست شد کیر بزرگی داشت ولی خیلی کلفت نبود بیضه های خیلی کوچیکی داشت و اصلا با کیرش تناسب نداشتن اندازه کیرش به قدری بود که وقتی تا ته میکردم تو دهنم اندازه ۳ انگشت دیگه اش بیرون میموند کاملا خیسش کردم و بخاطر پیش آبی که ازش اومده بود خیلی لیز شده بود تا ته میخوردم و موقع در آوردن کیرش با فشار لبم کیرشو تحت فشار میزاشتم صدای آه و ناله ش رو میشنیدم و نفس هاش به شماره افتاده بودن دستاشو گرفته بود رو سرمو گره زده بود به هم و سرمو فشار میداد به سمت بدنش به خاطر اینکه کیرش بلند بود و به ته گلوم فشار میوورد چند باری عوق زدم نزدیک بود بالا بیارم ولی بلافاصله در میوردش با دست راستم کیرشو نگه داشتم و زبونمو از بالای تخماش میکشیدم تا سر کیرش به سرش که میرسیدم چند لحظه میمکیدم و دوباره اینکارو تکرار میکردم خودشو ازم جدا کرد و اومد نشست کنارم روی تخت هولم داد رو تخت و پاهامو از رو زمین جدا کرد و انداخت رو تخت اومد بین پاهام نشست و با دقت کسم رو نگاه میکرد به قدری تحریک شده بودم که فقط دلم میخواست کیرشو فرو کنه تو بدنم احساس میکردم از داخل بدنم دارم آتیش میگیرم شصتشو گذاشت روی کسم و از بالا تا پایین میکشید و دوباره این کار رو تکرار میکرد هرازگاهی که نگاهامون به هم میوفتاد لباشو غنچه میکرد و بهم چشمک میزد با این حرکاتش فقط حشری تر میشدم صورتشو اورد نزدیک کسم و لباشو چند ثانیه بی حرکت گذاشت دقیقا روی چوچولم بعد چند ثانیه نوک زبونشو میزد روی چوچولم چشمام میسوخت دهنم خشک شده بود و احساس میکردم سینه هام داره میترکه سینه هامو میمالیدم و چشمامو بسته بودم دیگه کاملا در اختیارش بودم شروع کرد زبونشو کشیدن روی کسم و انقدر خیس شده بود که صدای خوردن کسم کل فضای اتاق رو پر کرده بود دیگه طاقت نداشتم دستمو از روی سینه م برداشتم و هرچی توان داشتم تو دستام جمع کردم سرشو فشار دادم سمت بدنم کمرمو از رو تخت جدا کردم ناخودآگاه یه جیغ بلند کشیدم احساس خفگی داشتم داشتم ارضا میشدم که سرش رو برداشت دستشو انداخت زیر رونم و کامل برم گردوند دمر خوابیدم سحر تو زاویه دیدم نبود و نمیدیدمش دست راستمو بردم زیرم و شروع کردم چوچولمو مالیدن و پاهامو از هم باز کردم و مقداری کونم رو قوص دادم به سمت بالا صدای باز شدن بسته کاندوم میومد دلم میخواست خودم اینکارو کنم و خودم کاندوم رو بکشم رو کیرش ولی نمیتونستم لذتی که با مالیدن کسم که خیلیییی خیس شده بود رو تو اون لحظه ول کنم و ترجیح دادم به کارم ادامه بدم بعد از چند لحظه دراز کشید روم و کیرشو دقیقا گزاشت وسط خط کونم گرمای بدنش داشت دیوونم میکرد انگار که حرارت بدن من در مقابل بدن سحر هیچ بود حس کردنِ سینه هاش روی قسمت بالای کمرم و از اونطرف حس کردن کیرش روی کونم یه تجربه و حس جدیدی بود که واقعا برام لذت بخش بود حرف زدن وسط سکس برام خیلی لذت بخشه اما سکوت سحر باعث شده بود که لذتی که میبرم کامل نباشه دلم میخواست حرف بزنه از اندامم تعریف کنه اما سکوت سحر قرار نبود بشکنه همینطور که روم خوابیده بود نوک زبونشو میزد رو گردن و لاله گوشم و گاهی بوسه های ریزی رو گردنم میکرد و موهامو نوازش میکرد حس کردن نفس زدناش رو گردنم به اوج رسونده بودم و بعد هر بوسه صدای اومممممم ی که از ته گلوش میمومد حسی نابی بهم میداد دستمو گرفت و از زیرم بیرون کشید و دیگه نذاشت مالیدن چوچولم رو ادامه بدم دلیل این کارشو نفهمیدم از روم بلند شد و از ۲ طرف باسنم گرفت و به سمت بالا کشید با کمک خودم حالت داگ استایل گرفتم و پشتم رو زانوهاش وایساد دلم میخواست موقع سکس نگاهش کنم و از پوزیشن های دیگه ای استفاده کنیم اما هیچ اراده ای در مقابل کاراش نداشتم و کاملا خودمو در اختیارش قرار داده بودم و سعی میکردم فقط و فقط به لذتی که میبرم فکر کنم سنگینی وزنمو انداخته بودم رو دست راستم و با دست چپم نوک سینه هامو میمالیدم کف دستشو گذاشت رو کسم و کشید اورد بالا تا روی سوراخ کونم چند بار این کارو تکرار کرد و سوراخم رو کاملا با استفاده از پیش آبم خیس کرد حتی از لمس کردن کس و کونم با دست هاش بیشترین لذت ممکن رو میبردم سر کیرشو کشید رو کسم و تا روی سوراخم ادامه داد روی سوراخ کونم که حالا دیگه با پیش آب خودم خیس و لیز شده بود توقف کرد و سعی کرد با کمی فشار سر کیرش رو بکنه تو که متوجه شدم میخواد از پشت بکنه سریع خوابیدم رو تخت و برگشتم نگاهش کردم و گفتم نه از پشت نه یه لبخند زد و با علامت سر تایید کرد و دوباره دوطرف باسنم رو گرفت و کشید بالا و باز همون حالت رو گرفتیم دوباره شصتشو میمالید روی سوراخ کونم منتها این بار گاهی نوک شصتش رو میکرد داخل و در میوورد و با هر بار داخل بردن درد خیلی بدی احساس میکردم برگشتم رو بهش گفتم سحر جان عزیزم از پشت نه اصلا حتی بهش فکر هم نکن باز هم یه لبخندی زد و با تکان دادن سرش حرفمو تائید کرد صورتشو آورد نزدیک کونم و زبونشو کشید روی سوراخم و چند بار این کار رو انجام داد با آب دهانش خیسی کونم رو چند برابر کرد اینکه از ور رفتن با سوراخ کونم دست بر نمیداشت کفریم کرده بود اما سعی میکردم چیزی بهش نگم گاهی زبونشو روی کسم میکشید بلند شد و کیرش و گذاشت روی کسم و خیلی اروم سرشو کرد داخل با وارد شدن کیرش توی بدنم احساس میکردم جریان خون تو بدنم بیشتر شده شروع کرد کمرمو مالیدن و همینطور که سر کیرش تو بود بدون اینکه حرکتی کنه کون و گودی کمرمو میمالید هر بار که نگاهش میکردم میدیدم لبشو گاز گرفته و چشماش در حالت نیمه بازه سعی کردم بدنمو ببرم عقب تر تا بیشتر کیرش بره داخل با اینکه یه دفعه فرو کردنش کیرش برام دردناک بود ولی انقدر تشنه و داغ بودم که اصلا به دردش فکر نمیکردم و فقط میخواستم تمومش کنه و کسم رو با کیرش پر کنه بعد از چند دقیقه به خودم اومدم دیدم کیرش تا ته رفته تو کسم و داره خیلی اروم عقب جلو میکنه از اینکه چند دقیقه ای تو اون پوزیشن بودیم خسته شده بودم و دلم میخواست از روبرو باهام سکس کنه و بتونم ببینمش خودمو کم کم شل کردم و دیگه کاملا رو تخت دراز کشیده بودم و سحر هم روم خوابیده بود و اروم اروم بدنشو تکون میداد لذت خیلی زیادی داشتم و حتی دوست نداشتم ثانیه ازم جدا بشه ولی از طرفی هم دوست داشتم پوزیشن رو عوض کنم سرمو کمی اورد بالا و بهش گفتم سحر جان خسته شدم میشه بدون اینکه چیزی بگه از روم بلند شد و نشست روی رونم و یه دونه محکم زد رو کونم رفت پایین تخت وایساد و یه دستشو گرفت به کیرش و شروع کرد به مالیدن تا بلند شدم نشستم اومد جلوتر و یه قوص به کمرش داد و از اینکارش فهمیدم منظورش اینه که براش ساک بزنم اما اهمیت ندادم چون واقعا از ساک زدن وسط سکس متنفرم بودم دقیقا روبروش به کمر خوابیدم و پاهامو دادم بالا و تا جایی که میشد از هم بازشون کردمو دستمو گرفتم پشت زانوم و کشیدم رو سینم متوجه شد که این پوزیشن رو ترجیح میدم اومد روی تخت و نزدیک بدنم شد تا جایی که کیرش رو میمالید روی کسم سر کیرشو گذاشت رو کسم و با یه فشار تمام کیرشو کرد داخل نا خودآگاه یه نفس عمیق کشیدم و کمی پشتمو از تخت بلند کردم سینه های درشت و گردی داشت مشخص بود که عمل کرده شق و رق با نوک کوچیک و سر بالا با علامت سرم بهش فهموندم که ادامه بده دستشو گذاشت رو پاهامو نگهشون داشت شروع کرد عقب جلو کردن دستام ازاد شد و نوک سینه هامو محکم فشار میدادم تند تند عقب جلو میکرد حس میکردم سینه هام بدجوری باد کردن لذت وصف نشدنی ای داشتم صدای ناله هام بلند شده بود و حدس میزدم که مائده الان داره صدامو میشنوه هر چی ناله هام بیشتر میشد لبخند رضایت سحر هم غلیظ تر میشد چشمامو بسته بودم و فقط ناله میکردم خودشو ازم جدا کرد و سریع کنارم دراز کشید از بازوم گرفت و منو کشید سمت خودش از جا بلند شدم و رفتم نشستم روی رونش کیرشو گرفتم تو دستم خودمو نزدیکش کردم و کیرش رو میمالیدم رو چوچولم دستاشو گزاشته بود رو پاهام و فشار میداد کمی بالاتر رفتم و کیرشو به سمت کسم حرکت دادم انقدر پیش آبم اومده بود کاندوم جمع شده بود و اطراف کسم خیسِ خیس بود اروم نشستم رو کیرش و همه ی کیرش رفت تو کسم عاشق این پوزیشنم میدونستم که با این پوزیشن نهایتا ۳ ۴ دقیقه دیگه ارضا میشم شروع کردم خودمو رو بدنش حرکت دادن انقدر لب پایینم رو گاز گرفته بودم که دیگه داشت میسوخت دستمو گزاشتم رو سینه هاش و چنگ میزدم به کمر قوص داده بودم و روی کیرش بالا پایین میکردم دیگه اختیار ناله کردنم رو نداشتم و صدام خیلی بلند شده بود کیرش از چیزی که فکر میکردم بزرگتر بود و این اولین تجربه سکسی من با یه کیر بزرگ بود از جنب و جوش زیاد خیس عرق شده بودم و قطره قطره از نوک بینیم عرقم میریخت رو شکم سحر صدای آه و ناله سحر هم بلند شده بود و دیگه اونم بدنشو تکون میداد و کیرش و پایین بالا میکرد داشتم ارضا میشدم مدام اسم سحر رو میووردم و سینه هاشو محکم فشار میدادم سحر فهمید دارم ارضا میشم حرکتشو تند تر و تند تر کرد صدای برخورد بدنامون بهم دیگه به صدای اه و ناله هامون اضافه شده بود خودمو سفت رو بدن سحر نگه داشتم و ارضا شدم بدنمو جمع کردم و خم شدم رو سینه سحر پایین تنم میلرزید و اختیارش دیگه دست من نبود بدون اینکه بخوام چشمام روی هم بسته مونده بود و از لذت زیاد نمیتونستم دندونامو از هم دیگه جدا کنم سحر فوق العاده تند تند ادامه داد و یهو کیرشو ثابت تو بدنم نگه داشت و پهلوهامو چنگ انداخت متوجه شدم سحر هم ارضا شده بی حرکت مثل ادمایی که از گردن به پایین فلج هستن افتادم رو سینه سحر چند ثانیه بی حرکت موندیم و بعد سحر بدنمو گرفت و اروم کمکم کرد کنار خودش خوابیدم سینه هامو گرفته بودم و سحر داشت کف دستشو میکشید رو کسم و بازی میداد چند ثانیه ای گذشت و به خودم اومدم سحر رو بغل کردم و سرمو گذاشتم رو سینه اش موهامو از روی صورتم زد کنار وچند باری پیشونیم رو بوسید با یه ببخشید سرمو از روی سینه اش برداشت و بلند شد وایساد کاندوم رو از رو کیرش در آورد و همونجوری بدون لباس از اتاق رفت بیرون دست و پاهام یخ کرده بود و فقط دلم میخواست بخوابم خودمو جمع کرده بودم و چشمامو بسته بودم سنگینی یه نفر رو کنارم رو تخت حس کردم چشمامو باز کردم دیدم مائده با همون لبخند همیشگیش داره نگاهم میکنه آخ که چقدر الان به آغوش مائده نیاز داشتم موهامو زد پشت گوشم و گفت قربونت برم الهی چطور بود هیچی نداشتم بهش بگم وضعیتی که توش بودم بهترین جواب بود براش بهش گفتم هنوز نخوابیدی گفت نه دوست داشتم ببینمت دستشو گرفتم و گزاشتم رو صورتم و گفتم مائده ممنونتم نوشته

Date: November 14, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *