دسیسه یا خاطر خواهی مادر ۱

0 views
0%

به علت یه مریضی که اخرشم معلوم نشد چی هست رفتم بیمارستان بعد کلی ازمایش و سی تی و منو منتقل کردن به یه بیمارستان تو شهر مجاور چون سنم حدود 17 18 سال بیشتر نبود و انجا هم تو ای سی یو بستری بودم و همراه نمیتونست بیاد پیشم پرستار ها بیشتر هوامو داشتن کلا روابط اجتماعی ام بیسته حدود ده روز تو ای سی بودم خیلی خسته و کسل بودم خدا نکنه ادم کارش بکشه بیمارستان بعد این مدت بلاخره مرخص ام کردن که هنوز که هنوزه سر درد ها رو دارم تو ای سی یو که بودم یه پسری رو اورده بودن که همشهری ام بود که متاسفانه سر یه درگیری با دامادشون ضربه مغزی شده بود بلاخره وقتی ده روز با یه عده تو یه جا باشی روابطی شکل میگیره که کل جریان داستان من هم از اینجا شروع میشه توی سی سی یو که بودم پرستار اومده بود برای نظافت من که موهای زیر بغلمو بزنم تو همین موقعه پسر بغل دستیم حالش خراب شد که صدای همراه اش زدن اومد داخل من کلا یه شرت بیشتر تنم نبود میدونین که وقتی میری سی سی یو تمام خدمات از طرف پرسنل بخش انجام میشه خوب از مسیر داستان منحرف شدم مریض بغلی اسمش حمید بود من علی و اسم همراه اش هم لیلا که میشد خواهرحمید و ضارب حمید هم بهروز شوهر لیلا بعد اینکه من مرخص شدم رفت امد من و خانواده به خونه حمید بیشتر و بیشتر شد مخصوصا من که خیلی دل بند لیلا شده بودم بعد حدود دو سال درگیری توی دادگاه لیلا خانم طلاق گرفته بود یه شب که خونه بودم و روی کانپه دراز کشیده بودم دیدم پیام اومد برام ناشناس بود منم گفتم شما اون گفت منم یه اشنا که بدنتو لخت دیده و الان تو کف اشه منکه از تعجب قلبم رو دویست تا میرفت گفتم به جا نیاوردم که دیدم یه عکس از نصفه ضورتش فرستاد همین که اون نشونه کنار چشمش رو دیدم شناختمش ولی برای اینکه بیشتر باهاش حال کنم خودمو زدم به نفهمی داشتم تو ذهنم خیالات میبافتم که کیرم سیخ میشد یه دفع مامانم با یه حوله باز از جلوم رد شد گفت علی مگه نفرتی بخوابی منم با من من بلند شدم که برم بخوابم اصلا حواسم به کیر سیخ شدم نبود که مامانم با یه زیر چشمی یه برنداز کامل از کیرم کرد من همینکه این صحنه رو دیدم کلا رنگم پرید و سریع رفتم تو اتاق خواب و در وقفل کردم داشت م با لیلا چت میکردم که قضیه رو بهش گفتم که میشناسمت و کلا اون جریانی که الان اتفاق افتاده بود رو بهش گفتم که اونم ازم خواست که عکس کیرمو براش بفرستم باورم نمیشد که لیلا با اون سنش از من عکس کیر میخواد لیلا 38 سالش بود اون از من 19 20 ساله عکس کیر میخواست بهش گفتم تو عکس کوست رو بفرس تا منم بفرستم برات سریع برام اومد یه کوس پشمالو با کمی لب و لونچه خیس عجب کوس بود اگه پشم نداشت داشت کیرم منفجر میشد که با مالشت های که بهش دادم اب کیرم اومد و یه اه بلند کشیدم و عکس منی ام رو واسش فرستادم بلند شدم که برم دستمال بردارم چون چراغ اتاقم خاموش بود سایه یه نفر رو پشت در اتاقم دیدم همینکه کلید رو توی در چرخوندم سایه رفت منم ترسیده بودم که نکنه بابام باشه فردا صبح که بیدار شدم دیدم صبحانه اماده است ولی کسی تو خونه نبود میخواستم برم دور کشوی مامانم که شرتشو بردارم و باهاش حال کنم کار همیشگی ام بود دیدم در قفله یا خدا برای اولین بار بود همچین چیزی میدیدم اونم تو خونه ما که همه چی ازاد بود کلید ماشینو برداشتم که برم یه سیم رابط برای لبتابم بگیرم همینکه سوار ماشین شدم یاد حرکت دیشب لیلا افتادم گوشی رو گرفتم دستمو اینترنتشو روشن کردم دیدم حدود پنجاه تا پیام اومده واسم وای چی میدیدم لیلا لخت لخت واسم عکس فرستاده حدود ده بار با تلگرام و واتسلپ تماس گرفته پیام داده که علی بیا منو بکن علی جرم بده علی میخوامت برام جای سوال بود که چرا الان چرا بعذ این همه اشنایی دلو زدم به دریا و زنگ زدم بهش گفتم کجایی گفت خونه پایه ای بریم بیرون کجا بیرون بیرون کجا خوب یه جا میریم جای عمومی نمیام ها بریم یه جای خلوت منم از خدا خواسته گفتم یا علی که علی الان میاد جلو خونه تون گفت جلو خونه نیا سر کوچه باش اومدم رفتم سر قرار و لیلا رو سوار ماشینم کردم بردمش باغ تو راه ازش در مورد زندگی قبلی اش پرسیدم که یه چی گفت مو از تنم سیخ شد میگفت من لز رو بیشتر از سکس دوست دارم گفتم تا حالا لز داشتی اونم از خدا خواسته همه لز هاشو برام تعریف کرد که بعد ها فهمیدم همشو نگفته جنده خانم تا رسیدیم در باغ میخواستم پیاده شم دیدم کیرم سیخه یه اشاره به لیلا کردم همینکه کیرمو دید یه هههمممم گفت و کیرمو گرفت دستش از روی شلوار نمیشد گفتم صبر کن بریم داخل خلاصه اش کنم رفتیم داخل و بعد کلی اذیت کردنش شروع کردیم به عشق بازی من ناوارد اون جا افتاده بهش گفت م من زیاد سرم نمیشه ها گفت اصل کیر سیخ شده است که تو داری همین کافیه واسه من خیلی برام حال داد این حرفش لب گرفتیم عجب لبی هم میگرفت حروم زاده منم لباس های خودمو و اونو در اوردم اوووووف عجب سینه ای داشت دورش قهوای تیره با یه سری مثل نخود همین که دیدمش چنگش زدم شروع کردم به مکیدن سینه هاش داشتم سینه هاش رو میخوردم اونم داشت با کیرم بازی میکرد اونو گذاشت دم کوسشو با پاهاش که دور من قفل کرده بود فشار داد کیرم رفت داخل گفت مادر جنده کیرتو میخوام اینو داشته باشین برا داستان بعدی داشتم براش تلمبه میزدم اونم داشت با دستاش بردنمو برانداز میکرد عجب کسو کونی داشت این لیلا خانم اااااوووووفففف علی حواست کجاست منو بکن بکن تو کونم من کیر میخوام اونو برگردوندم حالت داگی گذاشتم در کوسش با فشار تمام دادم داخل که یه اهی از ته دلش کشید داشت ابم میومد که تا اومدم به خودم بجنبم ابم اومد همش ریخت تو کوسش اونم ولو شد رو زمین و به تمام عالم و ادم بد و بیراه میگفت دیدم ناراحته شروع کردم به مالش چچولش و خوردن سینه اش بهش گفتم فکر کن داری لز میکنی یه سه چهار دقیقه تو همین حال بودم که دیدم بدنش داره میلرزه و یه اه بلند کشید و ارضا شد بعد نیم ساعت بلند شدیم و لباس پشیدیم تو راه برگشت نزدیک خونه اشون بودیم که گفت عل ی به خواهشی ازت دارم منم گفتم تو جون بخواه علی دیگه دور کشو مامانت نرو مو از تنم سیخ شد این از کجا خبر داره ادامه دارد نوشته

Date: March 14, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *