ساعت 12 شب بود میرفتم خونه پک اخر سیگارو زدم و انداختم کنار یه صدای قدم سریع مثل دویدن شنیدم دیدم ی نفر به سمتم داره میدوه با چشمای خیس التماسم کرد کمکش کنم قایم بشه نور دوتا چراغ ماشینو دیدم سریع دستشو گرفتم و کشوندمش توی کوچه توی تاریکی کوچه قایم شدیم یدونه پژو پارس با دوتا پسر توش اروم رد شدن دستاش توی دستم داشت میلرزید و یخ کرده بود اونا رفتن ازم اومد تشکر کنه منو بغل کرد قدش تا زیر چونم بود وقتی دیدمش یدونه دختر باصورت ناز ولی باموهای کوتاه و کلاه و شال و کاپشن بود ازم خدافظی کرد و راهشو کشید که بره بهش گفتم کجا میری گفت نمیدونم خودمو بهش رسوندم و گفتم یعنی چی مگه خونه نداری گفت خونه دیگه نداره بیچاره باباش وقتی موادو میزنه مادرشو میکشه اونم دیگه پاشو تو اون خونه نمیذاره گفتم بیا خونه من امشبو اونجا باش هوا سرده خیلی راحت قبول کرد رسیدیم خونه یک دست لباسای خودمو بهشدادم که عوض کنه اونم همینکارو کرد گفتم گرسنته گفت اره منم یدونه تن ماهی واسش درست کردم خورد وتشکر کرد بهش گفتم رو تختم بخابه منم روی مبل خابیدم صبح 7 بیدار شدم رفتم شرکت به خاطر اینکه بهش اعتماد نداشتم درارو قفل کرده بودم و تو شرکت حساب ها و پرونده هارو بردم خونه که درست کنم وقتی رسیدم خونه دیدم نشسته سر میز و داره صبخونه میخوره بلند شد سلام کرد و خیلی مودب تعارف کرد منم گفتم نوش جان نشستم پای تلوزیون ساعت 1 شد گفتم بلدی ناهار درست کنی گفت یه کاریش میکنم دیدم داره تخم مرغ و سوسیس درست میکنه منم به شوخی گفتم دختری مثل تو فقط همینو بلده دیدم بغض گلوشو گرفت و گفت دختر دختر اونه که باباش نازش کنه بوسش که و ناناز باباش باشه نه من من از دختر بودن فقط هرزه بودنشو بلدم کنارم نشست و گریه کرد سرشو گذاشتم روی سینم و نوازشش کردم چشمای ناز و پر اشکش دل ادمو میلرزوند یدونه بوس به پیشونیش کردم و اشکاشو پاک کردم و گفتم منم خانوادم 4سال پیش تو یه تصادف مردن اون داشت اروم میشد زنگ زدم دوتا پیتزا اوردن خوردیم گفتم مشروب میخوری گفت اگه باشه اره بطری رو گذاشتم تو یخ سرد شه بعد ریختیم و خوردیم و نشستیم پای تلویزیون یکی یکی شبکه هارو میزدیم گذاشتم یه اهنگ شاد بود نشستنکی توی خودش میرقصید گفتم خجالت نکش پاشو برقص بلند شد و شروع به رقصیدن کرد تازه چشمام به بدن زیبا و خوش فرمش افتاده بود اهنگ تموم شد یه اهنگ ملایم گذاشت رفتم کنارش باهم میرقصیدیم خیلی خوشمون اومده بود چشماش خمار و مشکی بود توی رقص لب میگرفتیم و بوسه های من روی سر و گردنش بود رفتم سمت گوشش وقتی بوسیدم نفسش بند اومد باریتم اهنگ بردمش توی اتاق خابوندمش روی تخت در گوشش گفتم اجازه هست که گفت همه به زور ازم میگرفتن ولی من الان بارضایت میخام بهت تقدیم کنم تیشرت و شلوار رو که از تنش در اورد تا مرز جنون رفتم پوست سفید و بلورین با بدنی خوش فرم شروع کردم بوسیدن از پیشونی تا بهشت زیباش پستونای سفت و خوش فرمی داشت که هرکدوم قشنگ اندازه مشتم بود صدای اه و ناله ارومی ازش در میومد رفتم سمت بهشت زیباش که یک چشمه خیلی کوچیک ازش سرازیر شده بود اول یه بوس کردم که یه نفس عمییق کشید بعد شروع کردم زبون زدن به لبه ها توش که نفسش بند اومده بود چوچولشو بالبام گرفتم و مکیدم که لرزید و ارضا شد بلند شد منو گرفت و هل داد روی تخت وحشیانه لباسامو از تنم در اورد و اول یه بوس سر کیرم زد که جای رژ لبش موند بعد شروع کرد لیسیدن و ساک زدن هردو روی ابرها بودیم بعد چندین دیقه اومد و گفت نوبت توعه من دوباره یکم بهشتشو خوردم بعد با مجوز خانم خانما حضرت کیر رو راهی غار حرا کردم خیس و فوق العاده داغ شروع کردم تلمبه زدن نگاه بهش کردم اشکش در اومده بود فک کردم ناراحته تا داره درد میکشه ازش پرسیدم و بابغض گفت تا الان هرزگی کرده و بخاطر پول کس میداده همش هم به زور ولی این بار بارضایت خودش بود و نهایت حال رو داشت میرد من تلمبه هامو سریع تر کردم هردو تو اسمون بودیم 4 5 نوع پوزیشن عوض کردیم بعد 4 بار ارضا شدنش نوبت من بود در اوردم و همشو روی شکمش ریختم با لذت تمام همشو با دستاش خود رفتیم حمام هم دیگرو شستیم و اومدیم بیرون یکم مشروب خوردیم سیگار کشیدیم و توی بغلم خابید الان نزدیک 4 ماهه ما باهم هستیم هر دو رضایت داریم و مشکلی برای من درست نکرده اون از امنیتی که واسش فراهم کردم راضیه و گفته همین واسش کافیه دختران هرزه هیچ وقت از روز تولد هرزه نبود این عمل های خدمونه که این طور میشن دختران هرزه هیچی جز مهر محبت عشق و امنیت نیاز ندارن پایان نوشته
0 views
Date: April 14, 2019