هوووف ته مونده ی بطری و یه نفس سر کشیدم و پشت بندش اخرین پک و با همه وجودم درون ریه هام فرستادم نگران سلامتیم باشم که چی بیشتر زنده بمونم که چی اونکه نفسم بود رفت دیگه من نفس بکشم که چی سرمو تیکه دادم به مبل پاهامو انداختم روی میز تلوزیونو خاموش کردم و کنترل و پرت کردم رو زمین سکون بود و سکوت نور کمی از اتاق خواب میومد و فقط سایه ای از اشیا رو میدیدم همین که یک نفر از دور لباسش شبیه تو باشه همین که تو مسیر من یه گل فروشی پیدا شه بازم یاد تو میفتم همین که عصر یک جمعه ادم تو خونه تنها شه همین که یک نفر اسمش شبیه تو باشه بازم یاد تو میفتم غرق شدن تو گذشته کار هر روزم بود تنها کاری که هنوز تو این دنیا بهم لذت میداد فکر کردن به اون بود حتی فکر کردن به حماقتام هم برام ناراحت کننده نبود با اهنگی که دوست داشتی تموم کافه ها بازن تموم شهر همدستن منو یاد تو بندازن تو نیستی سرد و یخبندون تموم فصلا پاییزه گذشتن از تو واسه من گذشتن از همه چیزه سرد بود و فقط پیرهنی که ازش یادگاری گرفته بودم تنم بود یه پیرهن مردونه ی آبی روشن با راه راه های سرمه ای که توش گم شده بودم یقه اشو میگیرم تو دستم و با تموم وجودم ته مونده ی عطرش رو بو میکشم همین که عکس تنهایی کنار دریا میگیرم بدون شب به خیر تو به خواب گریه ها میرم بازم یادتو میفتم با هر بارون با هر برفی که میشینه رو این کاجا میرم هرجایی تو شهر میرم هرجای این دنیا بازم یاد تو میفتم تنها بودن یه چیزه تنهایی و احساس کردن یه چیز دیگه من تنهایی رو تو هر لحظه ام احساس میکردم و باهاش زندگی میکردم از اخرین همآغوشیم سه ماه میگذشت و از اخرین خودآغوشی یه هفته دستمو روی رونم حرکت دادم به لای پام رسیدم اومدم بالاتر انگشتمو روی شورتم حرکت میدادم چشامو بستم تنمو رها کردم صدای زنگ در اومد زود دستمو کشیدم و پریدم پشت در از چشمی نگاه کردم خدای من خودش بووود واااای درو باز کردم اومد تو زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم چی بپرسم همه چی و از چشام خوند بغضم گرفت دستامو محکم گرفت لبامو باز کردم بگم بی معرفت کجا بودی تا حالا زود گف هیس هیچی نگو دلم برات تنگ شده بود بغضمو قورت دادم حالا چشمام میخندید از بودنش دستمو بردم تو موهای پر و نیمه بلندش صورت استخونی و چشای مشکیش جادوم کرد رو نوک پاهام بلند شدم بزحمت لبامو به لباش رسوندم سرشو خم کرد و رقص لبامون شروع شد دستشو گذاشت روی باسنم و فشارم میداد به خودش از زیر پیرهنم رفت بالا سوتینمو بدون باز کردن داد بالا و سینه مو تو دستش گرفت لعنتی با لمس سر انگشتاش روی بدنم بهم شهوت سوزاننده ای منتقل میکرد یهو همه وجودم پر شد از خواستن ازش جدا شدم دستشو گرفتم و کشوندم سمت اتاق خواب دستشو ول کردم تکیه دادم به در اتاق موهای موج دارم روی شونه هام رها بودن زاویه دید ِ چشمای عسلیِ روشنم حالا پر بود از حجم خوشبوی اون یه قدم اومد نزدیکم چسبیدم بهش لباشو رسوند به گردنم ماهرانه بوسه هاشو میکاشت ماهرانه منو دیوونه میکرد شروع کرد باز کردن دکمه های پیرهنم ساکت بودم و تماشاش میکردم وقتی پیرهنو از تنم دراورد سینه هامو تو دستش گرفت نگاهش به سینه هام بود که دستمو گذاشتم زیر چونش و سرشو اوردم بالا نگام کرد صورتشو اوردم نزدیک زبونمو بدون تماس لبام اول ر وی لب بالاییش و بعد هم پایینیش کشیدم میخواست ببوستم ولی لبامو اروم گاز گرفتم و سرشو به سمت سینه هام هدایت کردم نمیتونستم بی حرکت باشم دستمو به برجستگی شلوارش کشوندم زیپ جین آبی روشنشو باز کردم و واااای خودشه دست یخ زدم همین گرما رو میخاست خیلی تقلا کردم دکمشم باز کنم نتونستم سرشو اورد بالا هنوزم عجولی عزیزم تو منو بی تاب میکنی بریم رو تخت تا بی تابیتو به اوج برسونم دلربای من اخرین تکه ی لباسشم دراوردم و خوابیدم روش دستمو به سینه ی ستبرش می کشیدم و بازوهاشو نوازش میکردم پایین تنه ی لختمو به آلتش میکشیدم هربار میخاست منو وروی آلتش بشونه خودمو باالا میکیشدم اونقد خودمو مالیدم بهش که لای پام کاملن خیس و لغزنده شده بود دیگه طاقتش طاق شده بود با دستای قوی و پر رگش کمرمو گرفت و کیرش رو به طرف کسم هدایت کرد با اون همه لغزندگی لای پام بازم حس میکردم دیواره های کسم دارن بسختی از هم جدا میشدن و کمی سوزش داشتم آه بی ارادم نشون از این مخلوط درد و لذت بود دستامو گذاشتم رو دستاش و به چهره ی دوست داشتنیش نگاه میکردم دلم میخواست دستمو بفرستم تو موهاش و لبامو به لباش برسونم خم شدم اونم زانوهاشو کمی خم کرد کیرش اومد بالا تر همچنان بشدت کمر میزد بوسه هامو از گردن و چونه به لباش رسوندم با ضربه ی عمیق و محکمی که به کسم زد ناخواسته لباشو گاز گرفتم همیشه بهم هشدار میزد با پوست گردن و لباش ملایمت داشته باشم تا ردی ازین همخوابی نمونه و نگاهای خیره ی همکاراش رو حس نکنه میدونستم وقتی موقع رفتن خودشو تو اینه نگاه کنه حتمن اخماش قلبمو به درد میاره هردومون بعد ازین مدت طولانی حسابی داغ و تشنه بودیم خودمم شروع کردم به حرکت دادن کمر و باسنم نزدیک بود دوباره ریتم کردنش و تند کرد همزمان دستشو رسوند به کسم و بیشتر دیوونم میکرد آه کشدارش در گوشم دیوونم کرد بیرون امدن ابش و داغیش باعث شد منم بلرزم و ارضا بشم تو حالت خلصه بودم چشمامو باز کردم خودم بودم و خودم دستمو از کسم برداشتم خودآغوشی دلچسبی بود خیالتم مثه بودنت میتونه منو سیراب کنه لعنتی حولمو برداشتمو بعد یه دوش کوتاه یه چایی ریختم و نشستم روی میز دستامو روی لبم که کبود شده بود میکشم چقد محو خیالت بودم که نفهمیدم لب خودمو گاز گرفتم اگه میفهمیدی که فقط با داشتنت فقط با بودنت کنارم با چایی خوردن کنارت فقط با قدم زدن کنارم با نفس کشیدن کنارت خودمو خوشبخت ترین زن دنیا میدیدم میموندی و میدیدی که چطور برات فدا میشم کاش اون روزی که میبینی هیچکی قد من باورت نداره اون روزی که میفهمی تنها دختری که بابودنت خوشبختیو حس میکنه منم دیر نباشه کاش اونروز که از همه خسته میشی و دلت یه دستی رو میخواد که بدون هیچ توقعی دستتو بگیره من زنده باشم یه وقتایی همه چی هست ولی اونی که باید نیست دوبار ترکم کن مردن به این اسونیاهم نیست نوشته
0 views
Date: September 3, 2019