دوران شیرین کارآموزی ۱

0 views
0%

مانی هستم 27 ساله از تهران فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی در مقطع کارشناسی که به دلیل علاقه ای که به مسائل حقوقی داشتم بعد از اینکه لیسانس اولم رو گرفتم مشغول تحصیل در رشته حقوق شدم و در حال حاضر ترم چهارم هستم شکر خدا از لحاظ ظاهری بهره نسبتا خوبی برده ام و در طی عمری که از خدا گرفتم همیشه باعث شده شانس خوبی رو در داشتن دوست دخترهای نازنین داشته باشم چه در دوران دانشگاه و چه قبل از اون ترم دوم بودم و سر کلاس درس حقوق مدنی 4 استاد از دانشجویان خواست که نمونه دادخواستی رو در زمینه یکی از مفاد قانون روابط موجر و مستاجر تنظیم و ارائه کنند به دلیل اینکه دو سال قبل وارد یه پرونده سنگین مربوط به مغازه برادرم که در همین مورد بود شده بودم کاملا اشراف به این مسئله داشتم براحتی نمونه دادخواستی در این زمینه نوشتم و تحویل دادم بعد از اینکه استاد همه داداخواست های ارائه شده رو مطالعه کرد ازم خواست که جلوی برد برم و ازم سوالاتی کرد و تونستم بطور مبسوطی پاسخ بدم بعد از اتمام کلاس ازم خواست بمونم و در مورد اینکه آشنایی قبلی من از کجا بوده و چطور هستش که مسلطم سوال کرد که توضیح دادم بهش قبلا روی همچین پرونده ای مطالعه و در مواردی بطور مستقیم کار کرده ام از استعداد و بیانم تعریف کرد و ازم خواست اگر علاقمند هستم به دفتر یکی از وکلای معروف که آشنای ایشون بود مراجعه کنم برای کارآموزی و کسب تجربه در زمینه های مختلف حقوقی و با اینکه جواب درست و حسابی هم ندادم در مورد پیشنهادش ولی شماره تماسم رو گرفت تا با وکیل مربوطه صحبت کنه و اگر موافق بود با من تماس بگیره توی مسیر دانشگاه تا خونه فکرم کلا درگیر این پیشنهاد بود و به چند دلیل نمی تونستم تصمیم فوری بگیرم کلا آدم مغروری هستم نه اینکه خودم رو بالاتر از دیگران بدونم ولی همیشه عادت کردم که کمتر از کسی هم خودم رو نبینم واین باعث میشد نتونم با خودم کنار بیام که برم پیش یه وکیل که بهم امر و نهی کنه در حالیکه خودم از بهترین کلای آینده میدونم و دوم اینکه عادت دارم بعد از دانشگاه یا مواقعی که کلاس ندارم یا باشگاه میرم یا اینکه ساعتی رو با دوستان در کافه دنجی که اغلب محل بحث و صحبت شاعران تازه کار و کلا آدمای هنرمند از هر سنخی هستش بگذرونم و اگر میخواستم قبول کنم که پیش وکیل برم و کارآموزی کنم برام سخت بود از اوقات تفریحم بزنم برای اینکه از فکر وخیال بیام بیرون با اینکه امروز قراری با دوستان دیگه نداشتیم مستقیم رفتم کافه مثل همیشه اکثر میزها پر بود و یه تعداد الکی خوش به اصطلاح روشنفکرجاخوش کرده بودند و مشغول بحث در مورد موضوعات مختلف بودند نوید که از کارکنان اونجا بود و طبیعتا به دلیل اینکه هفته ای چندین بار میرفتیم و می دونست چی میخورم برام یه قهوه آورد و رفت سیگارم رو تازه روشن کرده بود و توی اینستاگرام داشتم اکانتم رو چک میکردم که دیدم گوشی ام زنگ خورد شماره ناشناس بود و با اکراه جواب دادم پشت خط خانمی با صدای نسبتا ظریفی گفت آقای کرامتی گفتم بله شما خودش رو م عرفی کرد که دیدم بله همون وکیلی که استادمون در موردش صحبت کرده بود هست که آره استاد ازتون تعریف کرده و اگر مایل هستید تا ساعت 7 عصر توی دفتر منتظر میمونم و تشکر کردم و قطع کردم یه حس جالبی داشتم تا یک ساعت پیش مردد بودم که بتونم قبول کنم یا نه ولی الان یه جورایی مشتاق بودم که زودتر خودم رو به دفترش برسونم یک ساعت بعد پشت در دفتر خانم وکیل بودم و زنگ واحدش رو زدم دخترخانمی در رو باز کرد و تعارفم کرد برم داخل وارد سالنی شدم حدودا 40 متری که یه میز منشی قرار داشت و 8 تا صندلی مبله راحتی دختر خانم منشی که در نگاه اول زیاد توجه نکرده بودم چهره واقعا زیبایی داشت که وقتی به اتاق خانم وکیل راهنمائی می کرد تونستم بطور گذرا براندازش کنم و برای اینکه تابلو نشه سریع خودم رو جمع و جور کردم یه مانتوی کوتاه مشکی با موهای خرمایی که از مقنعه اش بیرون مونده بودند و سینه هایی که زیاد برامده نبودند لبهای که نه زیاد قیطانی بودند و نه زیادی درشت و ابروهایی نازک و برداشته شده و یه ساپورت و کفش پاشنه کوتاه مشکی هارمونی جالبی ایجاد کرده بودند که خونگرمی و مودب بودنش نوید داشتن یک هم صحبت با کلاس و خوشگل رو می داد ادامه در قسمت دوم نوشته

Date: March 17, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *