سلام بچه ها امیدوارم همه خوب باشید میخوام یه خاطره از اولین سکسم براتون بگم من آرشام هستم که 24 سالمه و در تهران زندگی میکنم همیشه دنباله یه کیس خوب بودم ولی کسی که بهم بخوره رو پیدا نمیکردم وقتایی که بیکار بودم میرفتم چت روم های مختلف یه چرخی میزدم تا وقت بگذره یک دفعه توی چت روم بودم که یه دختر تو خصوصی داد سلام اسمش هم بیتا بود منم جوابشو دادم بعد از احوال پرسی و چند سالته 20 سالش بود بهم گفت خیلی سردمه میشه بغلم کنی منم که همیشه و هر ساعت و روز حشریم واسه این حرفا گفتم آره چرا نشه خلاصه انقد از این حرفای سکسی زدیم که از هم شماره گرفتیم هر شب به هم اس میدادیم طوری شده بود که دیووونه وار عاشقش شده بودم و احساس واقعی اونو نمیدونستم بهم میگفت عاشقتم ولی نمیدونستم ته دلش همینه یا نه بگذریم یه روز بهش اس دادم گفتم عشقم میخوام صورت نازتو ببینم اونم با 10000 تا التماس و قول و راضی شد بهش گفتم 5 شنبه شب منتظرتم آدرسو دادم و بالاخره اون شب فرا رسید من حموم رفتم و لباس خوشگل به قول خودم لباسی پوشیدم که دختر کش بود پوشیدم و عطر زدم بعد دیدم صدا زنگ اومد درو باز کردم و پشت در خونمون منتظر موندم و بالاخره دیدم یه دختر خوشتیب خوشگله چشم زاغ اومد تو لال شده بودم با صدای آروم گفت سلام ولی من نمیتونستم جواب بدم خلاصه خودمو جمع و جور کردم و گفتم سلام خوش اومدی بیتا بیا بشین اونم نشست و بدون هیچ رو در واسی مانتو و شالشو در آورد اون زیر یه تی شرته بنفش پوشیده بود که خیلی بهش میومد منم با نسکافه ازش پذیرایی کردم دیگه نمیتونستم تحمل کنم و سکوت و شکستم و گفتم خیلی خوشگلی بیتا اونم اول خجالت کشید ولی بعدش گفت ممنون دیگه نمیتونستم تحمل کنم نمیدونستم باید چیکار کنم و بالاخره بهش نزدیک شدم به من جوری نگاه میکرد که انگار میتونست ذهنمو بخونه سرمو گذاشتم رو پیشونیش بیتا گیج بود نمیدونست باید چی بگه چی کار کنه ولی من دلو زدم به دریا لبم به لبش نزدیک شد و به هم برخورد کردن لباشو گاز گرفتم اونم ابرو هاش تو هم میرفت نمیدونم از لذت بود یا درد و یه دفعه از جاش بلند شد سرم داد زد و بهم گفت فقط منو کشوندی اینجا که گمراهم کنی منو کشوندی اینجا که نیازتو بر طرف کنی از جام بلند شدم و بهش گفتم این طوری که فکر میکنی نیست من من منظوری نداشتم اخه من من عاشقتم اونم تا شنید زد زیر گریه بهش نزدیک شدم و بغلش کردم داغ داغ بود نمیدونست چی میخواد اشکاشو پاک کردم بهم گفت واقعا عاشقمی گفتم آره بد جور این دفعه اون بود که لباشو گذاشت رو لبم گاز گرفتیم زبونامونو به هم میزدیم و حسابی حال کردیم قلبش تند میزد میخواستم تپش قلبشو حس کنم دستمو بردم رو سینه هاش کاملا مناسب و زیبا بودن و از رو تیشرت مالوندم بغلش کردم و خندیدیم و گذاشتمش رو تخت تیشرتشو با اشوه در آورد و منم سوتین صورتی نازشو باز کردم همه جاشو لیسیدم نوک سینشو گاز گرفتم و خوردم صداش در اومده بود و منم بیشتر تحریک میشدم شکمشو لیس زدم پهلو هاشو گاز گرفتم میخواستم شلوارشو در بیارم ولی نمیذاشت بهم میگفت میخوام دیوونه شی منم بد جور قاطی کردم همش خواهش میکردم ولی اون نمیذاشت رفتم بالا و آنچنان لبی گرفتم که دیگه تا عمر داشت نمیگفت بهم نه نکن جوری لباشو خوردم که انگار صد سال منتظر بودم یه لب بهم بده و گذاشت شلوارشو در بیارم و من بدون هیچ درنگی در آوردم وای پاهاش رونش داغ داغ بود داشت میسوخت شورتش که خیسه آب بود شورتشو در آوردم مالوندم آی و اوخ میکرد جیغ میزد منم لبه ی کسشو باز میکردم و میلیسیدم و چوچولشو با دستم میگرفتم همه جای کسشو خوردم اونم جیغ میزد یک دفعه منو خوابوند تمام لباسامو در اورد میخواست ساک بزنه ولی نذاشتم گفتم میخوام دیوونه شی اون اصلا تو این دنیا نبوود دلم براش سوخت و گذاشتم کارشو بکنه واقعا عالی بود بهترین شب زندگیم دیوونه وار دوسش داشتم بهم گفت پردمو پاره کن ولی من نمیخواستم واقعا خب توی اون حالا هیچی دست خودم نبود منم قبول کردم دراز کشید و پاهاشو باز کرد و منم اروم آروم کیرمو کردم تو جیغ میزد جیغ کمی که گذشت لخته خون اومد بیرون زیاد نبود و من اب کیرمو رو شکمش ریختم و بی حال تو بغل هم افتادیم گریه میکرد وحشتناک منم پیشونیشو میبوسیدم و آروم شد خوابیدیم تا صبح وقتی بیدار شدم دیدم بیتا کنارم نیست فقط رو تختی خونی به چشمم میخورد لباسامو پوشیدم و دیدم روی میز یه نامست که نوشته واقعا پشیمونم نوشته
0 views
Date: September 2, 2018