دوست خوشتیپم و بگا رفتن زنم سلام به همه من مهران هستم 36 ساله و خانومم سحر 32 ساله راستش این داستانی که تعریف میکنم نصفش واقعیه و نصفه دیگش تخیلی البته تخیلی که ممکنه اتفاق بیفته بنابراین من این داستانو تا اونجایی که واقعی هست رو تعریف میکنم بعد اون قسمتی که تخیلی هست و حدس می زنم شاید اتفاق بیفته رو توضیح میدم ضمنا فقط اسامی به دلیل حفظ حریم واقعی نیستن قسمت واقعی داستان ما 8 ساله ازدواج کردیم وخیلی با هم خوش بخت هستیم ما توی یه خونه سازمانی که ارگان مربوطه بطور موقت بهمون داده تو یکی از کلانشهرهای ایران زندگی میکنیم من یه دوست دارم به اسم امیر که سه سال از من دیرتر ازدواج کرد از قضا این امیر بچه محل ما بود و سحرم که همسایمون بود رو میشناخت خانم من یه زن نسبتا خوشگل نه خیلی تیکه ولی بد نیست لباش قلوه ای که جون میده واسه ساک زدن و لب گرفتن چشماش درشت و کمی خمار و دماغش که عملی نیست ولی فابریکش شبیه عمل کرده هاست استیلشم که لاغر و مانکنی ولی خوش اندام طوریکه باسن و سینه اش خوش نقش دیده میشن خانوم اون مهرنوش یه زن قدکوتاهتر و نسبتا چاق شکم و پهلوداشت که استیلش زیادجالب نبود با یه قیافه متوسط از روزی که من ازدواج کردم امیر رابطه ش بامن خیلی صمیمی تر شد و خیلی دوست داشت با من رفت و آمد کنه همش بهم زنگ میزد و شبا یا تعطیلات می گفت بریم بیرون که البته می رفتیم و خیلی هم خیلی خوش میگذشت چون خیلی بچه شوخ و گرمی بود اونم چشمان نافذی داشت و کلا یه دخترباز حرفه ای بود ضمنا خیلی هم پررو بود با خیلی ها سکس داشت و انصافا تمام ریزه کاریهایی که واسه یه زن جذابه رو بلد بود این حالتشو سحر بهم چند بار گوشزد کرده بود که چقدر تو رفتار اجتماعی با خانما میدونه چیکار کنه از لحاظ ظاهری هم خوش تیپ بود بازو و سرشونه و کلا بالا تنه توپی داشت البته یکم شکم داشت که همونم خوشتیپ تر و سکسی ترش کرده بود تا اینکه در این روابط کم کم متوجه شدم سحر از بین دوستام فقط اونو قبول داره و دوست داره فقط با اونا بریم بیرون و خیلی بهش خوش میگذشت باهاش خیلی راحت بود و همه جور شوخی هایی البته از نوع پاستوریزه میکرد خیلی وقتا حالتهای اونو واسم مثال میزد که مثل اون باشم مثلا می گفت مثل اون باش و احساساتت شبیه اون باشه و ببین چطوری تو جمع با احساس با خانومش برخورد میکنه البته اینایی که میگم درطول چهارسال و خیلی نم نم اتفاق افتاد که من خلاصه گفتم سحر جلوی همه حجابش به این صورته که یه شلوار نسبتا تنگ با یه تونیک نسبتا کوتاه که تا روی باسنش میاد با یه شال که تا نصفه سرش میندازه اوایل جلوی امیر هم اینطوری بود ولی کم کم که حس راحت تری باهاش داشت لباسش تنگتر هم شد می گفت امیر تو دلش چیزی نیست منم مجبور بودم قبول کنم چون اگه گذشته امیرو رو میکردم و بهش میگفتم که اتفاقا تو دلش چیزی هست و میگفتم که خیلی هم بچه پررویه و فقط ظاهرشو خیلی شیک میگیره به خودمم شک میکرد که چرا باهاش دوستم و نکنه منم مثل اونم که البته منم بودم ولی خیلی کمتر یه بار مهرنوش به سحر گفته بود بیاد باهاش خیاطی کار کنه رفته بود و امیر هم خونه بود من که آخر شب کارم تموم شد رفتم دیدم سحر خونه اونا با شلوارلی و بلوز که تا بالای باسنش بیشتر نیست پوشیده بود و باسنشو بیرون انداخته بود امیرم که از خدا خواسته فکر کنم قشنگ دید زده بود آخه تو صحبتایی که تو تنهایی با امیر داشتم و همیشه از رویاهاش و سکسایی که کرده بود فهمیدم دوست داشت با یه زن کمر باریک و باربی سکس کنه و با توصیفاتی که در طول این چند سال از تیپ و قیافه مورد علاقش واسم میگفت فهمیدم یه چیزی دقیقا شبیه سحر رو می خواست ته دلم دوست نداشتم با امیر رابطه اینقدرصمیمی داشته باشیم ولی تماسهای مکرر امیر و خوش بودن سحر با اونا باعث میشد این رابطه این چند سال شکل بگیره آخه خوش مشرب و شوخ طبع بودنش هم باعث میشد که منم خیلی سخت نگیرم گاهی سحر زنگ میزد خونشون که با مهرنوش صحبت کنه ولی مهرنوش خونه نبود و امیر گوشی رو برمیداشت و با سحر صحبت و شوخی میکرد اینا رو من یکی دوبار دیدم و یکی دوبار هم خود سحر گفت که زنگ زده خونشون و خانومش نبوده باخودش یکم شوخی کرده و یکمم درددل دیگه اگه بیشتر ازین باهم صحبت کردن من خبر ندارم یه شب رفتیم بیرون کافی شاپ منو سحر قبلش حرفمون شده بود طوریکه بهش میگفتم چی میخوری سفارش بدم با قهرو شوخی میگفت به تو نمیگم به امیرآقا میگم امیرم می خندید خانومش هم خیلی حساس بود به امیر و خیلی هم بهش شک داشت آخه یه بار ازش یه آتویی گرفته بود ولی امیر اینقدر زیرکانه به سحر پالس می داد که من به زور میفهمیدم و خانومشم شاید یه بارم که رفته بودیم بیرون به محض نشستن تو ماشین امیر گفت سحر خانوم دیشب خواب شمارو دیدم سحرم با یه حالت شیطنتی گفت امیر آقا حجاب داشتم یا همین دوسال پیش یه دونه ازین مبلای لاولی چیر زرشکی خریدیم خیلی خوشگل بود امیر به محض اینکه اومدن خونمون گفت عجب مبل قشنگی چقدر سکسیه و چند تا شوخی راجع به سکسی بودن مبله گفت و همه میخندیدیم سحر خیلی خوشش اومد مخصوصا که مبله سلیقه خودش بود خلاصه هرچند وقت یه بار یه تیکه واسه مبله بهمون مینداخت یه بارم امیر یه کاپشن خریده بود و سحر که از نزدیک شدن نسبت به همه ی آدما و مردای دیگه یه حالت مقاومت داره دیدم دست زد به کاپشن امیر که جنسشو بسنجه ولی دید منو خانوم امیر داریم نگاش میکنیم دستشو فقط به کاپشن مالید ولی انگار تمنای دست زدن به دست امیر تو این حرکتش دیده میشد خلاصه چندین و چند علامت و نشونه دیگه مشابه اینا که اگه بگم خیلی میشه باعث شد که من کم کم حدس بزنم که یا اینا باهم رابطه دارن و من خبر ندارم و یا تا آینده ای نزدیک احتمالا رابطه برقرار کنن ضمنا اینو بگم که ما قراره خونه سازمانی رو تحویل بدیم و بریم جای دیگه خونه بگیریم از قضا واحد روبروی امیر اینا که مال خود امیره تا شش ماه دیگه اجاره ش سر میرسه و مستاجرش میخواد بره یه شب به شوخی یا جدی به امیر گفتیم اگه بیایم مستاجرت بشیم ازما اجاره نمیگیری اونم با حالت نسبتا جدی گفت من ازخدامه بیاین اینجا اجاره شو باهاتون راه میام شما افتخار نمیدین امیر چند بار هم اصرارداره که باما مسافرت کنه ولی من خوشم نمیومد میدونستم نیتش دید زدنه و شایدهم چون تو مسافرت مخصوصا دریا خانوما راحت ترن یا مثلا موقع خواب اونم که هم فرصت طلب بود هم با شوخی هایی که میکرد خوب می تونست پیشروی کنه یادمه یه بار که ما میزبان یه پارتی بودیم سحر یه ساپورت مشکی پوشیده بود با یه بلوز بلند ولی تنگ چشای امیر از دید زدن کس و کون سحر جمع نمیشد موقع شام اومد تو آشپزخونه جلوی منو سحر گفت سیب سرخ نصیب کفتار میشه نمیدونم منظورش چی بود با اونایی که سر سفره داشتن بخوربخور میکردن بود یا داشت مثل خیلی وقتا پالس میداد به سحر درضمن اینم بگم که سکسای منو سحر یکنواخت شده بود تا اینکه من تو ماههای اخیر روش سکسمو عوض کردم و از فانتزی تخیل برای سکسمون استفاده میکردم چون من تو سکسام باهاش فهمیدم اینجوری بهتر لذت می بره بهش گفتم بیا متنوع سکس کنیم گفت چطوری گفتم مثلا یادته اوایل ازدواج یکی دوبار تو سکسامون میگفتی فرض کن تو داری به زور بهم تجاوز میکنی و منم با اینکه تو اوج لذتم ولی به ظاهر خودمو وا نمیدم بهش گفتم بیا تخیل و داستان بسازیم قبول کرد واسه شب اول من خودمو در نقش یک ماساژور مرد غریبه که بطور تصادفی مجبور شده ماساژدرمانیش کنه درمیاوردم و مثلا در حین ماساژ یواش یواش ماساژ درمانی رو به سمت ماساژ سکسی می بردم و اونم خوشش میومد و به من پا میداد و کونشو میداد بالا منم در نقش ماساژور غریبه یواش یواش مثلا مخشو میزدمو به بهانه اینکه ماساژ درمانی باید کامل باشه لباساشو یکی یکی درمیاوردم و کامل همه جاشو ماساژ میدادم بعدم که خوب مستش میکردم کیرمو میخورد و میکردمش اولین باری که این فانتزی رو براش اجرا کردم اینقدر شهوتی شد که خودمم باورم نمیشد به محض ورود کیرم به داخل کسش ارضا شد درصورتیکه تا قبل از این چون سکسمون یکنواخت و تکراری شده بود 20 دقیقه باید تلمبه میزدم تا به زور ارضا میشد البته منم همیشه اول اونو ارضا میکردم بعد خودمو یه بار وسط این مدل فانتزی سکس دیدم که میگفت آقا کیرخیلی کلفتی داری بکن کسمو منم درنقش ماساژور میگفتم شما خانوم به همه این جور خوب کس میدی اونم میگفت نه فقط به تو میدم چون خیلی کیرخوشگل و کلفتی داری کیرت از کیر شوهرمم کلفت تره به شوهرم نگی ها اینارو که گفت خودمم یکمم جا خوردم که تو تخیلش به یکی دیگه بجز من داره میده واسه همین خودمم خیلی مست شدم و حالیم نبود اما بعد ارضا شدنم و فرداش تو فکر رفتم دیدم تخیل سکس با کسی دیگه رو تو ذهنش مجسم کردم یکم پشیمون شدم ولی فهمیدم که اونم بدش نمیاد به خاطر تنوع سکسی زیر یکی دیگه بخوابه منتها اعتقادات مذهبیش نمیذاشت البته سحر خیلی اخلاق تندی داره و یواشکی هم که تو نخش بودم دیدم به هیچ مردی باج نمیده تا اینجای داستان کاملا واقعی و بدون هیچگونه کم و کاستی بود از اینجا به بعد رو که قسمت تخیلی و شاید هم واقعی داستان رو براتون تعریف میکنم منتها دوست دارم اینو از زبان سحر تعریف کنم یعنی فرض می کنم نوشته های زیر رو سحر گفته چرا که از نوع حسی که در رابطه باهاش دارم اینگونه رابطه ای رو بیشتر دوست داره البته اصلا دوست ندارم بچه پررویی مثل امیر زنمو بکنه ولی اگه حالا خودشون اینو بخوان احتمال اینکه اینطوری ترتیبشو بده خیلی زیاده قسمت تخیلی و شاید هم واقعی داستان از زبان سحر ما خونه سازمانی رو تحویل دادیم و با مهران توافق کردیم بریم خونه امیر بشینیم و مهران رفت با امیرصحبت کرد و اونجا رو با قیمت کمتر اجاره کرد مهرنوش کارمنده یه اداره هست ما نفهمیدیم کار امیر چی بود امیر یه روز ریش میذاشت یه روز تیپ فشن میزد یه روز دیر میرفت سرکار یه روز نمیرفت بالاخره دوستی مهران و امیر به دوستی منو مهرنوشم رسید دیگه خونه هم بیشتر میرفتیم خرید میرفتیم نمیدونم چه حسی بهم میگفت امیر مرد دوست داشتنی هست خیلی توی فکرش بودم چون واقعا خوش صحبت شوخ طبع و خوش تیپ بود با اون هیکل سکسیش بعضی وقتها از دهن مهرنوش در میرفت میگفت سکس هم خوب میکنه البته مهران خودم هم همینطوری بودا ولی یه حس عجیب به امیر داشتم که هر روز بیشتر میشد تا جاییکه موقع سکس با مهران که معمولا هفته ای 2 یا 3 بار میشد از امیر تو ذهنم تخیل می ساختم کار بجایی رسید که یکی از فانتزیهای سکسم شد و خودم فیلم نامه تنظیم میکردم برا سکس با امیر ولی توی بغل مهران لباس پوشیدنم اینطوری بود که معمولا جلوی مردای فامیل و آشنا یه شلوارلی با یه پیراهن نسبتا تنگ بلند که تا زیر باسنمو می گرفت و یه شال که به زور رو سرم می موند ظاهر میشدم جلوی امیر هم همینطور ولی دوست داشتم جلوی امیر راحت تر باشم طوریکه کم کم به جای لباس بلند یه لباس کوتاهتر می پوشیدم که باسنم تو دید باشه منتها واسه اینکه مهرنوش و مهران حساس نشن شالو سرم می کردم البته مهرانم زیاد سخت نمی گرفت یادمه دفعه اولی که با شلوارلی و یه بلوز دکمه دار کوتاه تو خونشون ظاهر شدم یکی دوبار زیر چشمی منو یه وراندازی کرد منم حواسم بود بهش و امتداد نگاش که به کونم ختم میشد یکی دوبار هم بجای شلوارلی با ساپورت مشکی جلوش میومدم که کاملا عادی بشه هرازگاهی با شوخی هایی که میکرد منو به خودش شیفته تر میکرد البته چون خیلی بااحساس و دلسوزهم بود و دوست داشتم ببینم آیا امیرم همین احساس رو به من داره یا نه که میدیدم بدش نمیاد با من صمیمی بشه وقتی میرفتیم بیرون بیشتر از مهران هوامو داشت و دوروبرم می پلکید چشای نافذی داشت و وقتی بهم نگاه میکرد احساس صمیمیت زیادی باهاش میکردم دوست داشتم بیشتر خودمو جلوش وا بدم نه از لحاظ سکسی که بیشتر از لحاظ احساسی ولی همین حالت احساسی حس شهوتمو یکم تحریک میکرد هرچند دوست نداشتم هیچوقت باهاش سکس کنم ولی دوست داشتم گاهی عاشقانه بغلم کنه در همین حد واسه همین جلوی اون ناز و کرشمه بیشتری میومدم میدونستم که مردا با این حالتا خیلی تحریک میشن مثلا بعضی وقتا که جلوش راه می رفتم یکم با ناز و کرشمه قدم میزدم و بیشتر بهم توجه میکرد موقع شوخی کردن و حرف زدن هم که انگار باهاش سالها دوستم و خیلی راحت حرف میزدم با این توصیفات اونم که بیشتر ازمن تو این چیزا وارد بود پیش میومد و می فهمید علاقه خاصی بهش دارم بنابراین اگه فرصت خاصی پیش میومد که تنها باشیم شاید واسه هردومون لذت بخشتر میشد تا اینکه یه بار مهرنوش از طرف ادارشون یه ماموریت کاری باید میرفت کرمان فهمیدم این چند روز میتونه فرصت خوبی باشه واسه من که بتونم باهاش تنها باشم آخه روزای دیگه شاید مهرنوش ادارش بود ولی چون کارش خیلی نزدیکه خونشون بود گاهی وسط روز یه سر میزد خونه و اصلا موقعیت پیش نمیومد البته منم هیچوقت به سکس فکر نمیکردم چون هنوز هم جراتشو نداشتم هم دوست نداشتم بجز شوهرم باکسی دیگه باشم مهرنوش رفت و ما هم از امیر پذیرایی میکردیم ناهار رو که درست میکردم منو مهران باهم ناهار می خوردیم و واسه امیر کنار میذاشتم چون اومدنش معلوم نبود و میومد می گرفت و میرفت خونشون میخورد ولی شام میومد پیش ما تا اینکه شب سوم گفت دیگه مزاحم نمیشم فردا خودم خونه هستم غذا درست میکنم مهرنوشم پس فردا میاد دیدم داره فرصت از دست میره هرچی اصرار کردیم گفت نه فردا صبح ساعت 10 تلفن زنگ زد من خواب آلود گوشی رو برداشتم امیر بود بعد از کلی معذرت خواهی گفت میخوام قورمه سبزی درست کنم سبزی یخ زدست همینجوری بزارم توی قابلمه آب بریزم جوش بیاد گفتم آره 5دقیقه بعد زنگ زد گفت لوبیا شوچی با سبزی بریزم گفتم آره 5دقیقه بعد دوباره گفت پیاز داغ میخواد دیگه کلافه شدم گفتم خودم الان میام براتون درست میکنم منتها لپ تاپم گیر کرده میشه اول بیاین اینو درستش کنین گفت باشه 5 دقیقه دیگه میام فرصت خوبی بود واسه عشق بازی باهاش این بار یه لباس متفاوت پوشیدم مثلا تو خونه خودمون راحت تر بود یه ساپورت سفید داشتم که فقط تو چندتا مهمونی خاص پوشیده بودم و یه تیشرت سفید تنگ و کوتاه و یه شورت و سوتین قرمز که از زیر لباسای نازکم دیده میشدن میدونستم رنگ قرمز تحریک کننده و سکسیه واسه مردا بعد یه آرایش لایتی کردم یه جفت دمپایی پاشنه بلند سفید هم پوشیدم که همیشه شوهرم میگفت با این دمپایی ها که راه میری باسنات خیلی شیک پایین و بالا میرن یه شالم مثلا انداختم روسرم 5دقیقه بعد زنگ زد درو باز کردم دیدم امیر هم مثل بیشتر وقتا یه شلوارک و یه رکابی تنشه تا چشش بهم افتاد یه نگاه خریدارانه بهم کرد و زود نگاهشو دزدید تعارف کردم گفت نه اول خانوما و عمدا صبر کرد من برم جلو که خوب دید بزنه رفتم تو اونم پشت سرم اومد منم حسابی هم هیجان داشتم هم یه لحظه خجالت کشیدم و پشیمون شدم که اینطوری خودمو جلوش به نمایش گذاشتم با اون کفشایی که داشتم لپای کونم حسابی پایین بالا می رفت و میلرزید اتفاقا حواسم نبود که لپ تاپ روی میز عسلی کنار مبل سکسیه بود منم بی هوا رفتم نشستم روی مبل اونم باز شوخیش گرفت و با یه حالت شیطنتی گفت اوه رو چه مبلی هم نشستین اجازه هست رو این مبل بشینم منم با یکم خجالت یکم هیجان گفتم آره مگه چشه اونم گفت آخه ممکنه هوایی مهرنوشم که اینجا نیست منم از شدت هیجان دیگه موندم چی بگم اونم نشست کنارم با فاصله یه انگشت لپ تاپو برداشتمو گذاشتم روپام گفتم نگاش کنین اونم شروع کرد وررفتن باهاش درحین کارکردن دستش از کنار لپ تاپ ناخودآگاه میخورد رو رونام و یه حالت مورمور خوشایندی بهم دست میداد که به روی خودم نمیاوردم ولی خودمو جمع و جورم نمیکردم که باعث میشد اونم جری تر بشه عین خیالش نباشه کم کم بهم نزدیکتر شد طوری که شونه هامون بهم خورد ولی عادی برخورد کردیم اما گاهی که دستشو روی لپ تاپ دراز میکرد پشت بازوش به نوک سینه هام مالیده میشد و حسابی تحریک میشدم وقتی دید واکنشی نشون نمیدم دستشو بیشتر نگه می داشت دلم میخواست همونجا بغلم کنه و تو آغوشش بمونم ولی جرات نداشتم نفسام داشت به شماره میفتاد ولی واسه اینکه تابلو نشه گفتم امیرآقا بذار اول یه چایی بیارم و بلند شدم به سمت آشپزخونه اونم حسابی داشت انداممو اندازورانداز میکرد چایی رو که آوردم نشستم کنارش اینبار من شونه مو چسبوندم به شونش ولی شانس ما لپ تاپه درست شد بعد گفت بابا من امروز ناهار گرسنه نمونم گفتم شما برین منم میام رفت و منم پشت سرش بدون اینکه لباسمو عوض کنم همونطوری رفتم خونشون بعداز غر زدن به امیر رفتم توی آشپزخونه کنار گاز مشغول شدم اونم که باز شوخی هاشو شروع کرد و منو میخندوند دلم میخواست احساسمو بهش بگم همونجا که هی یه نیرویی مانع میشد آخه اعتماد به نفسم یکم ضعیف بود بعد دیدم امیر هی میره هی میاد برگشتم روی سنگ اوپن لوبیا پاک کنم به هوای برداشتن ظرف از زیر اپن پشت دستشو زد به کونم که مثلا منو بزنه کنار و رد شه یه لحظه بدنم دوباره مورمور شد و یه هیجانی بهم دست داد شالم موقع پاک کردن لوبیا از سرم افتاده بود رو گردنم ولی دیگه به هوای که دستم بنده درستش نکردم یه بارم که پشت سینک بودم داشتم دستمو میشستم اومد ازبین منو صندلی میز ناهار خوری رد شه وچون جا تنگ بود خودشو یه وری کرد و کیرشو مالوند به کونم یه مکث کوچولویی کرد بعد رد شد یه گرمایی از تنش بهم منتقل شد که شل شدم و شهوت وجودمو پرکرد دلم میخواست همونجا بپره روم و به زور بکنتم ولی بیشتر دوست داشتم عشق بازی کلامی رو باهاش شروع کنم از طرفی هم خجالت می کشیدم هم اون باید شروع می کرد سر دوراهی بین عشق و سکس مونده بودم حالتش از شوخی یکم جدی تر شده بود و نفساش تندتر میزد یکم استرس و رودروایسی بینمون ایجاد شده بود منتظر فرصت بودم رفتم از گوشه ی کنج بالای کابینت شون پلوپزشونو بردارم دیدم فقط نوک انگشتم به زور بهش میرسه گفتم امیرآقا میاین کمکم کنین بیاریمش پایین همونطور که دستم بلند بود اومد پشت سرم نزدیک بهم وایساد و بدون اینکه بهم بگه برو کنار دستشو دراز کرد که برداره منم همون گوشه بدون اینکه برم کنار وایساده بودم و دستم بلند بود مثلا خواستم کمکش کنم که باهم بیاریمش پایین واسه همین یکمی رو کابینت خم بودم دستش نرسید رفت رو نوک پاش که دستشو دراز کنه که خودبخود کیرش به یکی از لوپای کونم خورد ولی عقب نرفت و در حالیکه روی نوک پاش بالا پایین میرفت تا دستش برسه یکم کیرشو به کونم فشار میداد و بالا پایین می رفت یه حس هیجانی خاصی بهم دست داده بود ولی فقط نوک انگشتش رسیده بود به پایین پلوپز واسه همین زیر لب گفت باید بیام جلوتر یه مکث کوتاهی کرد که ببینه واکنش من چیه دید من با همون حالت دست چپم بلنده و منتظرم بیاد جلوتر دوباره پاهاشو جابجا کرد که بیاد جلو من پاهامو جفت کرده بودم اونم از دو طرف پاهاشو چسبوند به دو طرف پاشنه کفشام و ساقای پاش چسبید به ساق پاهام رونش هم چسبوند به پشت رونم زیر چشمی نگاه کردم دیدم سرش پایینه و کیرش که حسابی از زیر شلوارکش راست شده بود رو داره روی خط کونم تنظیم میکنه که بعد کیرشم قشنگ چسبوند به کونم که خوب بیاد جلو قبل اینکه سرشو بیاره بالا سریع نگاهمو برداشتمو دوباره به بالا نگاه کردم که مثلا هیچ اتفاقی نیفتاده و من دارم تلاش میکنم دستم برسه بعد دست راستشو که دراز کرد فشارکیرش روی کونم بیشتر شد طوری که کیرش از زیر شلوارکش درست افتاد رو چاک کونم دیگه شکمشو سینه هاشم کامل به پشتم چسبیده بود و هردو داشتیم باهم تلاش می کردیم که دستمونو برسونیم به پلوپزه واسه اینکه تکیه گاه داشته باشه دست چپشو از زیر بغلم که دستم بلند بود رد کرد و شونه مو گرفت طوریکه کنار دستش به سینه م میخورد دیگه کامل تو آغوشش بودم صدای نفس زدنهای شهوانیمون تو فضا پیچیده بود و از هر موسیقی ای زیباتر بود اون همونطور که روی نوک پاش بالا پایین میرفت تا دستش برسه کیرشم لای کونم بالا پایین میشدو با هر بالا پایینی فشارو بیشتر میکرد که دستش برسه و دست چپشم رو سینم بیشتر مالیده میشد چه حالی داشتم من دنیا مال من بود دوست داشتم هیچوقت پلوپزه پایین نیاد تا اینکه انگشتش از یه طرف رفت زیر پایه پلوپز و یکم جلو اومد من دیدم اگه برش داره دیگه بهانه ای واسه مالوندن و تو آغوشش موندن ممکنه نباشه و مثل لپ تاپه زود تموم بشه هرچند اونم اصلا دوست نداشت که زود بیارش پایین باخودم فکر کردم واسه اینکه بیشتر از این تو آغوشش بمونم باید تن به سکسش بدم دیگه دلمو زدم به دریا و همونطور که بالا پایین میرفت کونمو فشار دادم به کیرش که بره عقب تر و دستش نرسه اونم ازخدا خواسته فشارو بیشتر میکرد و دیگه دست چپش بجای شونم خود سینه مو گرفته بود منم دستمو گذاشتم رو دستشو اونم طاقت نیاورد دوتا دستشو از زیر بغلم رد کرد و سینه هامو مالوند هردو ازهم خجالت می کشیدیم و من تو روش نگاه نمیکردم واسه همین با ناز بهش گفتم امیرآقا بسه دیگه تمومش کن من زن دوستتم اگر مهران بفهمه چی میشه اونم گفت هیچی نمیشه نترس خودشو محکمتر چسبوند بهم وقتی اون کیر سفت شده اش رو روی کونم حس کردم یاد مهرنوش افتادم که ازکیرش میگفت منو برگردوند چشم توی چشم شدیم انگار یه چیزی از سر دلم کنده شده باشه بهش نگاه میکردم تیشرتمو از تنم درآورد و شروع کرد به مالیدن سینه هام منم که توی هپروت بودم زیر گردنمو میبوسید زبون میزد منم سرمو آورده بودم بالا تا بیشتر بخوره کیف کنم یک باره بی اختیار اهاهههههههه کشیدم لبشو گذاشت روی لبم منم خوردم وزبونم کردم توی دهنش شروع کردیم به زبون بازی ولب خوری اونم از پشت گردنم تا کمرم روی ستون فقراتم دست میکشید که دیونم میکرد همینطوری که لب وزبون میخوردیم یواش یواش اومد پایین نشست روی زانوهاش و در حالیکه با دستاش دوتا لپ کونمو از روی ساپورت میمالید صورتشو به شکممو کسمو رونام میمالید دستاش حریصانه روی باسنام حرکت می کرد و بند بند انگشتاش تمام لپای کونم و لای پاهامو درمی نوردید اومد بالا دوباره سینه هامو گرفت و لب تو لب شدیم اینبار من شل شدم ودرحالیکه دستامو دور کمرش حلقه کرده بودم جلوش زانو زدم صورتم از روی شلوارکش به کیرش مالیده شد دادش دستم یکم از روی شلوارک مالوندمش بعد کیرشو درآورد وای چه کیر کلفتی همونطور که پیش بینی میکردم بود گرفتم دستم کاملا مقهور و تسلیم شدش بودم کیرش اینقدر خوشتراش و خوشگل بود که بی اختیار گذاشتم تو دهنم انگار یه نیرویی لبمو به سمتش کشید که نتونستم جلوشو بگیرم بعد یکم براش ساک زدم و درحین ساک زدن یه لحظه بهش نگاه کردم وای چه لحظه باشکوهی بود که خودمو تسلیم اون کرده بودم یه لبخند پیروزمندانه شهوت آلودی رو لباش بود دوباره بلندم کرد و لبامو خورد بعد لبشو برداشت از لبه ساپورتم گرفت و آروم کشید پایین منم یه تکون دادم از پام دراومد افتاد کف آشپزخونه حالا با یه شورت سوتین قرمز که باوجود پوست سفیدم خیلی جلوه داشت تمام قد جلوش ایستاده بودم یه نگاهی شهوتی بهم انداخت و سوتینمو باز کرد و شروع کرد به خوردن با دستاشم باسنمو میمالید و همونطوری شورتمم کشید پایین یک دفعه یه چرخی دور من زد رفت پشتم احساس کردم کیرش لای پامه جلومو نگاه کردم دیدم نوک کیرش از لای رونام زده بیرون حین چرخیرن شلوارکشو کشیده بود پایین عجب ترو فرز عجب کیری که با وجود باسن نسبتا برجسته م این همه مسافتو طی کرده بود و از جلو زده بود بیرون مال مهران اون وسطا گیر می کرد یه خورده لاپایی مالید منم دستمو گذاشتم روی سنگ کابینت خم شد منم کونمو دادم عقب یه چند ثانیه ای خیره شده بود به کونم با دستاش لپای کونمو یه ماساژ داد بعد لاشو با انگشتای شصتش باز کرد هی می گفت عجب کونی گفتم نمیخواستم کار به اینجا بکشه حالا که شد تمومش کن گفت چشم سر کیرشو تنظیم کرد روی کسم و فشار داد و منم که حسابی خیس بودم راحت رفت تو یه حجم زیادی رو توی خودم احساس کردم با تمام وجود کیر به اون گندگی رو هل داد تو کسم یه آخخخ اوهههههه واییی کشیدم وخیلی زود ارضا شدم چون واقعا تحریک شده بودم ولی اون تازه شروع کرد به عقب جلو کردن دستاشو گذاشته بود دوطرف پهلوم و میکرد منم نالم رفته بود هوا جیغ ودادی میکردم که نگو تا کلاهک میکشید بیرون بعد تا ته فرو میکرد تو چند دقیقه این مدلی منو کرد کشید بیرون منو برگردوند روبروی خودش همدیگرو بغل کردیم گفت بریم توی اطاق خواب گفتم نه روی مبل یه سرویس مبل چرمی ماهاگونی رنگ تازه گیا خریده بودن که نرم و پف کرده بود همیشه آرزوم بود روش با مهران سکس کنم که قسمت امیر شدم دستشو زد دور کمرم رفتیم من 4دستو پا رفتم روی مبل از پشت کرد توکسم شروع کرد با یک حرص و ولعی به کردن منم حال میکردم بزرگترین لذت سکسی عمرمو تا اون زمان داشتم تجربه می کردم هی میگفت میخوای میگفتم میخام کیرتو میخوام کیرخوشگل و کلفتتو بکن تو کسم تو حین تلمبه زدن انگشت شصت خودشو گذاشت در سوراخ کونم کرد توش گفتم نکن بزار حال کنم گفت میخوام تازه ازکون بکنم گفتم نه من تاحالا کون ندادم گفت پس اون عمه ی من بود که هی شیطونی می کرد و کونشو به رخم میکشید می دونستی با هر لرزش کونت چقدر دل منو می لرزوندی هیچی برای گفتن نداشتم گفتم آخه گفت آخه نداره گفتم مگه تو متوجه میشدی گفت من تمام حرکات ریز و درشتتو زیر نظر داشتم دیگه کیرشو از کسم کشید بیرون بهم گفت یه تف بنداز روش منم انداختم سرشو گذاشت روی سوراخ کونم منم هی میگفتم نکن آخه من تا حالا به مهرانم کون نداده بودم چطورمیتونستم به این بدم در حالیکه کیرش از کیر مهران کلفت تره لپای کونمو با کف دستاش از هم باز کرد سرکیرشو گذاشت رو سوراخ کونم هرچی می گفتم گوش نمیداد یه فشار کوچیک داد تا کلاهک کیرشو کرد تو قسمش دادم گفتم درد داره داشتم حال میکردم حالشو نپرون سری بعد کونم میدم دلش سوخت کشید بیرون بعد منو طاقباز کرد با 2تا دستاش انتهای رون قسمت زیر زانوی منو گرفت روی رونمو چسبوند به سینه هام بعد کیرشو کرد تو کسم میگفت این مدلی میخوای گفتم میخام بکن شاید 10 دقیقه همینجوری میکرد احساس کردم داره ارضا میشه سینه هامو میمالید منم زبون دور لبم میکشیدم جیغ میزدو اهههههههه اوممممممم میخوا م جونننننن می گفت یه دفعه کشید بیرون یک دست روش کشید تمام آبشو ریخت روی سینه هامو شکممو یه مقداری روی صورتم افتاد بغلم من دوباره به شدت تحریک شده بودم و برای بار دوم هنوز ارضا نشده بودم رفتم حمام بدنمو شستم اومدم بیرون اونم از دستشویی اومده بود روی مبل ولو شده بود گفتم بی معرفت یک طرفه پس من چی گفت یه بار شدی که گفتم باز میخوام گفت میکنمت گفتم من الان میخوام گفت یه خورده بشین حالتو جا میارم نشستم جلوش دیدم خیلی دوستش دارم دیونه وار کیرشو که نیمه خواب بود رو گرفتم مالیدم بعد کردم توی دهنم شروع به خوردن کردم یواش یواش بزرگ شدنش توی دهنمو حس میکردم احساس کردم خوشمزه ترین کیر دنیا رو دارم میخورم خوب که راست شد گفت بریم توی اطاق خواب افتادم روی تخت اونم نشست جلوم و کیرشو کرد تو کسم و روم دراز کشید سینه هاش که روی سینه هام قرار گرفت آخر حال بود گفتم بکن دیگه شروع کرد باز دوباره دادو بیدادفریاد اوهههههه اوهههه راه انداخت می گفت میخوای می گفتم میخوام گفتم امیر خیلی دوست دارم میخوامت صدای جیغ و داد من خونه رو براشته بود که بعداز 5 دقیقه تلمبه زدن و داد زدن من ارضا شدم خراب هم شدم حسابی خیس کرده بودم این بار اون ارضا نشد بلند شد رفت آشپزخونه تو ظرف میوه ها دنبال چیزی میگشت گفتم دنبال چی میگردی گفت ای بخشکی شانس موزامون کی تموم شده یه مقدار خرما ازتو یخچال برداشت یه 3 4 تایی رو هول هولکی باهم خورد که جون بگیره من هنوز ولو بودم اومد سمتم یه مقدار روم خوابید کیرش که بلند شد منو دمر کرد گفت حالا نوبت کون خوشگلته که این چند وقت منو اسیر کرده منم دیگه بهانه ای واسه ندادنش نداشتم چون حسابی حالمو جاآورده بود یه بالش گذاشت زیر شکمم منم یه خورده قمبل کردم دوباره گفت خیسش کن منم یه تف انداختم سر کیرش با انگشت شصتش کرد تو یکم دردم گرفت بعداز دو دقیقه دوانگشتی کرد و نگه داشت یکم کونم عادت کرد انگشتاشو که در آورد احساس کردم سوراخ کونم یکم باز مونده بعد مجدد لپای کونمو باز کرد و کیرشو گذاشت دمه سوراخ کونم انگار میخواستن آمپولم بزنن چشامو بسته بودم و منتظر یه درد شدید بودم آروم سرشو کرد توش درد داشت ولی خیلی وارد بود آروم آروم کرد یه وقت احساس کردم شکمش چسبیده به پشت کمرم فهمیدم تا ته کرده توش گفت خوبی گلم گفتم آره گفت عزیزم تا تهش و کردم توش اصلا فکر نمی کردم کیر به اون بزرگی بتونه بره تو کونم ولی خیلی درد داشتم بعد بالشو از زیر شکمم برداشت افتاد روم شروع کرد به کردن و آروم تلمبه می زد منم دیدم هنوزم یکم درد داره آخه خیلی کلفتو دراز بود ولی چون امیرجونمو داشتم ارضا میکردم دردش لذت بخش بود خودمو سفت کردم که زود ارضا بشه می گفت خیلی تنگی دختر گفتم آخه مهرانم منو از کون نکرده تازه کیر اون کجاو کیر تو کجا تو همین صحبتا کیرش قشنگ تو کونم جاباز کرد و دردش کمتر نشده بود ولی چون به امیر میدادم یه درد توام با لذت بود و خوشم میومد اونم همینطور که میکرد با دستاش لوپای کونمو میمالید و گاهی یه سیلی آروم بهشون می زد تا اینکه سرعتش زیاد شد بهش گفتم آبتو نریزی توش گفت بذار حال کنیم که دیدم نفساش شدید شد و یه چیزی پرفشار رو توی کونم حس کردم با سرو صدا تمام آبشو تو کونم خالی کرد نبض کیرش تو کونم حس خوشایندی بود که اولین بار تجربش کردم این بار وحشی تر ارضا شد بی حال افتاد روم و یواش کشید بیرون یه دستمال کرد توی کونم کرد که آبش بیرون نریزه افتادیم بغل هم هردو بیحال بعداز نیم ساعت پاشدم برم خونه رفتم توی آشپزخونه لباسامو برداشتم گفتم ببین اگر کسی توی پله ها نیست لباس نپوشم گفت نه کسی نیست بیا همون جوری رفتم خونه توی راه گفت پس ناهار چی گفتم یه دوش بگیرم میام برات درست میکنم یه ساعت بعد برگشتم اونم رفته بود حموم منم با یه لباس تحریک کننده دیگه اومدم ناهار و درست کردم همشم با مالشو لب وبوس وقربون هم رفتن دیگه نزدیک اومدن مهران بود غذاشو درست کردم و رفتم دیگه با هم مثل زنو شوهرها بودیم هنوز هم باهم هستیم ولی فرصت سکس دیگه جور نشده مرسی که وقت گذاشتین خاطره مو خوندین ببخشید اگر جاییش ایراد داشت در توضیح عکسی که در بالا گذاشتم از عکسای سایت شهوانی هست باید بگم که استیل دوستم دقیقا شبیه این کسیه که تو عکسه داره زنه رو میکنه اصلا مو نمیزنه و جالبه زنه هم چهرش خیلی شبیه سحره و همچنین بالا تنه ش با این تفاوت که یکم کمرش باریکتر و کونشم یه ذره کوچکتر هردوشونم سبزه هستن یعنی من هروقت این عکسو می بینم تصور میکنم امیره که داره سحرو میکنه هم حشری میشم هم بدم میاد درضمن اینکه یک داستان تخیلی رو اینجوری با جزئیات توضیح دادم به این دلیل بود که اگه یه روزی امیر زنمو بکنه یا حتی اگه کرده باشه ماجرای فوق احتمال شکل گیریش خیلی بیشتره چون همه اتفاقا دست به دست هم داره میده که شرایط ماجرای فوق اتفاق بیفته حالا البته ممکنه جزئیات داستان طور دیگری رقم بخوره ولی تمام جزییاتی که نوشتم نکاتی بوده که درحین همصحبتی با دوستم و زنم از زبون خودشون گاها میشنیدم که این مدلی سکس دوست دارن واسه همین جزییات هم به واقعیت خیلی نزدیکه حتی احساساتشون که توصیف کردم و رویایی ترین سکسی رو که با جزئیات کامل واسم توضیح میدادن شبیه توضیحات بالاست منتظر نظرات دوستان هم خانمها و هم آقایون محترم در مورد کلیه جوانب این ماجرا هستم ضمنا اون علافایی که اینقدر بیکارن که میان اینجا بعد از اون همه فیلتر می شینن اینجا فحش میدن و یا همه داستانهای این سایت رو دروغ تصور میکنن عرض کنم که آخه ابله از این فحش دادن چی گیرت میاد که اینقدر انرژی مصرف میکنی مثلا چیو میخوای ثابت کنی که چی بشه هرکس به هرکاری علاقه داره انجام میده کاری به تو نداره تو هم بجای این کس و شعرا پاشو برو یه کار مورد علاقه تو انجام بده اینقدر حرص نخور شیرت خشک میشه البته این نکته رو متذکر بشم که منم تایید نمیکنم همه این داستانها راسته و هیچکدوم دروغ نیست ولی کسی که چهارتا داستان بخونه دستش میاد که کدوم دروغه کدوم راسته درعین حال اینم بگم حال چه دروغ چه راست بعضی ها همچین این داستانا رو دور از ذهن فرض میکنن که انگار مملکت همه مومن و متعهد به هم بوده و هیچ بکن بکنی جز زن و شوهری نیست و همه فقط به فکر آخرتن زهی خیال باطل پس این همه بکن بکن که داره تو جامعه رخ میده کیان همینان دیگه نوشته
0 views
Date: August 23, 2018