با مهران تو آموزشگاه کنکور آشنا شدم.مهران یه پسر چشم ابرو مشکی با یه بینی کوتاه و بامزه و لبای درشت مردونه بود.خودش می گفت 4ساله که بدن ساز حرفه ایه…چهار شونه بود با سینه ی پهن که هر دختری و جذب میکرد. پدر و مادرش هر دو کارمند بودن و اونم تک بچه!خونشون معمولا خالی بود…تقریبا بیشتر روزمون و با هم بودیم ولی از اونجایی که واقعا به هم علاقه داشتیم رابطمون و کنترل میکردیم!تا 3سال به همین صورت گذشت… واقعا توی این 3سال حتی دستش به دکمه ی شلوار من نخورد! با ساک زدن ارضاش می کردم و معمولا خودم ارضا نمی شدم!دیر ارضا میشد و آخرای سکسای نصف نیمه امون من معمولا خسته می شدم و الکی صدا در می اوردم که بی خیال بشه… تا سه ماه پیش که گفت دارن مهاجرت میکنن و تنها یک ماه دیگه ایران می مونه!
0 views
Date: May 6, 2018