سلام به همه دوستان صبح چهارشنبه بود میخواستم برم تهران کار داشتم بلیط اتوبوس داشتم اونم ساعت 5 و نیم صب حرکتش بود سوار اتوبوس که شدم به تنها چیزی که فکر نمیکردم دختر بود تا اینکه سوار شدیمو دیدم به به ی دختر کوس و خوش هیکل تو اتوبوس نشسته پیش مامانش تا اینکه تصمیم گرفتم باهاش دوست شم و با تمام جسارت رفتم نشستم کنار صندلی کناریشون البته اتوبوس خالی بود مسافر زیادی نداشت و خلاصه تونستم شمارشو بگیرم باهاش دوست شم دیگه بماند چطوری تا اینکه همو روز با همون اتوبوس بازم بادوس دختر جدیدم به اسم مرجان اسم مستعار برگشتیم شهرمون یکی دوهفته ای باهم دوست بودیم بیرون زیاد میرفتیم رابطمون خوب شده بود خیلی سکسی بود خیلی اهل حال بود توی بیرون همش اذیتم میکرد قلقلکم میداد بازوهامو فشار میداد دور بازوم 30 تا اینکه ی روز بردمش یه جای خلوت و پرت از ماشین پیاده شدیم رفتیم تو یه جایی که درختای کهن زیاد داشت نشستیم رو ی تخته سنگ همش میخواستم اون لبای سکسی و جیگرشو بخورم اون سینه هاشو بمالم دستمو بکنم بین پاهاش اما استرس داشتم تا اینکه یخم شکست رفتم جلو اونم از چشماش معلوم بود دلش میخواد تا اینکه روی جفتمون باز شد رفتم سمت لبای خوشگلش تا تونستم خوردم خوردم خوردم بعد اومدم زیر گلوشو خوردم دیدم داره از خود بی خود میشه دیگه کاری نکردم چون جایی که بودیم خطری بود تا اینکه اون روزم تموم شد چند هفته بعد خونه تنها بودم خیلی فکر چند روز قبل بودم و همش با خودم میگفتم کاش این کارو میکدم کاش فلان کارو میکردم تا اینکه بهش اس دادم عزیزم میخوام ازت دعوت کنم بیای خونمون وقتی این حرفو شنید اول خیلی ناراحت شد بعد متقاعدش کردم که خونه خیلی خوبه امنه استرس نداریم با هم ی لذت واقعی رو تجربه میکنیم تا اینکه قبول کرد من خیلی خوشحال بودم و هزار تا نقشه کشیدیم که خونه چیکار کنیم لحظه های خوبی بود تا اینکه بالاخره خونمون خالی شد اونم واسه 5 ساعت اس دام جیگرم اماده ای بیام دنبالت گفت اره عزیزم بیا بهش گفته بودم لباس چی بپوشه به شما هم میگم بهش گفتم اون ساپورت مشکیه و مانتو سفیدشو شال ابیشو سر کنه سوتین هم نبنده تو اون لحظه اصلا سلیقه و خوشتیپی مهم نبود و فقط به خونه و سکس فکر میکردم تا اینکه وااااااااااااااااااااااای اومد خونمون اول واسش قهوه اوردم بهد ی خورده میوه و خوراکی عجله نداشتم هنوز و همینطور ذره ای استرس نداشتیم تا اینکه چند دقیقه ای گذشت نشستم پیشش دستمو انداختم دور گردنش حرفای رمانتیک زدم اخه خیلی قشنگ این کارو بلدم شالشو باز کردم خیلی دوس داشت من این کاراو بکنم اروم از روی مانتو سینه هاشو میمالیدم دیگه تعریف کردنامون تموم شد دیگه حرف نمیزدیم فقط میمالیدم نه تخت داشتم نه مبل دراز کشیدیم رو زمین خیلی ریلکس و راحت مرجان به پشت خوابید منم باشکم خوابیدم روش وای چه حس خوبی بود خواستم دکمه های مانتوشو باز کنم گفت نه منم اهمیتی ندادم مانتوشو دراوردم بعد ی تاب خوشگل سبز تنش بود سینه هاش میخواست تابو پاره کنه انصافا سینه هایی جیگری داشت وقتی مانتوشو دراوردم شرو کردم به خوردن لباشو سینه هاش خیلی دوس داشت کارای منو دیگه اصلا کاری به کارای من نداشت تابشو هم دراوردم سوتین نداشت وای چه حالی کردیم همینطوری داشتم میخوردمش سینه هاشو گرفته بودم میمالیدم دسمو بردم که کوسشو بمالم مخالفت کرد باز اهمیتی ندادم تا اینکه دسمو بردم تو ساپورتش کوسشو مالیدم هی مالیدم از بالا هم داشتم لبو سینه هاشو میخوردم دسشو حلقه زده بود به کمرم دیگه نتونستم طاقت بیارم کیرمو دراوردم گذاشتم بین پاهاش خیلی نرم بود هردو داغ داغ بودیم تا اینکه تو این حال توپ و معرکه بهش گفتم کاش میشد دوش بگیریم فکر نمیکردم موافقت کنه اما چون تو اون حال خوب بودیم فقط گفت اخه مامانینات نیان منم گفتم هوراااا نه نمیان پاشو بریم دوش بگیریم بعد دوتایی تو همون حال رفتیم حموم اول من لخت شدم بعد مرجان لخت شد وای چه استیل نایسی داشت کیرم به بزرگترین سایزش رسیده بود مرجان گفت نباید موهام خیس شه برم خونه مامانم شک میکنه منم مواظب بودم خیس نشه مرجان وارد حموم شد نشست زمین اخه لخت لخت بود ی خورده هم معذب بود باور کنین من از خوشحالی نمیدونستم از کجا شرو کنم اب داغو باز کردم روم حسابی حشری تر شدم همدیگرو بغل کردیم بدنامونو میزدیم به هم حس توپی داشتم کیرم میرفت بین پاهش در میومد سینه هام میخورد به سینه هاش تا اینکه تصمیم به ارضا کردن هم گرفتیم مرجان وایساد سرپا منم نشستم تا میتونستم کوسشو خوردم دیگه پاهاش جون نداشت وایسه سرپا دستمو گرفتم از رونش و کوسشو میخوردم فقط اهو ناله میکرد منم تشدیدتر میشدم دیگه نتونست بیشتر طاقت بیاره ارضاشد اروم اروم نشست منم بغلش کردمو دوباره سینه هاشو لباشو خوردم تا اینکه نوبت من رسید که ارضا شم اصلا نمیدونستم از کدوم روش ارضا شم تا اینکه بهش گفتم میخوام از پشت بکنم گفت نه خیلی مخالفت میکرد تا اینکه قبول کرد باسن گنده و جیگری داشت تا اینکه کیرمو میخواستم رد کنم تو دیدم خیلی تنگه اول با انگشتم ی خورده نرمش کردم بعد اروم سرشو فرستادم تو اه بلندی کشید همش میگفت اخ یواش تا اینکه اروم اروم نصفه کیرم رفت تو معرکه بود دستمو حلقه کردم دور کمرش و کیرمو عقب جلو کردم مرجان هم اه و ناله میکرد ابم داشت میومد کیرمو دراوردم دوباره لباو سینه هاشو خوردم ی خورده هم کوسشو مالیدم 5 دقیقه بعد دوباره کیرمو رد کردم تو کونش این بار راحت تر رفت توش باز عقب جلو کردم این بار دردش واسه مرجان کم تر شده بود بهش مزه میداد وای اینجاست که دیگه اخرای داستانه داغ داغ بودم ابم اومد تمام و کمال ریختم تو کونش نهایت حس و حالم بود بعد ی دوش اب داغ گرفتیمو مرجان هم موهاش خیس شد امیدوارم کمو کسریاشو ازم ببخشین نوشته
0 views
Date: October 22, 2018