داستانی که میخام برا تون تعریف کنم مربوط به خودمه که 8 سال قبل برام رخ داده – حدود 8 سال قبل وقتی هوای کنکور به سرم زده بود از یه طرف باباهه کلید کرده بود برو یه کار جور کن وخرج خودت رو در بیار ماهم که کم آورده بودیم قبول کردیم خلاصه 8 ماه مونده بود تا کنکور فرصت بدی نبود هم فال بود هم تماشا هم خرحمالی از فردای اون روز به توصیه یکی از رفقا رفتیم کاشان یه خونه مجردی جور کردیم ومستقر شدیم وچسبیدیم به کار نقاشی ساختمان . تو یه ساختمان نو ساز مشغول بودیم که ماهان دوستم گفت اون دختر افغانیا رو ببین گفتم خوب گفت اپنند ! البته خودم متوجه شده بودم چون الحق خیلی میخاریدن یه روز از زور خستگی ناهارو خورده نخورده خوابیده بودم که توی خواب وبیداری صدای اوف اوف و درکش درکش روشنیدم به خودم اومدم دنبال صدارو گرفتم تادم در زیرزمین یهو یکی از دختر افغانیا رو دیدم که مثلاً مواظب من بود ولی حواسش به صحنه داخل زیر زمین بود آروم نزدیک شدم و از عقب در دهنشو گرفتم تاجیغ نزنه خداییش خیلی ترسیده بود منهم برای اینکه آروم باشه خیلی نرم بوسش کردم بعد گفتم چه خبره گفت خواهرم با دوستت اونجان گفتم همینجا باش ومواظب باش کسی نیاد.
آروم رفتم تو زیر زمین دیدم آقا ماهان ظاهرا کیرش تو کون دختره نمیره با دسته قلم رنگکاری داره اونو گشاد میکنه طفلک دختره هم اون زیر گریه میکنه آروم دست ماهانو گرفتم انگار اونو برق گرفت انگشتمو به نشانه سکوت رو بینی گذاشتم گفتم اونو کشتی صبرکن حداقل آماده بشه آروم بلندش کردم صورتش ازگریه خیس بود بوسیدمش وجدانا خیلی خوشگل بود یه خورده دلداریش دادم ویه نگاه چب به ماهان کردم اروم شروع کردم به بوسیدن آروم آروم خودشو شل کرد منم از لبای قشنگش خوردم لامصب مگه آدم سیر میشه خلاصه لباسامو در آوردم بعد ازسینه هاش خوردم عجب خلقتی بود کوچیک ولی مثل سنگ سفت بودومثل برف سفید دیگه گریه جاشو باناله های شهوتناک عوض کرده بودمنم حشری 69 شدم روش و از کسش خوردم چه کسی بود گرد و قلمبه و سفید و بيمو اون هم شروع کرد به ساک زدن کیرم اونقدر ادامه دادم تاشروع کرد به التماس که بکنمش اشاره ای به ماهان کردم یعنی جوابشو بده ماهان هم روی زمین درازکشید. دختره هم که اسمش لیلا بود رفت روکیر ماهان نشست منهم از فرصت سوء استفاده کردم رفتم از تو ساکم کرم آوردم ویه قلمبه درکونش مالیدم بعد با انگشتم با سوراخ کونش بازی کردم تاعضلات کونش خوب شل شدبعد کیرمو تو کرم فرو کردم تا خوب چرب بشه اونوقت گذاشتم در کونش سانت به سانت فرو کردم تاخوب جاباز کرد اونوقت شروع کردم به تلمبه زدن چه حالی داشت لیلا هم داشت از دو طرف حال میکرد تا اینکه دیدم داره میلرزه فهمیدم ارضا شده ماهان هم آبش اومد وسریع کشید بیرون حالا من بودم و کون لیلا هرچی میزدم مگه میومد بعداز 5 دقیق تقلا آب منم اومدو همشو ریختم تو کون لیلا !
خلاصه راضی وخوشحال اومدیم بیرون ولی انگار یه نفر ناراضی بود اونم شیدا خواهر لیلا بود که این همه سکس رو دیده بود تازه من اول کار اونو ترسونده بودم یه کم ناراحت شدم رفتم گفتم ناراحتی من من کرد گفت نه گفتم منکه میدونم توبی نصیب موندی ناراحتی اروم گفت آره گفتم میخام باتو دوست بشم یه کم خودشو جابه جا کرد گفت یعنی میخای منو بکنی گفتم مگه دوستی به کردنه گفت نه – گفتم غصه نخور به اونشم میرسیم خلاصه اونا رفتن ومن با ماهان مشغول کارشدیم فردای اون روز ازخونه ماهان زنگ زدن مادر ماهان مریضه اونم ازیه طرف نگران کار بود ازیه طرف نگران مادرش خلاصه گفتم کارا سه روز دیگه تموم میشه که منم از پسش برمیام اونم خوشحال شد وساکش روبست ورفت وم نو با یه خونه مجردی خالی و یه دوست دختر افغانی خوشگل تنها گذاشت !
خلاصه رفتم کار سه روزه را یه روزه انجام دادم از طرفی هوای کوچه رو داشتم که اگه اومد یه ندا بش بدم ولی نیومد دم غروب زنگ زدم به صاحبکار که بیاد خونه رو تحویل بگیره بعد رفتم رو پشت بام یه دید تو حیاط شیدا انداختم دیدم بایه تاپ ابی نشسته لب حوض داره ظرف میشوره یه سنگ کوچولو انداختم توحیاط خیلی تیز بود سریع گرفت بالا رو نگاه کرد بعد عین فشنگ اومد بالا جریانو براش گفتم وشماره تلفن وآدرس خونه رو دادم و رفتم پایین ده دقیقه بعد صاحبکار اومد تسویه حساب کرد ومن رفتم خونه – ساعت 7 زنگ زد گفت تو باجه سر کوچه وایسادم گفتم منتظرم اومد درخونه سریع درو باز کردم اومد تو نشست روی صندلی منم یه صندلی آوردم نشستم کنارش گفتم شب خانواده نگران نشن گفت نه بابام که توی جنگ داخلی از بین رفته مادرم هم فلجه – کاری به کار ما نداره یه دادش بزرگ دارم که بار از اونور مرز میاره ومیبره هرسفرشم یه هفته طول میکشه لیلا هم میدونه کجام شایدم خودش اومد گفتم از اون روز راضی بود گفت آره خیلی حال کرده ولی به من حسودی میکنه چند بارم بامن دعوا کرده میگه من حال دادم با تو رفیق شده گفتم عیب نداره تا ماهان بیاد دو هفته طول میکشه اون هم بیاد اگه اجازه بدی با اون هم دوست میشم .
خلاصه یکساعتی من باب آشنایی باهم حرف میزدیم دیدم فایده نداره باید یه نفر صحبتو به سکس بکشونه گفتم عزیزم تاحالا باکسی سکس داشتی گفت آره گفتم سالمی گفت نه گفتم چطور گفت توی کوچه ما یه پسره بود که خیلی از افغانیا بیزار بود یه روز از مدرسه میومدم خونه منو کشوند تو خونشون و به من تجاوز کرد ولی از اون موقع سکس نداشتم ولی خیلی دلم میخواست دوباره سکس داشته باشم گفتم مگه میشه گفت لیلا زرنگتر از منه باهزار دوز و کلک مال خودش میکنه سامان هم اول مال من بود الان هم که اومدم رفته بود نون بگیره آخه تو را هم مال خودش میدونه اونوقت سامان ناشی رو به من حواله کرده گفتم میخوای فقط مال تو باشم گفت نه ولی منو قال نذار گفتم باشه عزیزم گفت اینجا راحت نیستم اتاق خواب رو نشونش دادم رفت دم در گفت چند لحظه نیا تو گفتم باشه چند دقیقه بعد گفت بیا تو منهم عین فشنگ رفتم تو خدای من چی می دیدم جن بود پری بود نمیدونم ولی هرچی بگم کم گفتم جلوی من یه دختر وایساده ابرو کمون چشم بادومی عسلی چی بگم دیگه چیزی نفهمیدم همونقدر فهمیدم که توی بغلش دارم از لباش میخورم چه لبایی انگار دوتا پر پرتقال رو هم گذاشتن خوشمزه.
خلاصه آروم رفتم رو گردنش وشروع کردم گردنشو لیسیدن یواش یواش صدای نالش داشت بلند میشد منم دیگه حشری شده بودم آروم دستمو کردم توشرتش کوسش خیس خیس بود یه دست دیگمو گذاشتم روی پستونای خوش حالتش که داشت دیوونم میکرد دیگه دست خودم نبود عین خمیر نون هی ورز میدادم دیگه طاقت نیاوردم رفتم پایین تا اونجا که جا داشت کوسشو تو دهنم کردم چه بهشتی بود اونم ناله هاش شده بود فریاد دیدم ازتوکوسش آب میاد دیگه فرصتو از دست ندادم رئوف کوچیکه روآماده کردمو آروم کردم توش چه کوسی بود انگار لای پاشو پرگار گذاشتن یه دایره خوشگل کشیدن گرد گرد چقدرم تنگ با اینکه اماده بود ولی انگار عضلات کوسش نمی خواست شل بشه شیدا ناله میکرد منم سرعتمو بیشتر کردم دیگه طاقت نیاورد داد زد بیرون بیار مردم گفتم کارم تموم نشده گفت بکن تو کونم گفتم باشه برگشت کونشو دادبالا چه کپلایی داشت سر کیرمو باتف خیس کردم یه تف هم روی سوراخ کونش انداختم و آروم سانت به سانت کردم تو کونش شیدا یه آه کشید کفتم اگه درد داره نکنم ( البته تعارف بود ) گفت نه داره خوشم میاد منم سرعتمو بیشتر کردم یهو همه بدنم عرق کرد وهمونجا روش خوابیدم .
یکربع تو همون حال موندیم بعد بلند شدیم دونفری رفتیم حموم البته حمومای کاشان جا داره حموم خونه ما هم یه فضای 3×2.5متری که چهار پنج نفر آدم توش میشه حموم کنن خلاصه بمال بمال یه حال اساسی هم تو حموم کردیم بعد اومدیم بیرون لباسامونو پوشیدیم منم رفتم آشپزخونه دوتا چایی دبش ریختم مشغول خوردن بودیم که در زدن شیدا یکم ترسید گفتم نترس از تو پنجره نگاه کن اگه سرمو خاروندم خودتو قایم کن رفتم درو باز کردم دیدم لیلا دم دره اومد تو حیاط گفت شیدا اینجاست گفتم آره گفت حالا دیگه تک میپرید بوسیدمش گفتم عزیزم تک پریدن نداره یه شب مال توام یه شب مال خواهرت بابا اینقدر طمع نکن خندید و گفت باشه تو برام عزیزی اونروز اگه تو نرسیده بودی الان تو بیمارستان کونمو بخیه می کردن گفتم بریم تو گفت نه مادرم تنهاست یکی باید پیشش باشه فردا میام باشه گفتم باشه گفتم بذار شیدا رو صدا کنم گفت نمیخاد اون امشب مال توئه بوسیدمش خندید منم رفتم تا شبو پیش شیدا عزیزم بگذرونم .. حدود 6 سال بهترین ایام زندگیمو با شیدا و لیلا گذروندم دانشگاه هم تو کاشان قبول شدم ولی افسوس دوستی یک حادثه و جدایی یک قانونه – برادران آمریكایی افغانستان و از جنگ رها کردند دو سال پیش عزیزانم بار سفر بستند وعازم دیارشان شدند لیلا الان یه بچه داره وشیدا نامزد آخرین تماس من یه ماه پیش با شیدا بود زنگ زد و ازمن اجازه ازدواج وخداحافظی گرفت از اون موقع دیگه سکس نداشتم .