دکتر و مامانم

0 views
0%

ساعت نه شب بود و من باید میرفتم دنبال مادرم تا ببرمش خونهء خالم که قرار بود نصفه شب از مکه بیاد. همه اونجا جمع بودند و چون مادرم تا اون موقع باید تو مطب دکتر میموند من باید با ماشین پدرم میرفتم دنبالش. دکتری که مامانم براش کار میکرد از دوستای قدیمی عموم بود و مادرم تو مطبش هم منشی بود و هم دستیارش.

Date: December 29, 2017

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *