رابطه با همکار زنم

0 views
0%

سلام و دروود خدمت خوانندگان عزیز خاطره ای که مینویسم تقریبا جدید هست ابتدا باید بگم که هر ماه به اینجا سر میزنم و خاطره ها رو میخونم چیزی که جالبه برام هیچکس کیرش کوچیک نیست یا بد هیکل نیست و خانوم ها هم همیشه خوشگل و سکسی و مانکن خوب بیشتر این خاطرات زاده ذهن هستن و لذتی رو که نویسنده دوست داره با معشوقش داشته باشه خیالی بیان میشه طبق اصول داستانها ابتدا از خودم شروع کنم جوانی 31 ساله و نزدیک به 2 سال متاهل قد 184 وزن 90 ورزش میکنم و هیکل درشت و تقریبا عضلانی یه کم شکم که به قول خانومم سکسیم کرده کیر 17 و 4 قطر بزرگ نیست ولی برای هرکی دید و داد میگفت و کلی حال میکرد قبل از ازدواج چند تا دوست دختر داشتم زیاد نبودن ولی با همگی سکس داشتم گه گداری هم به خاطر کار پروازیم همکار و مشتری به تورم میخوردن سکسم هر روز و هر شب نیود ولی خوب و کافی بود از خانومه خوبم بگم که 5سال کوچکتر از خودم خشگل قد 171 وزن 58 هیکل بسیار زیبا ولی سینهاش کمی کوچیکه و این باعث شده 2 سالی تو کف سینه مشتی مونده باشم خوب هیچکس کامل نیست اسامی اصلی و تغییر دادم چون دوستان نزدیکی دارم که اینجا پلاسن و با دیدن داستان و اسامی راحت میفهمن قضیه ما از اینجا شروع شد که تقریبا 2 سال پیش با اتفاق خانوم رفته بودیم بازار برای خرید پارچه لباس نامزدی و خانومم با دوستش آیدا که تقریبا تازه با هم اشنا شده بودن قرار داشت و لباس و وسایلایش تو محل کارش بیمارستان اورده بود که اونجا هم و میبینن بهش بده چون آیدا شمالی هست و چند روزی مرخصی گرفته بود اولین بار اونجا دیدمش دقیقه ای بیشتر طول نکشید قدش کوتاه تقریبا شاید 155 چهره زیبا و همیشه خندان هیکل مناسب با قد و البته سینه ای که تو همون لحظه اول خودش و درشت تر از بقیه جاها نشون داد و به چشمام نشست زمان همینطور گذشت و آشناییت بیشتر شد من بیشتر وقتا پایان شیفت خانومم میرفتم دنبالش و بعضی وقتا همکارا نزدیکش و که بیشتر موقع ها آیدا بود و سر راه میزاشتم مترو کمی بیشتر از آیدا بگم شمالی هست و 2سال کوچکتر از خانومم و برای ادامه کار و زندگی شخصی اوومده تهران ولی خود تهران زندگی نمیکنه خونه نامزدش بعدا شوهر پیش پدر و مادرش بودن تا زمان عروسیشون شوهرش هم تقریبا همکار خودش فیزیوتراپ ولی در حال گذراندن خدمت در تهران بعد از عروسیمون کمی رفت و امد بیشتر شد اولین بار که اوومدن خونمون با شلوار جین و لباس استین کوتاه بود که سینه کون کاملا برجستگی تو چشم بورویی داشتن و معلوم بود که به نسبت هیکل کوچیک بزرگترن شوهرش هم که کمی قدش از خودش بلند تر و لاغر و نحیف البته به هم خیلی مییان و پسر بسیار خوب و گلی هست و با هم خوب جور هستیم چند وقت پیش تو همین بردن و رسوندنا بود که خانومم و گذاشتم بیمارستان و اونجا آیدا شیفتش تموم شده بود و خانوومم به اصرار بهش که با سامان بورو و هم میبرتت به کارت برسی هم بعد میزارتت مترو سوار شد و جلو نشست و رفتیم به سمت اسناد رسمیی که اوونجا باید کارش و انجام میداد بعد از اونجا مترو صادقیه تقریبا هر دوتا تو مسیر بودن تو مسیر هم که ترافیییکی بود و مسیر 20 دقیقه ای بیشتر از دقیقه طول کشید تو مسیر کمی صحبت و حال احوال پرسی و از اوضا شوهرش صحبت شد که چغدر زمان مونده تا تمووم بشه و بعد شروع به کارش و عروسیشون و بگیرن و اینا که کمی تبدیل شد به دردودل کردن از طرف ایشون منم گوش میکردم و جاهایی راهنمایی تا از اوضا خودش و شوهرشو سختی دور بودن از خانواده و خونه والدین شوهر و دوور بودن گه و ناگه همسر به خاطر خدمت تو همین حال برام وایبر اوومد و چند تا جک از گروه ارازل و اووباش دوستان و ما هم تو ترافیک فرصت شد و باز کردیم و خندهای که کمی زیاد بوود همین شد که آیدا خانوم دلش خواست بدونه چی بوود و منم گفتم میدم خودتوون بخونید چون کمی زشته لطفا ناراحت نشین ایشوون هم یکی یکی شروع کردن به خوندن جوک های سکسی و همینجور ادامه دادن تو ارشیو گذشته که 2تا کلیپ هم پلی کردن اونجا بود بنده متوجه شدم و نذاشتم ادامه بدن و گفتم ایناش دیگه مردونست و نباید ببینید گفت همچین مردوونه هم نبوود و خانوماهم یه چیزایی برا خودشوون دارن گفتم بله شما اوونا رو باید با همسرتون ببینید و گفت پس شما هم با هم نگاه میکنین چه خوب اوون شوهرش که خیلی وقتا نیست کم همدیگرو میبینیم و تازه تو خونه هم که باشیم تنها نسیتیم گفتم بله قبل از عروسی خیلی مشکله و به اوون بیچاره خیلی فشار میاد همین حرفو که زدم نمیدوونم چی شد که کیرم شروع کرد راست شدن اونم گفت تنها اون نیستا چیزی نگفتم و بعد متوجه نگاه زیر زیرکیش به شلواره برامدم شدم کمی خجالت کشیدم و نمیشد هم تکون خورد که کمی جابجا بشه کمی سکوت بود و بعد گفتم بله سخته این ترافییکم که بد سخته گفت برای شما سخت نیست بیشتر مامورییت و خانوم هم شیفتی گفتم چرا هست ولی اون زمانیو که هستیم برای هم کامل میزاریم که هیچ احساس کمبودی نکنیم گفت خوش به حالتون حالا متمعنی احساس کمبود نمیکنین همونجا تو ذهنم اومد که جونش میخواره و یه دفه چشمام رفت رو سینش و برگشتم جلو رو نگاه کردم و بعد گفتم نمیدونم دیگه یه احساس کششی بهش میکردم و خوب برای اونم فکرکنم همین طور شده بود اومدم بزنم تو دنده که دستم با پاش برخوردی داشت و یه حسی ردو بدل شد دیدم پاشو چسبوند به دنده و منم دستم همونجا کمی مسیر هم باز شده بود بین دنده عوض کردنم دستم و گذاشتم رو زانوش واوونم اروم دستشو گذاشت رو دستم و اروم میکشید روش و کیر لامسب هم هی فشار میاورد به شلوار که میخواست منفجر بشه گفتم شوهرت کجاست و گفت سر خدمت گفتم کارت تو دفتر خونه چقدر طول میکشه گفت شاید کمی زیادبا این ترافیکی که گیر کردیم امروز شاید تموم نشه گفتم خوب بزار یه وقت دیگه گفت باشه گفتم خوب میخوای برسونمت مترو گفت نمیدونم یه جور گفت نمیدونم که ته دلم لرزید و نگاهی بهش کردم و اونم منو نگا میکرد گفتم بریم خونه ما کمی خستگی بگیری گفت بورو اینو گفت و منم دستم روپاش کمی بازی بازی میدادم و اونم شروع به همین کار کرد خون شمال غربه و 10 دقیقه ای طول میکشید گفت همسایه هاتوون خانومت نفهمه گفتم سر کوچه پیاده شو من میرم بال رسیدی باز میکنم ارووم و یواش بیا بالا و بیا تو تو این ساعت ساختمون خلوته خلاصه اومدیم تو خونه یه کم دلهره داشتم و اوونم که بیشتر مانتو در اورد و نشست و منم ابمیوه ریختم و اوردم کیرم که همونجوری ضایع و موقع اوردن نوشیدنی چشمش بهش بود و خندش گرفته بود بازم شلوار جین و تیشرت تنش بودو بتز سینه درشت و بیرون زده که منم نگام بهش بود کنارش نشستم و نوشیدنی خوردیم و به هم نگاه میکردیم دستم و انداختم پشتشو گفتم معلومه که خسته ای سری تکون داد و منم کمی تو بغلم کشیدمشو مهکم گرفتمش خیلی نرم و گرررررم بود اوونم که لبخندش قطع نمیشد و کمی نا منظم نفس میکشید یه بوس رو لوپش کردم و اوونم برگشتو آرووم لبو گذاشت رو لبم و ارووم و نرم لب گرفتنو شروو کردیم کشوندمش رو پاهام و محکو تر شده بودیم و نفسامون بلندتر دستم و از پشت بردم زیر تیشرت و پشت گرم شو مالوندن و شدتمون بیشتر میشد و خودشو رو کیرم فشار میداد همونجا لباسو دادم بالا و از سرش در اوردم و سینههای ناز و درشتی افتاد جلوم سوتین مشکی پوشیده بود و سینه های سفید بد جووور خود نمایی میکردنوشروع کردم از لب گردن بوس و لیس زدن اوومدن به پاییین کمی مزه و بوی عرق میداد خودش گفت سرکار عرق کردم گفتم بورو دوووش بگیر من حوله برات میزارم رفت حموم و دقیقه بیشتر طول نکشید که با حوله دور خودش اوومد بیروون و منم لباس عوض کرده بودم و تاپ و شلوارک بدون شرت پوشیده بودم دراز شدیم رو تخت و من رو و لب گرفتن و منحوله رو باز کردم و اوومدم رو سینه سینه های حقی که از خوردن و مالوندنشووون هیچوقت خسته نمیشن درشت و سفت و نوک به جلو واااای همچین میخردم که اه میکشید و میگفت مگه خانومت سینه نداره که مال من و اینطور میخوری گفتم نه کوچیکه و تو کف موووندم گفت پس خووووب حالشو ببر منم تاپ و در اوردمو سینه و گردن میخوردم و میمالوندم اوومدم پاین رو شکم و بوووس کردن و رونای به هم چسبیدشو لسی زدن بالای چوچولش کمی معلوم بود و شروع کردم زبون زدن و اه و ناله میکرد و اروووم پاشو شل کرد و باز کرد و منم کمی راحت تر روشو لیس میزدم و اوونم پاش رو شونم بوود و کمی هم میپیچید بلند شدم و شلوارک و در اوردم و کیره افتاد بیروون نگاش خیره موند و گفت وای فکرش و میکردم درشت باشه تو دلم گفتم مال شوهرت کوچیکههه الان بهت نشون میدم تو دست گرفت و باهش ور میرفت کنراش دراز کشیدم و گفتم خوب بررسیش کن و باهاش اشنا شو گفت میخوای بوخورم گفتم نخوردی اینم جزیی از اشناییه زبونشو روش کشیدو اول کمی خیس کرد و بعد شروع کرد تا نصفه بیشتر نمیکرد تو دهنش ولی ساک خوبی میزد بالاخره کشوندمش زیر و کاندوم و کشیدم و ومدم رو بین پاهاش ارو رو کوسش مالوندن و اووم بازوهام و میمالوند هول دادم و یواش یواش بیشتر حل میدادم خیس و تنگگگ نمیدونم شوهرش اینو میکرده یا نه اونم اه و وای میکرد تا ته ندادم بعد از لحظهای صبر شروع کردم عقب جلو کردن و اوونم بلند اه میکشید تا یه جا که تا ته چسبوندم و یه اخ بلندی هم گفت و گفت درد داره کمی اروم تر حل بده کمی همینجوری اروم تا ته عقب و جلو کردم که راحت تر شد سرعت و بیشتر کردم و اوونم بلن اه میکشید و حال میداد پاهار و گذاشتم رو شونه هم و محکم میزدم توش هیکل ریزش زیرم بووود و این صحنه خیلی بهم میچسبید بعد از چند دراز کشیدم و اوردمش رو تا ته رفته بودو خیلی ارووم تکون میخورد و منم سینه هاشو میخوردم و کلی حال میکردم تو حمین حالت اه نالش بالا رفت و ارضا شد و خابید روم منم از بس گردن و اورده بودم پایین تا ممه بخورم درد گرفته بود و کمی استراحت دادم و شروع کردم تلمبه زند جیغش درامده بود و گاهی سدای کپلاش هم میوومد کوون گرد و کپلای بیوون زده از رووون که کلی سرو صدای ناز راه میندازن به پهلو خوابوندم و محکم میزدم و ناله های بلند میکرد بعد کنار تخت ایستادمو خمش کردم و کون خوشگل و نازش جلوم بود چند تایی رو کپلاش زدم و گزاشتم رو کس و حل دادم و شروع کردم با تلمبه های نرم و منظم زدن این دیگه اخرین پوزیشنم بوود و میخواستم هم کمی طولش بدم ریت تلمبه رو کم و زیاد میکردم و گاهی محکم و نرم یه بار هم اینجا ارضا شد صدای کپلاش و ناله های بلندشم که همش تو گوشمه بعد کلی حال اب منم اوومدو محکم حلش دادم و رو تخت دارز شدو منم روش کون نرم و ژلهای زیرم نا بلند شدن نداشتم و دوست هم نداشتم بلند شم اونم هیچ حس و حالی نداشت و چشماشو بسته بود بعد از کمی بوسیدن گونهاش بلند شدم گفتم میای تو حموم گفت نه میخام کمی همینجوری باشم از حموم اومدم بیرون و لباساش و پوشیده بود منم لباسامو پوشیدم اب میوه و چندتا کلوچه داشتیم خوردیم و بوردم رسوندمش تا ایستگاه تاکسیا که زودتر برسه این سکس تکرار شد هر چند وقت و هر بار متفاوت و با لذت بیشتر و هنوز هم ادامه داره تا اینکه برن خونه خودشون و اون وقت ببینیم چی صلاح هست از اون وقت برای اینکه اجهافی به خانومم نکرده باشم زمان و سکس بیشتری باهاش دارم راستش لذت مون هم خیلی خیلی بیشتر شده و یه جورایی این رابطه به بالا بردن کیفیت جنسی من و همسرم کمک کرده و حسابی راضی هستیم برای آیدا هم همینطور بوده و میگه بیشتر به همسرش میرسه و بیشتر براش اشوه و اینا میاد و اوونم بیشتر میکنه و لذتشون زیاد شده میدونم زیاد شد شاید هم خسته شده باشین سعی کردم جزعیات و کمتر از قلم بندازم بعضی روابط اگر اندازه و کنترل شده باشه خیلی میتونه به انسان کمک کنه هرگز در چیزی زیاده روی نکنید با تشکر نوشته

Date: November 8, 2024

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *