سلام اسم من رامین هستش وساکن تهران من میخوام خاطره خودم با عمه خودموتعریف کنم مشخصات من سن 21 قد185وزن78بدن روفرمی دارم اسم عمه من زهرا هستش یه زن 40 ساله قدحدودا170وزن تقریبا 70با سینه های 80 اینوبعدافهمیدم بدن خیلی عالی ولی خب سینه هاش فوق العاده ست گردو برامده باکون محشر بریم سرداستان من تقریباسالی بود رفته بودم تو نخ عمه زهرام به هردری میزدم وازهرترفندی میخواستم برای نزدیکی بهش استفاده کنم زهراجون جلوی من نمیگم خیلی لباس های بازولی راحت میپوشید منم همیشه یواشکی نگاهم به سینه های نازش بود که اززیرلباسش نمایان بود و1نگاه دیگه هم بقیه بدنش چندباری که اتفاقی خونشون تنهامیشدم لباسای زیرشوبرمیداشتموباهاشون کلی حال میکردم تصور اینکه اون سینه های نازتواین سوتین هابوده یا کس و کون عمه م تواین شورت ها بوده روانیم میکرد لباساشوکلی بو میکردم و به کیرم میمالیدم وتورویاهام باهاش حال میکردم وحالاروزموعود یه شب قبل خواب داشتم تو تلگرام پیام میدادم اومدم که برنامه روببندم بخوابم دیدم عمه جونم عکسشو عوض کرده ویه عکس خوب ازخودش گزاشته منم که بادیدن عکسش دوباره رفتم تو همون حال و هوای خودم تااینکه تصمیم گرفتم بلخره هرجوری شده یه کاری بکنم که بتونم بهش برسم خلاصه تصمیم گرفتم صبح به بهونه تشکیل نشدن کلاس دانشگاهم برم خونه اونا دانشگاه من نزدیک خونه عمه جونمه بلخره صبح شدوزدم بیرون سوار ماشینم شدم ورفتم سمت خونه عمه م زنگ و که زدم جاخورد9 صبح بود ومن میدونستم که یچه هاش اونموقع تا ظهر مدرسه ان و باهم تنهامیشیم خلاصه درو زدمو بازکرد رفتم تولباساش مثل همیشه بود یعنی لباس خاصی تنش نبود طبق معمول سلام وروبوسی و رفتم نشستم رو مبل عمه زهرام هم رفت اشپزخونه تا برام شربت بیاره ازخونواده واینا پرسیدیم و احوال پرسی اومدنشست روبروم تعارف کردوشربتو برداشتم ازم پرسید چه عجب اقارامین ازینورا گفتم اومدم عمه جونموببینم دیگه ناسلامتی برادرزادت داره مرد میشه وبایدهوای اطرافیانو داشته باشه خندیدگفت مرد تو که هنوزمردنشدی مرد شدن شرایط داره جاخوردم امافهمیدم بحث خودش بازشده ناخواسته ومنم ادامه دادم وگفتم ازکجامیدونی مردنشدم عمه شایدشدم گفت حالا دیگه من میشناسمت ازبچگی بزرگت کردم گفتم اگرم نشدم خب یواش یواش مرد میشم گفت مگه بلدی چیکارکنی گفتم خب اره همه بلدن اینوگفتم ویه نیشخندزدوگفت لیوانت وبده ببرم بشورم تاگفت خودش برداشت منم سریع دستموبردم گزاشتم رودستش گفتم نه عمه جون بده خودم میشورم حیف این دستای شمانیست خراب بشه باانگشتام دستشواروم مالیدم گفت نه عیب نداره ظرف های صبحونه هم مونده اونارم میخوام بشورم لیوان رو گرفت و برد وایساد پای ظرف شویی منم یه قرص تاخیری توکیفم بود برداشتم رفتم اشپزخونه گفتم عمه جون ببخشید یادم رفت قرصموبخورم یه لیوان بده من اب بریزم برای قرص یخچالشون دقیقا روبروی ظرف شویی هستش و خیلی فضای اشپزخونه کوچیکه یعنی جوری که وقتی وایساده بود کونش میخورد به یخچال گفت که بیا ازینایی که الان شستم بردار دستم کفیه منم ازخداخواسته رفتم نزدیک وخودمومالیدم بهش ولیوانو برداشتم اماهیچ واکنشی نشون نداد منم چند لحظه منتظرموندم دیدم نمیره کنارگفت ازیخچال برداردیگه ابو گفتم اخه عمه نمیشه ماشالا پشتت فضاروپرکرده خندید وبادستش یکم کف پرت کردطرفم گفت واس من اینجاروپرکرده واس توام شلوارتوداره پرمیکنه اینوشنیدم جاخوردم پایین ونگاه کردم دیدم بللللله کیرمابادیدن کون عمه بلند شده گفتم اره فکر کنم دارم مردمیشم حالا شما بکش کنار ما اب برداریم گفت چشم بفرما همین که در یخچال و باز کردم آب از تو پارچ بریزم تو لیوان دیدم صدای آب قطع شد شک کردم ولی به کارم ادامه دادم همین که آبو خوردم دریخچالو بستم دیدم فقط یه چیزه خیلی نرم وگوشتی رولبام حس کردم بله عمه جونم داشت لبامو میبوسید صحنه ای که فقط تو رویاهام بود لیوانو ازدستم گرفت انداخت رو ظرفشویی بادستای خیسش بغلم کرده بود منم دیگه بهترین لحظه عمرم بود و باهاش ادامه دادم و همکاری کردم بعد چند دقیقه لب گرفتن تو چشام نگاه کرد طوری که لباش میخورد به لبم گفت تاخیری بود قرصه گفتم اوهوم اینوکه گفتم لبمو بوس کوچیکی کردگفت حالاوقت مردشدنته منم دستمو انداختم زیر کونش بلندش کردم لب روی لب تا اتاق بردمش انداختمش روتخت شروع کردم از رو تیشرتش سینه های نازو بزرگشو مالیدن تک تک اینکارا برام قبلا فقط تو رویاهام بود و لبامون اصلا جدانمیشدن اول تیشرتشو دراوردم یه سوتین قرمز تنش بود لباموجداکردم بابوسه های ریزروصورت وگردنش رفتم روسینه هاش ازروی همون سوتین میخوردمشون بادستش سرموروسینه هاش فشارمیداد چشاشوبسته بود ومیگفت رامین عمه جون عشقم بخورشون بهم رحم نکن منم باولع سینه هاشومیخوردم ومیمالیدم که پاهاشوبازکرد فهمیدم منظورش اینه که برم روکسش بازم با بوسه های ریزرفتم ازروشکمش پایین ولای پاش رون گوشتیشو ازروشلوارگازهای ریز میگرفتم وعمه جونم دیگه طاقت نداشت گفت لختم کن شروع کن دارم میمیرم منم شلواروشرتشودراوردم واونم سوتینشودراورد ونشستم لای پاش شروع کردم خوردن کسش واااااای چه طعمی مخصوصاابی که ازشهوت ازکسش درومده بود باطعم کسش که کاملابی مو وتمیزبود کسشوحسابی لیس زدم ودستم روکل بدنش درحال گردش بود عمم اونقدر داشت حال میکرد که صداش کل خونه رو برداشته بود میگفت اااااااه بکن توش دارم میمیرم بکن عزیزم ازاین به بعد تومرد من هستی منم زنتم بکن توعشقم کاملا بی اختیارشده بود وداد میزد منم ازکسش جداشدمو گفتم نوبت توهست منولخت کنی سریع بلند شد ازم لب گرفت زبونشوتو دهنم حرکت میداد ومنم توفضابودم اونم همینطور توهمون حالت تمام لباسامو دراورد بازبونش دورلبم کشید ونشست جلوم کیرموکردتودهنش یه لحظه تمام بدنم بی اختیارشد وقتی زبونش وگرمای دهنشوروکیرم حس کردم همینطوری میخوردومیکردتاته توحلقش حسابی تف راه انداخته بود وازپایین به چشای من نگاه میکرد وچشمک های سکسی میزد ومیگفت اووووم این دیگه مال منه میکردتودهنش ودرمیاوردبازمیگفت عاشقشم دیگه این کیرشوهرمنه رامین شوهرمنه وتمام دورلب ودهنش تفی بودبادستاش منم گفتم بسه پاشوخانومم بلندشدودوباره لب تولب شدیم وتمام تف های دورلبشومیلیسیدم وبالب های هم تف بازی میکردیم وخوابوندمش روتخت اومدم روش پاهاشوبازکردم و کیرم کاملا خیس واماده بود وکردم توکسش وپاهاشوگرفته بودم تودستمودرحین کردن ساق پاش وکف پاوانگشتای پاشوکاملا لیس میزدم ومیکردم تودهتم تمام خونه روگزاشته بود روسرش منم فقط میکردم میگفنم زن من کیه میگفت منم تاالان عمت بودم حالا منبعد زنتم جندتم جرم بده لامصب میزدروکونم منم سینه هاشومیخوردم ومیکردم تو کسش بازم باورم نمیشد چندسال رویا حالاواقعیت پیداکرده ازکسش کشیدم بیرون گفتم ازپشت هستی گفت هرکاری میخوای بکن منم برش گردوندم سوراخ کونشولیسیدم کردم اروم توکون تنگش وبادهنم لب گوشش میگفتم عاشقتم زندگیم وگوششومیخوردم واونم فقط دادمیزد اوووووووم اره شقم فقط جرم بده کونم داره جر میخوره اااااااااااااااااای بکن بکن تندتر منم عاشقتم منم چنددقیقه همینجوری تلمبه زدمو داشت ابم میومد گفتم عمه جون داره میاد گفت عمه نه زهرا بریز تودهنم میخوام بخورم کیرموکشیدم بیرون برگشت چندتا تف انداخت روکیرمووسط سینه هاش کیرموگزاشت لای سینه هاشو منم بالاپایین میکردم و اونم با زبونش میزد نوک کیرم چند بار که اینکارو کردم تمام ابم ریخت تو دهنو صورتش منم ناخود اگاه افتادم کنارش روتخت حسابی خیس عرق بودم اومدروم وبه صورتم نگاه میکرد وتمام ابم که روصورتش بودبادستش میکرد تودهنش و برام ساک زد تا تمام ابم بیاد بیرون و بخوره تا اخرشو خورد و اومد بالا سرم وایساد و کسش و مالید و اونم تمام ابشو پاشید رو صورتو بدنم منم کلی حال میکردمو افتادروم وتمام شکم وبدنمولیس میزد بعدش که تموم شد اومدروبازوم خوابید ودستش روکیرم بود میگفت مرسی عزیزم ازین به بعد فقط بامن حال میکنی حق نداری باکسی باشی این کیردیگه واس منه منم گفتم چشم زهرای من گفت من برم حموم خودموبشورم پاشدرفتش منم همونجوری روتخت افتاده بودم وبعدش ازحموم دراومدگفت پاشوتوام دوش بگیرتابچه هانیومدن شوهرجدیدموببینن اینجوری افتادی زشته منم پاشدم یه لب گرفتمو رفتم حمومو دراومدم بعدشم بچه هاش اومدن و ناهار خوردیم و منم عصر بود که گفتم عمه چون حسابی زحمت دادم امروز اونم گفت نه عمه جون چه زحمتی تا باشه ازین زحمتا لبخند ریزی جفتمون زدیم اخه بچه ها اونجا بودن نمیشد حرف خاصی زد بعدشم من راه افتادم سمت خونه و ازون به بعد فقط کار ما شده سکس و چت های سکسی کردن باهم اینم داستان من وعمه جونم عشقم زهرام اگه خوشتون اومدبگید ازبقیه رابطمون هم بگم مرسی نوشته
0 views
Date: April 28, 2022