سلام این خاطره مربوط به 10 سال پیشه زمانیکه سرباز بودم قبل از سربازی با چند نفر جسته و گریخته گی داشتم اما عشقی در کار نبود فقط تخلیه جنسی مقصود بود تو دوره سربازی بدجور هوس سکس میکردم اما شرایطش اصلا مهیا نبود سکس با همسن رو هم اصلا دوست نداشتم بخصوص که آبرو خیلی فاکتور مهمیه تو رویاهام با چند تا از کادری های خوش هیکل و تنومند و خوش چهره سکس میکردم و بخصوص که سر پست به یادشون جق میزدم 4 5 ماه از خدمت گذشته بود و من احساس میکردم به یکی از کادری ها علاقمند شدم اصلا از فکرم بیرون نمیرفت من سرباز دفتری بودم و به هر بهانه به دفترش میرفتم یا خودمو بهش نزدیک میکردم برام مهم نبود که این نزدیک شدنها به سکس ختم میشه یا نه ولی بشدت دوست داشتم باهاش حرف بزنم و دوست بشیم با هم هر روز میگذشت و من بیشتر درگیرش میشدم صداشو میشنیدم تپش قلب و استرس میگرفتم جناب سروان قصه ما اسمشو میذارم علی 35 سالش بود هیکل پر و عضلانی و قد متوسط و ته ریش و متاهل بشدت منو مجذوب خودش کرده بود بخصوص اینکه با تمام نخ دادن هام اصلا بهم توجه نمیکرد و بخاطر این بی اهمیت بودنش و کلا حواس پرت بودنش دلم میخواست بعضی وقتا با کلاشینکف به رگبار ببندمش بدبختی من سرباز سپاه هم بودم جاییکه اکثر کادری ها یا مذهبی ان یا اگر نباشن مجبورن تظاهر کنن مذهبی ان به همین خاطر نمیتونستم خودمو بیش از حد بهش نزدیک کنم تنها دلخوشیم این بود که شیفت باشه و به هر بهانه ایی شب برم پیشش آخه شیفت که وای میستاد اکثر میرفت اتاق خودش و کارای عقب افتادشو میکرد کاری هم اصلا به سربازا نداشت 1سال گذشت و من کماکان در آتش عشق علی میسوختم به هیچ کس هم فکر نمیکردم اینقدر دلبسته اش شده بودم که به کادری هایی که با علی خوش و بش و بگو بخند میکردن حسادت میکردم اما بالاخره اون روز موعود فرا رسید یه روز منو به دفترش صدا کرد تا مشکل پاور پوینتش رو حل کنم فقط منو علی تو دفترش بودیم و من پشت میز کنارش نشسته بودم بعد از اینکه مشکلشو حل کردم داشت با موس چیزایی که بهش گفته بودم رو تمرین میکرد که چندتا پنجره پایین اسکرین مینی مایز کرده که بازش کرد یهو کلی عکس پورن خفن باز شد حسابی دست پاچه شد که پنجره هارو ببنده اما کار از کار گذشته بود و من همه چیو دیدم کلی خجالت کشید و سرخ و سفید شد بعد بهم گفت میلاد شتر دیدی ندیا میکشمت اگه جایی بگی منم خندیدم گفتم نگران نباش دهنم قرص قرصه بازم اگه مشکلی بود صدام کن اونروز گذشت و من یه بارقه هایی امیدی در ذهنم روشن شده که علی قصه ما اونقدرها هم مذهبی نیست و اگر شرایطش پیش بیاد و تحریکش کنم ممکنه بتونم اون کیر کلفتشو فتح کنم گذشت و گذشت تا اینکه یه بار دیگه علی صدام کرد که کارم داشت گفت چندتا برنامه ادیت و ویرایش فیلم و عکس دارم که کار کردن با اونارو بلد نیست ازم خواست برم خونشون و بهش یاد بدم بعد چندتا نرم افراز دیگه ازم خواست که با خودم بیارم دل تو دلم نبود قرار بود آخر هفته شب برم خونش آخر هفته رو طوری جور کردم که پست شب نداشته باشم رفتم خونه چندتا نرم افزار و چندتا سی دی سوپر توپ تهیه کردم و حسابی به خودم رسیدم که برم خونش اون شب رسید و من بالاخره خونه عشقم علی بودم خونش یکم بهم ریخته بود معلوم بود زنش چند وقته نیست علی گفت خانمم رفته از پایان نامه اش دفاع کنه و چند روزیه نیست واسه همین عذرخواهی کرد که خونشون بهم ریخته است ولی من تو کونم عروسی بود که کمرش چند وقتیه خالی نشده و حسابی پره و آماده یه تحریک کوچولو خلاصه رفتیم سر کامپیوتر و 1ساعتی برنامه آموزشی داشتیم و نرم افزارهایی هم که خواسته بود براش نصب کردم بعد علی گفت این سی دی ها چیه منم با کلی خجالت و شرمندگی گفتم چندتا فیلم اونجوری آوردم که ببینی معلومه دوست داری علی با کلی رودربایستی و خنده گفت خب حالا بذار ببینیم چی آوردی واسمون فیلم رو گذاشتم و مشغول تماشا شدیم یه نیم ساعتی رو به ولع تمام نگا کردیم و وانمود میکردیم تحریک نشدیم و فقط نظر میدادیم و میخندیدیم اما من بشدت هواسم به علی بود و تو دلم میگفتم علی زود باش دیگه بغلم کن خلاصه تا ساعت 12 شب مشغول تماشا شدیم بعد علی گفت خب دیگه دیر وقت شد بهتره بخوابیم منم گفتم با اجازتون رفع زحمت میکنم که گفت این چه حرفیه همین جا بخواب منم که 1سال منتظر این شب بود تعارف رو مجاب ندونستم فورا قبول کردم بعد علی گفت جاتو کجا بندازم بخوابی منم که زده بودم به فاز پررویی گفتم من تنها خوابم نمیبره اگه اجازه بدین بیام پیشت بخوابم که علی فورا قبول کرد گفت بیا پس به اتاقم دل تو دلم نبود اون لحظه همه حس ها با هم قاطی شده بود حس خجالت حس استرس حس شهوت دست پاچگی و چیزای دیگه علی یه بیژامه و رکابی تنش کرد وای که چه هیکلی داشت سینه های پر مو و دست های نیرومندش داشت دیوانم میکرد به من یه بیژامه داد که پوشیدم ولی تنم زار میزد و برام گشاد بود خلاصه رو تخت کنارش دراز کشیدم چند دقیقه ایی سکوت بود بعد برای اینکه علی نخوابه شروع کردم حرف زدن که خوابم نمیاد بعد شروع کردم از خاطرات سربازی گفتنو چیزای دیگه اونم داشت گوش میکرد کم کم بهم نزدیکتر شدیم و علی انگشت شصتم رو گرفت منم همکاری کردم و انگشتهامون بهم گره خورد همینجور که حرف میزدیم علی پاشو لای پام گذاشت این لحظه ها بهترین لحظات عمرم بود کم کم بهش گفتم که من بشدت بهش علاقمند شدم و دوست داشتم با هم دوست باشیم با دست دیگم صورتشو نوازش میکردم و به لای موهاش میکشیدم کارهایی که تو رویاهام میکردم یک ساعتی گذشت و ما فقط تو بغل هم بودیم و حرف میزدیم کم کم من کیر علی احساس میکردم که به پام میخورد علی پرسید چجوری دوستی دوست داری با من داشته باشی دستی برادری یا دوستی بوس و اینا منم گفتم دوستی بوس و بغل و هر کار دیگه که دوست داری ضربان قلب هردمون بالا رفته بود و هر دومون آب دهنمون رو قورت میدادیم من اون لحظه سکس رو به کلی فراموش کرده بودم همینکه عشقم رو تونسته بودم بغل کنم و لمسش کنم و بو بکشم برام کافی بود اما علی بدجور حشری شده بود که بکنه ولی روش نمیشد شروع کنه واسه همین ازش پرسیدم اجازه هست به کیرت دست بزنم گفت آره لحظه غریبی بود 1سال تو فکر بدن و کیر علی رویاپردازی کرده بودم حالا میتونستم لمسش کنم آروم از رو بیژامه لمسش کردم حدسم درست بود کلفت بود طولش هم 16 میخورد از رو بیژامه یکم مالیدم و راجبش حرف میزدم کم کم دستمو بردم تو شرتش حالا دیگه کیرش کاملا تو دستام بود حسابی داغ بود با خایه هاش بازی میکردم و چه لذت وصف ناپذیری بود اون لحظات علی بشدت تحریک شده بود و پیشابش سر کیرشو حسابی لزج کرده بود بعد من صورتمو بردم نزدیک صورتش و لب هامون حسابی در هم گره خورد این بوسه رو هیچ وقت فراموش نخوام کرد 10 سال گذشت و اون لحظه هنوز برام تازگی داره چند دقیقه همدیگه رو بوسیدیم بعد علی گفت برای کار اصلی آماده ایی منم گفت آره هنوز از هم خجالت میکشیدیم من دمر خوابیدم بدون اینکه بیژامه مو در بیارم دوست داشتم علی اون لحظه خودش در بیاره اما بهم گفت نمیخوای لخت بشی منم شورت و شلوارمم رو با هم کندم و دمر خوابیدم علی هم لخت شد رو پاهام نشست و واقعا نمیدونست باید چجوری شروع کنه با دستای بزرگش یکم با کونم بازی کرد بعد سر کیرشو تف زد داشتم از شدت حشر دیوانه میشدم بالاخره کیر علی قرار بود بخوره به سوراخ کونم لحظه ایی که یکسال با رویاش جق میزدم حالا داشت اتفاق میفتاد علی با یه دستش لپ کونمو باز کرد و با دست دیگش کیرشو هدایت کرد به طرف سوراخم حالا کیرش لای کونم بود و من تو آسمونها سیر میکردم سکوت مطلق بود هر دو مون فضا بودیم علی دو تا دستش رو دو طرف پهلوم گذاشت و روم خوابید حالا کیرش کاملا لای کونم بود ازش خواستم کامل روم دراز بکشه دستاشو دور گردنم حلقه کرد و من دستاشو گرفتم سرشو آورد کنار صورتم و از هم لب میگرفتیم انگار علی دوست نداشت کیرشو بکنه توش منم دوست نداشتم سر کیر کلفتش درست روی سوراخم بود و آروم بالا پایین میشد به خودم میگفتم وای به آرزوت رسیدی عشقت داره میکننت علی کم کم صدای نفس هاش بیشتر شد و بیشتر خودشو بهم فشار میداد منکه حسابی حشری شده بودم و کونم بدجور هوس کیر عشقم رو میکرد جا برای کیر عشقم باز کرد و اجازه داد سر کیرش بره توش رفتن کیر عشقم تو کونم همانا و فواره کردن آب کیرش تو همانا چه لحظه ایی بود علی تمام ابشو تو کونم تخیله کرد و کماکان دستاش دور گردنم حلقه زده بود و من محکم دستاشو گرفته بودم و نمیخواستم علی از روم بلند شه کم کم کیر علی خوابید و از کونم اومد بیرون اونشب به یاد ماندنی ترین سکسم بود هر چند خودم ارضا جسمی نشدم اما ارضای روحی شدم بعد از اون من و علی چند بار دیگه سکس داشتیم که هر کدوم اونا هم خاطره شیرینی بود بعد از خدمتم چون تو شهر خودمون بودم چند بار دیگه فرصت شد با علی سکس کنم اما بعد از مدتی انتقالی گرفت و به شهر خودشون نقل مکان کرد با گذشت 10 سال من هنوز به یاد علی هستم و با خاطرات اون روزها خودارضایی میکنم بعد از علی با چند نفر سکس داشتم که فاعل هم بودم ولی چون عشق و علاقه ایی نبود اصلا بهم نچسبید امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته
0 views
Date: November 25, 2019