من یه پسر ۲۲ سالم و قیافه ای که خانواده میگن خیلی زیبا و جذابم و از اندازه چیزمم نمیگم که کسشر نبینم تو کامنتا آقا من تو شهر لاهیجان دانشجوئم و اینجا یه خیابون معروف داره به اسم شیشه گران تو این خیابون یه بوتیک هست که یه فروشنده خیلی ناز توش کار میکنه و البته صاحب ملک و مغازه هم هست و من یه هفت ترمی هست تو نخ ایشونم یه روز که از خیابون رد میشدم طبق معمول نگاهم رفت سمت مغازه و عشقولیم رو دیدم که سرش تو گوشیه یه سه چهار باری خیابون رو بالا پایین کردم و آخرش دل رو زدم به دریا و رفتم تو مغازه و بدون اینکه اجازه حرف زدن بهش بدم شروع کردم صحبت کردن و گفتم که چند سالیه تو نَخِتَم و ازت خوشم میاد و از این داستانا و خودکار رو میز رو برداشتم و شماره رو نوشتم رو یه روزنامه که رو میز بود و زدم بیرون یه چند روزی گذشت و منم هی میرم دم مغازه و از جلوش رد میشدم و هی نگاه و هی نگاه و هی نگاه یه شب موقع خواب تو خوابگاه رو تخت دراز کشیده بودم هندزفری تو گوش و افکار تخمی دیدم یه اس ام اس اومد نوشته بود خسته نشدی از بس نگاه کردی سریع دوزاریم افتاد و شروع کردم کس لیسی یه مقدار کسشر گفتیم و قرار شد فردا برم مغازه حول و حوش ساعت هفت بود از خوابگاه زدم بیرون و به مسئول خوابگاه هم گفتم شب نمیام تو سرم یه سری افکار خبیث و شیطانی بود که میدونستم تخم انجام دادنشو ندارم آقا بگذریم رفتم خیلی شیک و مجلسی نشستم تو مغازه و اونم داشت هاج و واج نیگا میکرد منم که کونده پررو گفتم چایی نمیاری برا آقات خستگیش دربره دیدم اخم کرد و نتونست جلو خندشو بگیره و گفت خیلی پررویی منم گفتم من متعلق به توئم عزیزم خلاصه یه کم کس گفتیم خندیدیم و آخرش که خواستم بیام یه بوسه زدم رو پیشونیش و تا صبح فکر کردن بهش راستش قبلش فقط میخواستم بکنمش اما بعدش رفت تو مخم که اگه دختر خوبی بود به ننه بگم آستینارو بزنه بالا برام بعد یه مدت همین پیشنهاد رو دادم بهش که گفت فعلا هستیم باهم تا ببینیم چی پیش میاد همین جور روزا میگذشت و روز به روز بیشتر بهش علاقه مند میشدم و اونم همینطور یه روز بهم گفت که فردا شب تولد دوستمه و مختلطه و باید بیای که بریم منم از خدا خواسته قبول کردم آقا خوشتیپ کردیم و ماشین رو آتیش کردم رفتم دم خونه که دیدم سر کوچه وایستاده و بوق زدم اومد سوار شد و راه افتادیم تا نشست تو ماشین بوی ادکلن۲۱۲که زده بود مدهوشم کرد و گفتم شیطون خبریه گفت قراره بهت خوش بگذره و خندید و منم دستشو گرفتم و بوسیدم و همونجور تا مقصد نگه داشتم تو دستم آقا رسیدیم و رفتیم بالا و زیاد مهموناشون نیومده بودن و گپ و گفت تا اینکه بقیه اومدن و برنامه شروع شد من اهل مشروب و این بچه بازیا نیستم اما گاهی وقتا تفننی سیگار دود میکنم داشتم سیگار میکشیدم و خانوم هم کنارمون نشسته بود و رقص دوستاشو تماشا میکرد یهو سیگار رو از رو لبم برداشت و دستمو گرفت برد وسط و شروع کرد رقصیدن و مام عین این منگلا فقط دست میزدیم اون وسط یه کم گذشت خودشو چسبوند بهم و دستشو میکشید پشتم و لباشو رو گردنم میکشید منم که جقی به زور آنتن رو دادم زیر کمربند و شروع کردم همراهی کردن باهاش سرگرم لب بازی و از این داستانا بودیم که یهو دیدم رو پله هاییم و داریم میریم طبقه بالا بهش گفتم کجا داری میبریم گفت میریم جایی که خیلی وقته منتظرشی منم که تو کونم عروسی بغلش کردم بردمش بالا و گفت بریم تو اون اتاق که درش بازه و رفتیم تو گفت قفل کن درو درو که قفل کردم برگشتم سمتش دیدم از همیشه تو دل برو تر و خواستنی تر شده و مات نگاهش میکردم گفت تا کی میخوای نگام کنی گفتم چیکار کنم من که بلد نیستم گفت عه اینطوریه یهو اومد پرید بغلم و پاهاشو قفل کرد دور کمرم و لبارو چسبوند و شروع کردیم لب بازی و مالش و ناز و از این داستانا تو همون حالت بردمش انداختمش رو تخت و افتادم به جون گردنش یه نیم تنه پوشیده بود که درش آوردم و یه سوتین مشکی توری خودنمایی کرد و من سرمو گذاشتم رو سینه هاش و میبوییدمشون اروم شروع کردم باز کردنش و سینه های گرد و سربالا و همچین شیکش افتاد بیرون و منم شروع کردم خوردنشون و لیسیدن و گاز ریز گرفتن آه و نالش بلند شده بود و دستشو کرده بود تو موهام و باهاشون بازی میکرد از ممه خوری که سیر شدم همونجوری لیسیدم و رسیدم به نافش و اونجا رو هم یه صفایی دادم و بعد خواستم شلوارشو در بیارم و گفتم اجازه هست گفت امشب دراختیار توئم هرکاری دلت خواست انجام بده و منم گفتم کیه که بدش بیاد و شلوارش رو از پاش درآوردم و با یه شورت مشکی روبرو شدم و طبق علاقه قبلی شروع کردم بوییدن و بوسیدنش و اروم از پاش درآوردم و با یکی از برترین نعمات خدا روبرو شدم یه چوچوی کوچولو و صورتی و یه کس ناز و سفید که برق میزد تو اون نور کم اتاق شروع کردم بوسیدنش و اروم چوچولشو میمکیدم و زبونمو میکشیدم روش که دیدم اه و ناله اش بیشتر شده بود و منم سرعتمو بردم بالا تا ارضا شه که گفت بسه نمیخوام اولین ارضا شدنم اینطوری باشه و میخوام تورو حس کنم بعد منو انداخت رو تخت و تیشرتمو درآورد و پرت کرد اونور و شروع کردن خوردن لبام و لیسیدن گردن و سینم و همونجوری اومد پایین تا رو نافم و منم که تو یه دنیای دیگه سِیر میکردم شلوارمو درآورد و شورتمم همینطور و با یه لحنی که دل و دنیارو با هم میبره یه جووووووون کشدار گفت و کیرمو گرفت دستش و نوازشش میکرد بعد زبونشو کشید رو سرش که به جرات میتونم بگم بهترین لذت زندگیم بود بعد سرشو کرد تو دهنش و بعدشم تا آخر تو حلقش و هی جلو عقب میکرد و نگه میداشت تو دهنش و درمیاورد عق میزد منم موهای مشکیشو جمع کرده بودم تو مشتم و همراهیش میکردم کیرمو ول کرد و رفت سمت تخمام و با اولین لیسش طاقتم تموم شد و خیمه زدم روش و میدونستم اُپِن نیست و خواستم برم سمت کونش که گفت از جلو و گفتم دختری و گفت قراره زنت شم و الان و یه شب دیگه فرقی نداره منم از خداخواسته پاهاشو باز کردم و نشستم بین پاهاش و سر کیرمو میمالیدم رو کسش و ضربه میزدم روش بعد سرشو گذاشتم دم سوراخش و با یه فشار سرشو کردم توش که یه جیغ فرا بنفش زد و مجبور شدم لباشو بکنم تو دهنم تا صداش درنیاد و اونم لبامو به شدت گاز میگرفت و ناخناشو کرده بود تو کمرم یه کم که گذشت آروم آروم کیرمو واردش میکردم و اونم شدت گاز گرفتنش بیشتر شد به طوری که خون تو دهنم حس میکردم و مطمن شدم لبام جر خورده یه لحظه حس کردم کیرم اون تو لزج شده و سرمو بلند کردم و کیرمو کشیدم بیرون و دیدم خونیه بهش گفتم خانوم شدنت مبارک خانومیم بعد چون میدونستم اگه بخوام ادامه بدم اذیت میشه بیخیال شدم و خودمو جمع و جور کردم و اونم رفت خودشو جمع و جور کرد و رفتیم پایین پیش مهمونا اون قضیه گذشت و یه روز بهم گفت بیا خونه من و منم رفتم و بعد پذیرایی اومد نشست تو بغلم و یه کم صحبت از آینده و دم گوشش آروم زمزمه کردم عشقم میتونم گفت صاحب اختیاری سرورم بغلش کردم بردمش رو تخت و بعد اینکه لباساشو در آوردم و لب بازی و لیس و لاس و ساک رفتم نشستم بین پاهاش و سر کیرمو میمالیدم به کسش و ضربه میزدم بعدش آروم گذاشتم دم کسش و رفتم لباشو به بازی گرفتم و اونم پاهاشو حلقه کرد دور کمرم و دستاشو گذاشت رو کمرم و منم آروم آروم شروع کردم فرو کردن و تا ته فرو کردم تو و گذاشتم یه کم بگذره و بعد تلمبه زدن رو شروع کردم و جفتمون صدامون در اومده بود و یه بیست دقیقه ای تو همون پوزیشن تلمبه زدم من عاشق این پوزیشنم و آبم که داشت میومد کشیدم بیرون و همشو ریختم رو شکمش و سینه هاش و بعدش چشمای خمارش رو که دیدم رفتم سراغ کسش و لیسیدنش تا اونم ارضا شد بعدش دراز کشیدم و سرشو گذاشتم رو سینم و با موهاش بازی میکردم و بهش گفتم مرسی عسلم واقعا خوش گذشت و اونم با یه بوسه رو سینم جوابمو داد الان یه سالی هست باهمیم و منم شدم شریکش تو بوتیک و قراره بعد صفر عقد کنیم نوشته
0 views
Date: April 1, 2019