رابطه ی غیرمنتظره ی من با یک خانم همشهری

0 views
0%

سلام من مدرس یک دانشگاه هستم و اون موقع تازه فارغ التحصیل دکترا در یک رشته ی فنی مهندسی از دانشگاه بودم تقریبا ۳۰ سال سنم بود و جریان مال یک سال پیشه قد تقریبا ۱۸۰ و هیکل معمولی ولی نه زیاد جذاب و دختر کش و ورزشکاری کاملا معمولی از طرفی چون چندین سال هم درگیر درس خوندن بودم زیاد وضع مالی متناسب هم نداشتم زیاد اهل دختر بازی و یا رابطه نبودم که البته فکر میکنم بیشتر بخاطر این بود که شرایطش رو هم نداشتم ولی خوب به واسطه ی نیاز جنسی بعضا مورد هایی هم بودند که نیازمون رو برطرف کنیم با یکی از همکارام خیلی صمیمی بودم از لیسانس تا دکترا تقریبا ۱۱ سال با همدیگه همدانشگاهی بودیم یه روز داشتیم در مورد ساختن گروه تو تلگرام صحبت میکردیم که بسازیم برای امتحان البته با اسم غیر واقعی و بدون عکس و ببینیم بازتاب ها چیه که دوستم گفت نمی شه و کار ما نیست من ولی از روی کنجکاوی ساختم و اول من و دوستم فقط بودیم تو یکی از گروه های شلوغ شهرمون رفتم و چند نفری رو یواشکی دعوت کردم که متاسفانه همه لفت میدادند ولی یک نفر موند به اسم میترا البته بعدا فهمیدم اسمش مجازیه اسم اصلیش چیز دیگه ای بوده با خنده گفت جریان چیه چرا خلوته و منم جریان رو واقعا براش تعریف کردم و گفتم پشیمون شدم چون فهمیدیم واقعا کار ما نیست گفت پشیمون نشین و من دوست و رفیق زیاد دارم و میارم اینجا و گروه رو شلوغ میکنم و همین کارم کرد تا این که بواسطه ی همین کارش با من صمیمی ترشد یروز گفت می خوام ببینمت و قرار گذاشتیم لب ساحل شمال و دیدم یه خانم تقریبا ۴۰ ساله که کاملا معلوم بود از استایلش که جا افتاده و ادم بروزیه بعد از سلام و علیک یکم حرف زدیم اول از خودش گفت که اصالتا شمالی و تهران زندگی می کنه و شاغل هست تو تهران و شمال ویلا داره گفت که چند سال پیش طلاق گرفته از شوهرش و وضع مالش هم بد نیست یه خونه تو تهرا هم داره که مال خودش و حقوقش هم کفاف زندگیش رو میده البته چون هم شهریم بود اصالتا بعد ها فهمیدم که از یک خانواده ی بزرگ و معروف و البته خیلی محترم هست و حتی بعدا فهمیدم برادرش هم یک معلم زبان خیلی معروفه که خودمم دورا دور اسمش رو شنیده بودم و بعد گفت جدی تو چیکاره ای بهت نمی خوره گروه بزنی و تیپت و قیافتم که نمی خوره نمی دونم چرا اطمینان کردم و گفتم شغلمو و ایکنه از رو شیطونی بوده بعد از اون روز صمیمیتمون بیشتر و بیشتر شد تا اینکه یه شب منو دعوت کرد ویلاش رفتم ویلاش و البته دیگه بهش اعتمادمم بیشتر شده بود مشروب اورد و چند پیکی مشروب خوردیم و از کارا و تحقیقاتم سوال میکرد و با ولع گوش میداد یهو ازم پرسید چی شد که دیدی من تو این سن و سالم به رابطه با من ادامه دادی منم گفتم خوب منم همچین تیپ و قیافه ای ندارم و معمولی هستم البته واقعیت رو با لحن شوخی گفتم و کمی هم بخاطر موقعیتم دست به عصا هستم و به نظرم آدم قابل اعتمادی امدی البته خدایی هیکل و صورت زیبایی هم داشت این حرفا کم کم با حرارت بیشتر زده می شد و حس کردم دیگه مشروب هر دومون رو گرم کرده و البته یخمون رو هم اب کرد هرچند زیاد هم نخورده بودیم ولی به کم کم فاصلمو بهش نزدیکتر کردم و جلو تلویزیوم رو مبل نشسته بودیم و دستم رو گذاشتم دور کمرش و شروع کردم به خوردن لباش دیدم همراهی میکنه ادامه دادم و دستم رو گذاشتم رو سینش که البته لباس تنش بود هنوز حس کردم دیگه خودش ولعش بیشتر شده و بغلم کرده و بیشتر ترغیبم میکرد که ادامه بدم یه سارافون نسبتن کوتاه تنش بود البته یکم بالای زانو اروم از تنش در اوردم فقط با شورت و سوتین بود که بلندش کردم و بغلش کردم بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت شروع به خوردنش کردم گردنش رو می خوردم و سینه هاشو میمالیدم که اونم شروع کرد به در اوردن لباسام خودم لباسامو در اوردم و لخت امدم کنارش رو تخت دراز کشیدم سینش رو از بالای سوتینش دراورد و من همزمان که می خوردم اروم کسش رو از رو شورت میمالوندم دستمو بردم تو شرتش کاملا خیس شده بود و از اه و اوهی که میکرد می شد فهمید که کاملا اماده شده شورتش رو در اوردم و امدم روش پاهاش رو کمی باز کردم و با دستم کیرم رو به چوچولش مالوندم و بعد کردم تو شروع کردم به تلمبه زدن و بعد از چند تا تلمبه حس کردم دار از شدت هوس کمرمو چنگ میگیره ازش خواستم که حالت رو عوض کنیم ولی قبول نکرد و گفت ادامه بده و صدای اه کشیدناش بلند شده بود میگفت تندتر و من تندتر تلمبه می زدم حس کردم دارم خودم هم ارضا می شم ولی چون کاندوم نداشتم چون اصلا فکرشم نمیکردم اونشب کار به اینجا بکشه سریع کشیدم بیرون و روی شکمش ابم رو خالی کردم و افتادم روش اونشب حس میکردم شاید اون زیاد لذت نبرده باشه ولی چون اولین بار بود باهاش سکس کردم روم هم نشد ازش بپرسم البته ازم تشکر کرد و بعد رفتیم خودمون رو تو حمام شستیم و بساط شام رو که دیگه دیر وقت هم بود اماده کردیم این داستان ادامه دارد اولین بار می نویسم اینجا زیاد هم بلد نبودم اب و تابش بدم ولی امیدوارم قابل تحمل بوده باشه نگارشم نوشته

Date: February 22, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *