رازهای یک پسر کاملا معمولی 2

0 views
0%

سلام اسم من آرمان هست این ادامه داستان رازهای یک پسر کاملا معمولی ۱ هست من و احمد بعد از اون ماجراخیلی به هم نزدیک شدیم جوریکه تقریبا هر روز با هم حال میکردیم حالا بعضی وقتا سافت بعضی وقتام هارد من تو دادن حرفه ای تر میشدم و اون تو کردن مثل زن و شوهرها شده بودیم همیشه تو بغلش خوابم میبرد و اکثرا لخت احمد دیگه اون آدم سابقم نبود دیگه خبری از نماز و روزه نبود این خیلی لذت بخش بود بدون هیچ ترسی مدام روشهای مختلف رو امتحان میکردیم و بعد از چند بار دیگه خبری از کاندوم نبود بعد از حدود چند ماه پدر احمد سکته کرد و فوت شد بنده خدا به هم ریخت تک پسر بود و یه خواهر کوچیک داشت حدود یه ماه نیومد تا وقتی اومد دیگه تو خودش بود از سکسم طبیعتا خبری نبود که هیچ دیگه به زور با کسی حرف میزد میگفت مرگ پدرم جزای گناهامه چند بار خواستم با ناز کردن خودم براش از اون حال درش بیارم ولی بی فایده بود اواخر ترم دوم بود که احمد رفت دنبال کارای انتقالیش که جور نشد تا ترم بعد ولی احمد ماه آخر اون ترمم نیومدبالاخره انتقالیش برای تهران جور شد ودیگه ندیدمش من ماجرا رو به پدرم گفتم و اون گفت نمیخواد هم خونه پیدا کنی بابت اجارش نگران نباش من میدم اون نمیدونست درد من چیز دیگه ایه هفت هشت ماه رابطه بی پروا با احمد منو حشری تر و گستاخ تر کرده بود حالا که فکر میکنم من دیگه اون پسر معمولی نبودم موهای بدنمو همیشه از ته میزدم ابروهامو نه خیلی تابلو ولی بر میداشتم علاقم به دخترا کمتر از قبل و به پسرا بیشتر شده بود ما تو اون ترم یعنی ترم دوم یه درس سخت داشتیم که من هم یکم زودتر از حد معمول برداشته بودم استاد این درس دانشجوی دکترا بود و کلا هر جلسه که درسش ادامه پیدا میکرد همه بچه ها گیج تر میشدن احمدم نبود که تو درسا کمکم کنه تو جلسات آخر ترم بالایی ها گفتن این آقا پولیه شب امتحان سوالا و جوابا را میفروشه هیچی ما با دلهره گذروندیم تا رسید به قبل امتحانا و دو هفته زمان تعطیل و فرجه که تا اولین امتحان داشتیم یکی از دوستام زنگ زد و گفت استاد مربوطه خصوصی هم درس میده هم درس خودشو هم درسای دیگه رو گفتم ای بل حله سریع به بابام زنگ زدمو جریانو گفتم قبول کرد و یه مقدار واسم واریز کرد شماره استاد رو از بچه ها گرفتم و بهش زنگ زدم چندتا زنگ خورد و جواب داد خیلی جدی گفت باشه برنامم چک میکنم بهت زنگ میزنم تابلو بعد یکساعت زنگ زد گفت آدرس بده من میان اونجا آدرس رو دادم و رفتم سراغ خونه که حسابی داغون و به هم ریخته بود سر ساعت ۶ که قرارمون بود زنگ در رو زد در رو زدم و اومد تو راجع به قیمت و شرایط کلاس و درسها صحبت کرد و گفت شروع کنیم گفتم آره آقا شروع کرد چه درسی میداد لعنتی این اصلا اون استاد سر کلاس نبود همه چیزا رو شمرده و قابل فهم تشریح میکرد هر به یه مدت جک میگفت و شوخی میکرد حسابی اون جلسه حال داد و یخ شاگرد استادی بینمون آب شد این وسط یه چیزی مخمو درگیر کرده بود اینکه پولی که بابام قبول کرده بود نصف اون پولی بود که میخواس بگیره شب که رفت به بابام زنگ زدم شاکی شد گفت بچه تو ترم تو چه غلطی میکردی که نصف بیشتر درساتو باید خصوصی بگیری من گفتم آقا غلط کردم خودم میخونم و قطع کردم حق با پدرم بود طول ترم من فقط فکر دادن بودم و بس رفتم جزوه درسامو ورق زدم دیدم نه تعطیلم دفعه بعد که اومد من مثل سری قبل که شلوارکمو در آورده بودمو شلوار پوشیده بودم لباسمو عوض نکردمو با همون شلوارک و تیشرت بودم از در که وارد شد یه نگاهی کرد و گفت چه خبره هیکل میریزی بیرون گفتم خوب گرمه استاد گفت خوب مگه ما آدم نیستیم ما هم گرممونه گفتم شلوارک میخواین بیارم گفت نه شوخی کردم بشین میخوای شلوار استادتو در بیاری کور خوندی بچه خندیدمو نشستم موقع درس احساس میکردم حالش طبیعی نیس تمرکز حواس نداشت بعضی وقتا هم به پاهای من نگاه میکرد شایدم خیلی تابلو بود موهای پامو با اینکه خیلی کم بود از ته میزدم موقع استراحت که شد گفتم استاد حالت خوبه روبراه نیسی خندید گفت آره دیشب یکم مشروب زدم گفتم مثل اینکه یکم بیشتر از یکم زدی گفت پر رو نشو دیگه بچه خلاصه کم کم حرف پولو بهش زدم و گفتم استاد به خدا ندارم تا ترم دیگه بقیشم جور میکنما از این صحبتا گفت خوب چرا به موقع درس نخوندی گفتم نشد بازیگوشی گفت فکر قر و فرت بودی ماشالله عین دخترام به خودت رسیدی یه لحظه رنگ از رخم پرید یعنی قیافم انقدر تابلو شده بود صحبتشو قطع کردمو گفتم مگه چیکار کردم یه اتوی مو زدم همه میزنن دیگه انگشتش شستشو به ابروهام زدو گفت ابروهاتو چی چرا نازک کردی دستشو از صورتم جدا کردم و گفتم همینجوریه خودشه گفت حتما پاهاتم اصلا مو نداره گفتم داره واسه تمیزی و ورزش میزنم گفت پسر جلو ما فیل بازی نکن من از ۲۰ کیلومتری طرفمو میشناسم گفتم یعنی چی منظورت چیه حرفمو قطع کردو چرا صدات میلرزه گفتم صدام نمیلرزه گفت خوب آنتراکت تموم شد گفتم خوب شروع کنیم دیگه خنده معناداری کرد و شروع کرد اون جلسه دیگه هیچ حرفی غیر از درس زده نشد که هیچیشم نفهمیدم قبل جلسه بعد همش به حرفای اون فکر میکردم خواستم دیگه جلوش شلوارک نپوشم گفتم نه تابلو تره خلاصه اومد و شروع کرد خودش تو آنتراکت گفت پول کلاسو جور کردی گفتم نه همشو استاد یه جوری شما هم کوتاه بیا یا یه فرصتی چیزی دستمو گرفت محکم فشار داد گفت پسر تو خیلی شیرینی یه لحظه ترس تمام وجودمو برداشت تو نگاش شهوت موج میزد تو دلم خالی شد سریع پاشدم از جام دستمو به زور ول کرد گفتم استاد خجالت بکش از شما بعیده گفت مگه ما دل نداریم اونم پاشد و سعی کرد خودشو به من نزدیک کنه گفت چرا داری نیازتو پنهان میکنی پسر خوب تو به من اعتماد کن منم قبولیتو تو این ترمتو این درسا تضمین میکنم ترسیده بودم حرفاش شبیه احمد بود ولی هشت سال از اون بزرگتر بود اون لحظه اصلا شهوت نداشتم ولی کم کم خودشو به من از پشت چسبوند و من همینجوری که مقاومتم کم میشد شهوتم داشت بیدار میشد تا به خودم اومدم دیدم تو دستاشم و نفسش داره به گردن میخوره دستش عین مار رفت سمت کیرم که دیگه راس شده بود و از رو شلوارک محکم فشارش داد همزمان با زبونش گردنمو لمس کرد گفت اجازه میدی کیرتو بخورم من که حال خودمو نمیفهمیدم و تو شوک بودم چیزی نگفتم اونم از خدا خواسته سریع جلوم نشستو شلوارمو داد پایین و کیرمو کرد تو دهنش باورم نمیشد این استاد منه داره کیرمو میخوره بلافاصله کیرمو از دهنش در آورد و تخمام کرد تو دهنش و با ولع خاصی میخورد کاری که احمد هیچ وقت نمیکرد و من تجربش نکرده بودم احمد مثل زن با من برخورد میکرد و هیچ وقت حتی با دست هم کیرمو نمالیده بود شاید چون اصلا گی نبود وبه من به عنوان یه راه برای تخلیه شهوتش نگاه میکرد خیلی طولانی شد بقیشو تو قسمت بعد خیلی سریع میذارم براتون نوشته

Date: April 28, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *