قسمت قبل امیدوارم از خاطره ی من که اون رو تو راز جمشید و وحید براتون شرح دادم لذت برده باشید راستش می خواستم در مورد چگونگی باز کردن راه وحید توسط خودم براتون بگم اما فکر میکم بیان اون چیزی ک اتفاق افتاده از دید کسی که در یک رابطه به عنوان مفعول داستانو بیان میکنه شیرین تر باشه بعد از اون اتفاق که بین من و وحید افتاد تا یه هفته ده روز دچار عذاب وجدان شدم و خودمو سرزنش میکردم که چرا به اون شکل اتفاق افتاد تصمیم گرفته بودم توبه کنم تو اون بازه زمانی هم که وحید را می دیدم یه حس سردی رو بهش نشون میدادم اون هم همین طور کلا همدیگر را زیاد تحویل نمیگرفتیم می گفتیم مخندیدیم سر محل با بچه ها این و اون ور میرفتیم ولی اصلا با هم تنها نمیشدیم حتی واسه سیگار کشیدن دو نفره سر پاتوق همیشگی بچه ها یادمه چند بار که واسه خرید خونه تا سوپر مارکت میرفتم وقتی از دور یهویی می دیدمش مسیرم رو تغییر می دادم بعضی وقت ها هم بهش شک میکردم که نکنه دهن لقی کنه آبرومون تو محل بره و خلاصه از نظر ذهنی اذیت میشدم ولی ته ته دلم میگفتم ک نه این کارا تو مرامش نیست این وضع باعث شده بود که بیرون رفتن چهارتایمون که بیشتر اوقات با دوست دختر هامون همراه میشد هم دورش به پایان برسه الناز و عاطفه تو این مدت شک کرده بودند که چرا رابطه ی من با وحید این طوری شده همیشه الناز سعی میکرد یه چیزی بفهمه یک کلاغ چهل کلاغش کنه که موفق هم نمیشد البته کنکاش اونا تا حدی پیش رفت ک منجر به بیرون رفتنمون مثل قبل بشه اما این روند تداوم نداشت یادمه یبار ک رودررو مون کردن یه بده بستون مالی که هفت هزار تومن بود بهونه کردیم که من از وحید قرض گرفتمو حالا زدم زیرش به یه نوعی سرگرمی واسه خودمون درست کرده بودیم یادش بخیر بگذریم اگه حضور ذهن داشته باشم فکر کنم تا دو ماه بعدش هم اوضاع همین طوری پیش می رفت تو اون مدت هم اگه حشرم میزد بالا زحمتم یا گردن الناز بود اونم با مالش یا ته تهش لاپایی یا این که خودارضایی میکردم یک روز تو مدرسه ک بودیم سر یه مسئله که بین دوست دخترهامون بود حرف تو حرف شده بود وحید هم اومد سمت من که جویای اوضاع بشه خلاصه رفتم خونه یه ساعتی گذشت وحید زنگ زد گفت قرار شده رودررو کنیم ساعت چهار اونا کلاس زبان دارن قرار شده نرن بیا بریم ببینیم داستان چیه گفتم باشه می یام میریم گفت واسه این که ضایع نشه بیا اینجا هماهنگ کنیم که چی بگیم گفتم نه و این حرفا برگشت گفت مامانم خونست نترس منم گفتم چون گفت مامانم خونست از تو بترسم کونی باشه میام دلم اروم شد که لا اقل اون اتفاق بینمون نمی افته تیپ همیشگیمون زدم واسه قرارو رفتم پیش وحید جون زنگ زدم درو از کرد رفتم بالا وقتی پشت در واحد رسیدم دیدم کونکش در باز گذاشته رفته تو اتاق کفش هامو کندم رفتم تو پذیرایی دیدم مامانش خونه نیست دروغ گفته مونده بودم بهش چی بگم اگه حرفی میزدم به حساب ترسم می گذاشت واسه همین به روی خودم نیاوردم رفتم سلام علیک کردمو نشستم رو تخت خلاصه یه سناریو رو برنامه ریزی کردیم بعدش شروع کرد سر صحبت رو با من باز کردن گفت تو چرا ایجوری شدی منو تو این همه با هم سکس کردیم چرا حالا خودتو ان میکنی وضع خودمون رو نگاه کن فکر کردی با این وضعیت بی پولیمون با این دوتا دختر تا آخر میمونیم بعد میشن زنمون به کی قسم بخورم که عاطفه رو با هزار التماس لاپایی میکنم جمشید حسم جونم دوست داشتنم نسبت به تو یه جور دیگست چرا حالا ک تو اینو فهمیدی با من اینطوری میکنی بخدا روزای اول بعد اون روز منم عذاب وجدان گرفتم ولی دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم ما واسه هم یه چیز دیگه ایم و دستشو گذاشت رو کیرم دستشو زدم کنار گفتم ببین وحید من توبه کردم میفهمی کلی دورو برمون آدمه همه حسرتمون رو تو محل و مدرسه دارن میخورن سه چهار سال دیگه هم کلید سر در محل دست ما می افتد توهم های دوران نوجوانی واسه همین هم بیا از نخ هم بیام بیرون رفتم دم پنچره یه سیگار روشن کردمو کشیدم وحید هم ناراحت رفت پلی استیشنو روشن کردو گفت فوتبال بزنیم اوکی بهش دادمو رفتم پیشش مشغول بازی بودیم زد رو استپ دوباره شروع کرد گفت باشه حرف تو ولی بزار واسه آخرین بار تورو خدا و از این جور حرفا شروع کرد به ور رفتن باهام اینم یگم که تو اون مدت که وحید سر حرفو باز کرده بود منم دلم هوایی میشد ولی مقامت میکردم چشمم به ساعت افتاد بود داشتم داغ میشدم بهش گفتم نکن وحید پاشو کمکم آماده شو که بریم ول نمیکرد میگفت باشه داداش حاضر میشم جون من پنچ دقیقه کیرم راست شده بود داغ شده بودم یه دفعه کل اون صحنه هایی ک با وحید دوماه قبل داشتم اومد جلو چشم دیگه حشرم بالا زده بود وحید لوپمو داشت میبوسید منم پنجره رو داشتم نیگاه میکردم که باهاش فیس تو فیس نشم دستشو برد تا کمربندو باز کنه اون وقت منه خر از روی غرور الکی ک داشتم دستشو پس زدم آمپرم بالای بالا بودا ولی یه حسی نمیخواست بزاره وحید اومد رو پام نشست صورتمو برگردوند سمت خودش چش تو چش شدم باهاش یادمه اخم کرده بودم بهش شروع کرد ازم لب گرفتن یه دفعه گفت خیلی دوست دارم عاشقتم میدونی صورتمو دوباره کنار کشیدمو گفتم کس شعر نگو من نمیکنم کمر بندمو باز کردم رفتم رو تخت شلوارو شرتمو تا زانو کشیدم پایین گفتم تو میکنی بیا زود بکن کونی که بریم خیلی خیلی حشر داشتم ولی اون حس نمیزاشت که به روم بیارم یه دفعه دیدم شلوارکشو سریع کشید پایین کیرش سیخ سیخ بود مثل سنگ شده بود همون طوری خوشکل دوماهی میشد که ندیده بودمش پدرسوخته رو شیو کرده بود کله ی گنده کیرش بیشتر از قبل جلوی چشام نمایان بود کیرشو اورد سمت صورتم دیگه هیچی وحید جون نمیگفت بهش با عصبانیت گفتم گمشو بابا بیا زود تموم کن بریم صورتمو برگردوندم وحید نیومد بخوابه روم منم تو دلم گفتم به کیرم همینه که هست یه دفعه دیدم یه صدایی اومد پیس پیییس صورتمو سمتش چرخوندم دیدم کونی رفته سمت میزش اسپری زد به تخماش گفتم مادرجنده مگه نگفتی پنج دقیقه دیره نمیرسیم گفت مگه آخرین بار نیست کس شعر نگو دیرم نمیشه یه ذره ناز کردمو سر تکون دادم وحیدم اومد پشتم کیرش افتاد رو چاک کونم اون گرماشو کل تنم گرفت وحید تف کرد رو دست خودش مالید به کونم گفت جووووون تو اون لحظه رو آسمونا بودم ولی بازم به روم نمی اوردم دو سه بار دیگه هم تف کرد مالید به کونم کیره خوشگله کله درشتشو خیس کرد رو سوراخم کیرشو حس کردم لحظه ی فوق العاده ای بود حس شهوت توام با استرس وحید فشار داد در رفت لیز خورد به لاپام دوباره خیسش کرد فشار داد درد کل تنم رو گرفت گفتم آخ آخ آخخ خودمو جلو کشیدم برگشتم بهش نگاه کردم اونم دردو تو قیافم دیدو گفت دردت گرفت خوب شلوارتو کلا در بیییارررر شلوارمو کندم وحید هم رفت کرم اورد چشمش به کیرم افتاد کرم گذاشت رو میز و گفت دلم برات خیلی تنگ شده بود شروع کرد خوردن کیرمو تو اون ده بیست ثانیه ای که کیرمو خورد قیافم از این رو ب اون رو شد دیگه داشتم حال میکردم حال واسه اینکه کیرش نخوابه سریع کونمو خشک کرد کرم زد گفت انگشت کردنو که دوست نداری گفتم نه همون با کیرت باز کن ففط یواش دو ماه ها کاری نکردیم گفت باشه عشقم نگاه به کیرش کرد بهم گفت کاریش نداری میخوام کرمیش کنمااااا دیگه دست خودم نبود رفتم سمت کیرش واسه یه ثانیه فقط سرشو کردم تو دهنم یه بوس هم نوکشو کردم وحید حال کرد با این حرکتم رو تخت دراز کشیدم وحید کرم زد به کیرش و آماده شد گذاشت دم سوراخمو فشار داد گفتم وحید یواش آی آییییی درد به همراه سوزش کل تنمو گرفت بالشو اوردم جلو دهنم تا صدام خفه شه وحید افتاد روم دهنشو اورد کنار گوشمو گفت خوبی گفتم یه دقیقه همون طوری نگه دار گفت تا فردا نگه میدارم تو جون بخوا عشقم وحید جون شروع کرد کمر زدن گوشمو لیس میزد و میگفت جمشید جونم دلم واسه کردنت یه ذره شده بود سرمو بوس میکرد بعد هی میومد دوباره زمزمه میکرد من درد داشتم ولی نه مثل سری اول داشتم حال میکردم ساعت شده بود و یه پنچ شیش دقیقه ای میشد ک داشت منو میگایید بهش گفتم زود باشه دیگه گفت اگه درد نداری تلمبه کاریت کنم خجالت کشیدمو با خنده بهش گفتم بزن یه دفعه شروع کرد تلبه های سریع پشت همو کونم داشت پاره میشد دیگه نتونستم جلو وحید اخ اوخ نکنم وحید تلبه میزد منم میگفتم آیییییی آیییییی یواش زیر من یه پارچه نرم بود کیرمم سر تلمبه های وحید روش کشیده میشد حالی داشتم اساسی در استانه ارضا شدن بودم وحید خر شده شده بود صدای تخت دیگه دراومده بود تو اون ولبشو یه دفعه کیرش از تو کونم افتاد بیرون یعنی در رفت به ثانیه نکشید کیرشو بدون مکث برگردوند تو سوراخم وزن خودشم انداخت روم جر خوردم یه داد بلند کشیدم در بیار در بیااارررر خودمو زیر وحید تکون میدادم که از رو پاشه شروع کردم گریه کردن و آی میگفتم وحید ثابت کیرشو تو کونم نگه داشته بود گفت سایز خوده خودمی دیگه چااااقال کونییی جونم دوباره کمر زد روم میخزید کونمو نمیتونستم سفت کنم شل شل شده بودم دیگه چه درد وحشتناکی بودد محکم داشت روم کمر میزد گفت دارم میشم شروع کرد شلاقی تلمبه زد تو اون چند ضربه ی آخر که زد کامل حس میکردم که کیرش از تو سوراخم میاد بیرون و یهویی دوباره میره توش ابش اومد یه آخ بلند کشید دوباره وزنشو کامل انداخت روم ابشو تو کونم حس کردم چه عرقی کرده بودیم وقتی وحید خواست از روم بلند شه پاهاشو جم کرد یه زانوش افتاد یه طرف کونم اون یکی زانوشم طرف دیگه دوتا دستاشو آورد سمت چاک کونم باز کرد از هم دیگه کیرشو یواش کشید بیرون بهم گفت جوووونننن ببین چه روغن کاری کردم کونتووو خیلی دوست داشتم اون لحظه چیزی ک وحید دیده بودو میدیدم اما حیف کار وحید جونم تموم شد اما خودم ارضا نشده بودم بدنم سست شده بود درد هم داشتم ساعت هم شده بود وحید داشت با دسمال کاغذی خودشو تمیز میمرد چندین برگ هم کند بهم داد گفت بزار رو سوراخت که نریزه رو تخت به معنی واقعی گائیده شده بودم دسمالو گذاشتم دم سوراخم رفتم سمت دستشویی رفتم نشستم اب وحید جونم از سوراخم سرازیر شد دست زدم به سوراخم یه جوری شده بود یه زره ور رفتم باهاش حس خوبی بود کیرم سیخ شد یه دیقیقه ای باهاش ور رفتم ابم اومد چه آبی خودمو تمیز کردم اومدم بیرون دیدم وحید نشسته لخت هنوز داره سیگار میکشه ساعت هم کیرش جم شده بود مثل لاک پشتی که رفته تو لکش گفتم بپوش بریم گفت حسش نیست خسته ام گفتم از من بدتر که نیستی دارم از درد می میرم پاشد یه لب ازم گرفت و من هم همراهیش کردم گفت خیلی حال داد منم با سر تائید کردم بهو گفت داستانی ک سر هم کردم امروز تو مدرسه سرکاری بود نمیدونستم چجوری میشد ک باهم باشیم دوباره و درد داشتم ارضا شده بودم بازم عذاب وجدان اومده بود سراغم وحید هم سرکارم گذاشته بود بغض کردم سری شروع به پوشیدن لباسام کردم و بدون اینکه نگاش کنمو چیزی بگو از اتاق زدم بیرون وحید متوجه حالتم شد پشتم امد که با این حال از خونشون نرم نزاشت درو باز کنم حلم داد پرت شدم رو زمین دردم دوبرابر شد جلوی وحید زدم زیر گریه و گفتم یه نخ سیگار بده بکشم وحید دل داریم داد بعد یه ساعت هو واسه این که آروم شم منو فرستاد حمام اون روز تمام شد باز هم همون قصه واسم اتفاق افتاد افسرده شده بودم اما ی فرقی داشت وحید پیشم بود و ازهم فاصله نگرفته بودیم بعدش هم خودم وقتی طرز کردن وحید یادم میومد حرفایی ک زیر گوشم زمزمه میکرد و حس رضایت داشتم اره کم کم داشت باورم میشد ک من یک همجنس گرا شدم نوشته
0 views
Date: January 25, 2020