رستگاری اقلیت 1

0 views
0%

نفسم دیگه وقتش رسیده عشقمونو پیوندمونو محکم کنیم اووف آیییییمن منظورت چیه عزیزم پریا با نفس نفس زدن اووخ عشقم ما که تاهمیشه مال همیم عشق همیم جون همیم یه دقه دست نیگه دار آییی آآه دریارش رادمهررررر آیییی وحشی من زد حال خب بگو بینم چی میخوای بگی پریا سرمو گرفت تو دستش خیره شد تو چشام چشاشو بست لبامو بوسید آروم دم گوشم گفت رادمهرم من نی نی میخوام خیلی جا خوردم خواستم حرف بزنم اما دستشو گذاشت رو لبام گفت هییییس چیزی نگو میخوام امشب شب آخری باشه که من دوشیزه م اونم فقط به دست تو نفسم خب یه لحظه صبر کنین شاید بهتر باشه یک سال برگردیم عقب از خودم بگم من رادمهرم 25 سالمه قد متوسط کمی لاغر اما به قول خیلی از دوستام و دوست دخترام شبیه خارجی هام فوق دیپلم کامپیوتر دارم بیکارم وضع مالی بابام عالیه یعنی مشکل مالی ندارمخیلی شیطونم عاشق خوشگذرونی و دختربازی اینام دوستای زیادی ندارم صمیمی ترین دوستم اسمش سعیده هم سن خودم قدش ازم بلندتره ولی مثل من لاغره اونم بیکاره یه جورایی مکمل همیم از پنج شیش سالگی تا الان باهم دوستیم من یه داداش بزرگتر دارم اسمش مهراد سه سال ازم بزرگتره اصلا به هم نرفتیم برعکس من زیاد اهل شیطونی اینا نیست من یه جورایی میشه گفت هنرمندم وقتای بیکاری شعر میگم وقتی دلم میگیره شروع میکنم به نوشتن لذت میبرم از نوشتن خب از خط اصلی دور نشیم چند روز دیگه عروسی پسر داییمه باید برم لباس و یکم خرت و پرت واسه خودم بخرم مامان کاری نداری من دارم میرم بیرون نه عزیزم مواظب خودت باش باشه فعلا خدافظمن یه 206 سفید فوق اسپرت دارم دخترا بد عاشقشن سوار شدم و استارت زدم و این استارت یه بازی بود یه بازی بی سرو ته که نمیدونم بگم کاش شروع نمیشد یا نه جوووونم من عاشق این آهنگم زورکی نخند عزیزم میدونم اومدی بازی جونم رضا صادقی عاشق صداشمداشتم میرفتم بلوار سجاد بیشتر از اونجا لباسامو میخرم یه نخ سیگار روشن کردمو به رام ادامه دادم پشت چراغ قرمز یه دختره سانتال سوار زانتیا مشکی ولوم آهنگش هم خیلی بالا بود انریکه گوش میداد اشاره کردم صدارو کم کنه گفت چی میگی گفتم چرا همی الان نمیری خونتون حتما باید بزنی اینور اونور خودتو له کنی بعد بابایی بیاد با لگد ببرت خونه زدم زیر خنده گفت برو بچه پرروو صبر کن روتو کم میکنمگفتم واقعا چراغ سبز شد راه افتادم با سرعت اومد طرفم گفتم الانه که بزنه به ماشینم دختره دیوانه سریع کشیدم به راستو یه معکوس گازو چسبوندم دیدم داره میخنده اونم گازو گرفت از کنارم داشت رد میشد گفت روت کم شد سکته که نکردی گفتم زکی مال این حرفا نیستی از این که دختری ترسیدم رانندگی که بلد نیستی گفتم الان میزنی خودتو شلو پل میکنی خونت میوفته گردنم گفت کورس بندازیم گفتم باشه گازو گرفتو رفت منم پشت سرش ناکس دست فرمونش خوب بود لایی هم میکشید سر یه چهار راه دختره رد شد منم رد شدم ای دل قافل چراغ قرمز بود صدای آژیر اومد شانس ما رو باش راننده 206 بزن کنار هیچی دیگه جریمه رفت تو پاچه م دختره هم رفت بود پی کارش یه سیگار روشن کردم رسیده بودم اول سجاد به زور جا پارک گیر آوردم ماشینمو پارک کردم سیگارو انداختم یه آدامس دراوردم از تو داشبورد ادکلنمم زدمو رفتممعمولا سخت پسند نیستم واسه همینم تو نیم ساعت خریدمو کردم داشت برمیگشتم سمت ماشینم که گوشیم زنگ خورد سعید بود سلام چطوری داداش سلام رادی جووون قربونت خوبی کجایی اومدم سجاد چیزی باید میخریدم امشب چیکاره ای خونه تنهام میتونی بیای خونه مون الو میگم امشب میای جان یهو توجه م به چیزی جلب شد نمیدونم شاید کاش تو اون لحظه اونجا نبودم انگار محوش شده بودم یه دختر سعید میگم میای یا نه هیی رادمهر با تواما صدا میاد الو الووو ای بابا چرا حرف نمیزنی من جانم چی چی میگی سعید معلوم هست حواست کجاس عنتر میگم امشب میای یا نه ها آآره آره میام صبر کن بهت زنگ میزنم فعلا بایسعید خب باشه دهنت سرویس منتظرتما حس عجیبی داشتم انگار نه چیزیو میدیدم و نه صدایی میشنیدم فقط نگام خیره بود به اون عطر فروشی دختره انگار به چشمم خیلی آشناس خدایا اینو کجا دیدم یعنی نه نه تاحالا هیچ جا ندیدمش نمیدونم چند دقیقه بود که اونجا وایساده بودم و داشتم مغازه رو نگاه میکردم فهمیدم که دختره فروشنده س مشتری ها میان میرنبعضیاشون انگار فقط واسه لاس زدن میرن تو مغازه دختره فکر کنم متوجه ی من شده بود انگار گاهی منو برانداز میکرد چند لحظه ای بود که مشتری واسش نیومده بود حس عجیبی داشتم حسم مثل هیچوقت نبود نزدیک پونزده دقیقه بود که داشتم مغازه رو دید میزدم خواستم سوار ماشین شم برم دلم میگفت برگرد برو باهاش حرف بزندل تو دلم نبود اولین بار بود اینجوری شده بودم نمیدونم اسم احساسی که داشتم چی بود آخرش دلمو زدم به دریا رفتم سمت مغازه سلام وقتتون بخیر سلام خوش اومدین بفرمایین من دنبال یه ادکلن میگردم خیلی وقته ولی جایی گیرش نیاوردم اسمشم فلور دو مل ژان پائول گوتیر دختره با خنده فلور مل جان چی چی من فلور دو مل ژان پائول گوتیر دختره نه متاسفانه تاحالا اسمشو نشنیدم دستو پامو گم کرده بودم با لبخند گفتم شما چه ادکلنی رو پیشنهاد میکنین مشخصه که سلیقه عالی داشته باشین لبخند زد گفت چه رایحه ای دوست دارین با پررویی گفتم نمیدونم میخوام با سلیقه شما باشه یه عطری خاص که همیشه این روز رو یادم بیارم هیچی نگفت فقط رفت یه ادکلن آورد گفت اینو بو کنین اگویست شنل کمی دست پاچه بودم آخه حس عجیبی به دختره داشتم حسی که تاحالا تجربه ش نکرده بودم گفتم سلیقه تون عالیه همینو میبرم حالا همیشه یادتون میوفتم یکم جا خورد یه لبخند محوی هم زد یهو سروکله یه مشتری پیدا شد وایسادم تا کارش تموم شه خیس عرق شده بودم با این که کولر روشن بود گفتم رادمهر یکم ریلکس باش پسر ولی نمیتونستم آخه حس عجیبی داشتم اونقدر غرق افکارم بودم که متوجه نشدم مشتری رفته به خودم اومدم دیدم دختره داره نگام میکنه گفت عذرمیخوام حواسم نبود گفت خواهش میکنم همینو پسند کردین گفتم آره بازم عذر میخوام میشه یه چیزی بپرسم یکم مکث کرد کمی سرد و جدی گفت بفرمایید گفتم زندگی همیشه واسه آدما چیزایی رو میکنه که اصلا انتظارشو نداریم مثل امروز من از اینجا رد میشدم نگاهم افتاد به شما که داشتین با مشتری ها حرف میزدین نمیدونم چجوری بگم شاید فکر بد کنین اما بخدا قصد بدی ندارم الانم نمیدونین با چه سختی دارم حرفمو میزنم تمام مدت که حرف میزدم یک کلمه هم حرف نزد اما من من من ازتون خیلی خوشم اومده ییعنی درواقع منن مننن من با اولین نگاه دلم پیشتون گیر کرد حس خاصی بهتون دارم حسی که باعث شد بیام بهتون بگم نمیدونم شاید خیلی تند رفتم و با صراحت حرفمو زدم اما باید حرفمو میزدم خواهش میکنم صراحت منو به حساب پررویی و بی ادبیم نذارین میشه باهم آشنا بشیم چند ثانیه مکث کرد صداشو صاف کرد و گفت ببین آقای محترم اینجا محل کار منه من نمیدونم چی بگم اما فکر نکنم بتونیم آشنا بشیم گفتم خب هرجا شما خواستین همو میبینیم و راجعبه ش حرف میزنیم لطفا با پررویی کارت مغازشو برداشتم گفتم شمارتون رو بنویسین بازم مکس کرد تو دلم میگفتم دیوونه دختره ازت خوشش اومده حله گفت نه لطفا مزاحم نشین آقا تو دلم گفتم کسخل همچین دختری انتظار داری سریع بهت پا بده برو یه روز دیگه بیا یه لبخند سرد زدم گفتم پس خداحافظتونرسیدم دم در گفت آقا جووون میخواد شمارمو بگیره برگشتم گفتم بله گفت ادکلونتون رو نمیبرین برگشتم گفت آخ ببخشید منو حواسم پاک پرت شده بود چقد بایدتقدیم کنم قابلتون رو نداره گفتم خواهش میکنم بفرمایید تمام مدت که حرف میزد بهم نگاه نمیکرد گفت 350 تومانکارتمو بهش دادم بدجوری رفته بودم تو فکر رمزش رمزشو میگین آقا من آخ ببخشید پپنجااااهو شیش یازده فهمیده بود چقد دلمو برده یه لبخندی زد رسیدشو داد بهم گفت مبارک باشه گفتم مرسی ولی اگه شمارتون رو میدادین واقعا مبارکم میشد دوباره اشاره کردم به کارت مغازش اینبار نگام کرد گفت نه شما شمارتو بنویس زودم از اینجا برو آآخ لامصب آخرش رام شد سریع نوشتم شمارمو خداحافظی کردمو اومدم بیرون چقد حس عجیبی داشتم میکس دلهره اضطراب خوشحالی و قلبم که یه جوری میتپید تاحالا هیچوقت از دوستی با دخترا همچین حسی رو نداشتم سوار ماشینم شدم اوه پسر چه داستانی شد راه افتادم از کنار مغازه دختره که رد شدم دیدم داره نگام میکنه یه نخ سیگار روشن کردمو ضبطو ولوم دادمو رفتم با خودم گفتم لامصب نکنه عاشق شدی پک میزدم به سیگار میگفتم نه اینم مثل همه دوست دخترای قبلیمه باز میرفتم تو فکر نه لامصب تاحالا به هیچ دختری همچنین حسی نداشتی این با همه شون فرق داشت تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد ادامه نوشته الف_شین

Date: April 28, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *