رفاقت هشت ساله

سلام دوستان شهوانی امروز یه خاطره خوب و دوست داشتنی رو میخوام براتون تعریف کنم خب من یکم از خودم بگم که 16 سالمه یکم تپلم و پوستم سفیده و بدنم بی موعه و اینکه یکمم سینه دارم بریم سر داستان راستش منو یکی از دوستام به اسم مرتضی از سال دوم تا شیشم دبستان همکلاس بودیم و رفیق جونجونی هم از سال چهارم پنجم بود که حس شهوت ما بیدار شده بود یه روز توی کلاس منتظر معلم بودیم که بعد ده دیقه فهمیدیم که معلم امروز نیومده شروع کردیم کسشر گفتنو خندیدنو بازی کردن که دیدم دست مرتضی روی رون منه و هی دستشو میماله به منو نزدیک کیرم میشه منم داشتم حال میکردم و یه نگا به مرتضی کردم و اونم یه نگاه به من که این شد شروع گی بازی های ما اونروز حسابی همو مالیدیمو من اومدم خونه که خیلی حال کرده بودم با خودم ور میرفتم و به نوعی جق میزدم رابطه های ما هر روز داشت بالا میگرفت اول مالش از رو شلوار بودو بعد بدون شلوارو و ساک زدنو اینا سال ششم ما برای راهنمایی ازمون تیز هوشان دادیم که هر کی یه جا قبول شدو یکم فاصله افتاد هرچند هنوز رفیق بودیمو بچه محل اقا داستانو کوتاه کنم همین 2ماه پیش بود که ساعت 3ظهر زنگ زد گفت حوصلم سر رفته ساعت پنج بیا بزنیم منم که حسابی حشری بودم و میدونستم داستان چیه گفتم باشه و رفتم حموم خودمو تمیز کردمو پشمای کمی که کونمم داشت رو به سختی با ژیلت زدمو سر ساعت رفتم خونه ی مرتضی سلام احوال دست دادیم و رفتیم تو یکم از مرتضی بگم که یه بچه باحال و خوش مشرب که نسبتا قدش کوتاه بود البته نه خیلی از من یکم کوتاه تر بود و لاغر و پوستش سبزه و چشمای درشتی داره و اونا تازه از خونه قبلیشون که کلی خاطره باهم داشتیم رفته بودن خونه ی جدید خونشون اینطوری بود که از در که وارد میشدی یه حیاط بود و اخر حیاط پله میخورد میرفت بالا که اتاق اصلیشون بود و سمت چپ حیاطم یه اتاق دیگه بود که مال مرتضی بود خلاصه رفتیم تو اتاقو رو روشن کردیمو شروع کردیم به باز که مرتضی گل زدو بلند شد خوشحالی کرد و خودشو مالوند بهم منم سریع دست انداختم پشت کمرشو چسبوندم بخودم و از صندلی پاشدم و همو نگاه میکردیم چشمامونو بستیم و لب رو لب هم گزاشتیم شروع کردیم لب گرفتن و کم کم مرتضی زبونشو در میورد و منم میک میزدم زبونش رو و برعکس و بعد یکی دو دیقه دستش رفت رو کونه منو میمالید تیشرتشو دراوردم یکم بدنشو بوس کردم و اونم سریع لباس منو دراورد دوباره داشتیم لب میگرفتیم که رفت سراغ سینه هام یکیشونو داشت محکم فشار میداد که قرمز شده بود یکیم داشت میک میزد اومد پایینتر دکمه و کمربندمو باز کرد شلوارمو داد پایین یکم با کیرم از رو شورت ور رفتو بعد شورتو داد پایین و دستشو گزاشت رو کونمو میمالید از جلو هم برم ساک میزد منم اوج حال بودم که بلند شدو یه لب کوچولو گرفت منم شلوارشو در اوردم که گفت بخواب زمین من خوابیدمو اومد روم خوابید به حالت 69 براهم ساک میزدیم و اون همش میگفت دندون نزن ولی وقتی دندون اون به کیرم میخورد کلی حال میکردم نزدیکه 10مین برا هم ساک زدیم گفت برگرد به شکم دراز کشیدمو گفت قمبل کن هرکاری میگفت انجام میدادم با دستاش لای کونمو باز کردو یه تف بزرگ انداخت رو سوراخم بعد گفت با دستات کونتو وا نگر دار خودت منم انجام دادم با انگشت فاک داشت سوراخمو میمالیدو و اروم فرو کرد تو منم تو خونه خودم با خیار و اینا حال می کردم و درد نداشتم ولی کیر مرتضی بزرگتر بود از کل خیارایی که استفاده کرده بودم حدودا 17سانت و کلفت یکم انگشت کردو بعد دو انگشتی و راشو وا کرد یه تف انداخت سر کیرشو با دستش پخشش کرد اروم سرشو کرد تو کونم و یه درد ریز با یه احساس خوب رو تجربه کردم آروم آروم داشت میکرد تو و من یکم درد داشتم تا ته کیرشو کرد تو کونم یه سوزش خاص و یه گرما رو تو سوراخ کونم احساس میکردم که عالی بود و همزمان هم مرتضی دستش رو کیرم بودو میمیالیدش و از کیرمن عین یه شیر اب که یکم بازش میکنی داشت به صورت نازک اب میریخت رو فرشو مجتبی هم با دستش ابمو به کل کیرم میمالید تو اوج لذت بودم کم کم عقبو جلو میکرد و کیرمم ول کرده بود خودم داشتم کیرمو میمالیدمو مرتضی هم داشت میکرد شاید نزدیک ده دیقه تلمبه زدو من کامل ارضا شدم و کمکم حس لذت به درد تیدیل شده بود که بعد دو سه دیقه که من ارضا شده بودم مرتضی هم داشت ارضا میشد که کیرشو دراورد و منم سریع برگشتم و شروع کردم براش جق زدن و دهنمم گرفته بودم زیر کیرش که ابشو بخورم من عاشق خوردن ابم ابش اومدو ریخت تو دهنمو منم یکم باز براش ساک زدم سریع لباسامو پوشیدم دیرم شده بود یه لب ازم گرفتو خدافظی کردمو رفتم دوستا ببخشید برا طولانی بودم سعی کردم کل جزییاتم بگم این خاطره واقعی بود اگه خوشتون اومد بگید خاطره های دیگم هم بنویسم با همین مرتضی و دیگران نوشته