قسمت قبل ب تالار رسیدیم ک نگهبان ماشینو برد ک پارک کنه و منو باربد دست تو دست هم وارد شدیم ک از همون دم در ی خدمتکار مانتو و شالمو گرفت و برد با ورودمون ب جمع صدای کر کننده ی موزیک قطع شد و دی جی گفت ب افتخارشوووووون و همه دست زدن با بهت ب باربد نگاه کردم ک دستشو دور کمرم انداختو منو ب خودش فشرد و زیر گوشم گفت این جشن ب مناسبت عشق بین ماس میزبان این مراسم منو توییم خانوم کوچولو تو دلم کیلو کیلو قند آب شد نگاهی بهش انداختم ک دی جی ب رقص دو نفره دعوتمون کرد و صدای آهنگ از انریکه توی سالن طنین انداز شد با ریتم اهنگ میرقصیدیم ک باربد بغلم کرد و وسط سینم ک لخت بود رو بوسه زد همه جیغو سوت کشیدن با پایان آهنگ همه دست زدن ک یهو برق سالن رفتو موسیقی قطع شد فقط نور کم هالوژن های اطراف سالن فضا رو رویایی کرده بود ک ناگهان نوری روی منو باربد افتاد برگشتم و باربدو دیدم ک زانو زده جلوم و جعبه مخمل سرخ رنگی ک انگشتری داخلش بود رو ب سمتم گرفت و گفت عزیزترینم هانای من با من ازدواج میکنی من ک تو شوک بودم فقط سرمو تکون دادم ک بلند شد و انگشترو دستم کرد و لبامو عمیق بوسید صدای هووووووو کشیدن جمع سالنو پر کرد بعد کیکو آوردن ی کیک ب شکل قلب ساده و قرمز رنگ میدونست من عاشق سادگی هستم کیکو بریدیم و خوردیم و همه بهمون تبریک گفتن جالب بود ک باز هم سارا نبود حامد اومد گفت باربد داداش کار خوبی نبود ک دختر رویاهامو ازم گرفتی ولی خب تو اول دست ب کار شدی تبریک میگم ایشالا خوشبخت بشین همه اینارو ب شوخی گفت ولی معلوم بود حرف دلشه ی لحظه دلم گرفت اما من عاشق مردَم بودم پس مهم بود اصلا با پایان مراسم باربد دستمو گرفتو منو سوار ماشین کرد خودشم سوار ماشین شد و آهنگ تو خوبی سامی بیگی رو پلی کردو صداشو زیاد کرد رو فرمون ضرب گرفته بودو باهاش میخوند تو خوبی منم خوب میشم تو رو دارم آروم میشم تو خوبی ک من خوب میشم بگو ک میمونی پیشم حالا ک عاشقونه ب پای تو نشستم دلیل بودنم باش تا وقتی زنده هستم دستمو گرفتو رو دنده گذاشتو گفت مامان بچه هام بریم شیطونی خندیدمو گفتم زیادیت نشه گفت نترس نمیشه و پاشو فشار داد رو پدال گاز و روند ب سمت آپارتمانش ی خونه نسبتا بزرگ تو بالاشهر وارد ک شدیم نگاهی اجمالی ب خونه انداختم مبل فرش و پرده ها فیروزه ای و بقیه وسایل سفید بود آشپزخونه ست استیل بود کاملا این چیزی بود ک قبلا راجع ب علاقم ب باربد گفته بودم گفت خانومی ب سلیقه خودته دوسش داری گفتم عاااااااالیه بغلش کردمو رو پنجه بلند شدم و لباشو محکم بوسیدم اونم همراهیم میکرد داغو پر حرارت لبامو ب بازی میگرفتو زبونشو تو دهنم میچرخوند و با زبونم بازی میکرد و گازای ریز و کوچیکی از لبم میگرفت ک حس کردم بین پام خیسه تو بغلش منو چرخوند و زیپ لباسمو پایین کشید تا الان فقط دوتا سینم تو لباس پوشیده شده بود ک حالا اونم نمایان شده بود من عاشق باربد بودم و خجالتی نداشتم از معاشقه با کسی ک نفسامون بهم بنده تو فکرم غرق بودم ک دستشو کشید پشتم از گردن تا خط شورتم حس نابی بود دستاشو از کنارم رد کردو سینه هامو از پشت تو مشتاش گرفت کوچیک بودن و گرد و سربالا لباشو رو گردنم گذاشتو لیسی زد ک تنم لرزید و ناخودآگاه صدایی شبیه اوووووومممممممم از گلوم خارج شد ک فشار کیرشو رو کونم حس کردم طاقت از کف دادم برگشتمو کتشو دراوردم انداختم رو مبل بلامو رو لبش گذاشتم و همزمان کراواتشو باز کردم و دکمه های پیرهنشو با حوصله باز کردم پیرهنشو کشیدم بیرون از تنش حالا اون هیکل ورزشکاریش روبروم بود دستمو بردمو کمربند دکمه و زیپ شلوارشو باز کردم و باربد فقط ب من خیره بود نگاه تبدارشو ب من دوخت و دستشو لای موهام فرو کرد و نفسی گرفت و گفت عطرت منو ب جنون میکشه شلوارشو دراوردم و نگاهش کردم ک بغلم کردو برد سمت اتاقش ی تخت دونفره با رویه ی بنفش ک ست اتاقش بود و خیمه زد روم فقط شورت تنمون بود شورت من از خیسی بین پام چسبیده بود بهم لبامو مبخورد و دستامون جای جای بدن همو فتح میکرد دو انگشت اشارشو دور شورتم انداختو با ی حالت خاص از پام درش آورد منم شورت باربدمو دراوردم کیرش حسابی سفت بودو منو وسوسه میکرد بخورمش اینبار ب ندای قلبم گوش دادم باربدو حل دادم رو تخت و طوری قرار گرفتم ک کس من رو صورت باربد بود و کیر اون جلوی من دستم گرفتمش داغ بود و قرمز رگای متورمش خبر از شبی پر از ماجرا میداد کسم نبض میزد ک از چشم باربد دور نموند و گفتم ای جووووووونم خانومم چ هااااااته و لیسی عمیق و طولانی ب کسم زد ک از واژنم تا انتهای شکاف کسم رفت آهی غلیظ کشیدمو کیرشو لیس زدم از نوک تا بیضه بیضه هاشو با نوک زبونم بازی میدادم و با دستم کیرشو میمالیدم نفساش ب شماره افتاده بود و ناله های مردونه سرداده بود ک منو بیشتر تحریک میکرد و این زبونش بود ک چوچول منو ب بازی گرفته بود گاهی طوری چوچولمو وارد دهنش میکردو میمکید انکار ک آب نباته آه نمیکشیدم جیغ میزدم و از لذت چشمام باز نمیشد آبم مدام میریخت تو دهنش و اون با ابو تاب و صداهای عجیب اونو میخورد منم زبون میزدم ب دور کیرشو سر کیدشو میمکیدم ک آه بلند میکشید گفت بخواب من خوابیدم ک اومد بین پام و روم خیمه زد گفت خانومم بهم اعتماد داری من عاشقتم ب خودم قول دادم ک مال خودم میکنمت اعتماد کن و من ب نشانه ی رضایت بوسه ای رو لبش کاشتم و چشمامو با اطمینان بازو بسته کردم شروع کرد ب خوردن سینه هام هردوشو با دست جمع کرده بود وسط سینم و هربار یکیو لیس میزد و میمکید انگشتشو از بین سینه هام ک بهم فشارشون میداد عقب جلو میکرد از پایین کیرشو از روی چوچولم عقب جلو میکرد دلم لبای داغشو میخواست پهلوهاشو گرفتم ب بالا هدایتش کردم و لباشو میمکیدم انقدر این کارو کردم ک طعم خونو حس کردم دیدم وسط لبش ترک برداشتهو این مهر عشق من رو لباش بود با دستم سینه ی بدون موشو لمس کردمو خوابوندمش رو تخت م روش ب حالت داگی موندم و کیرشو دستم گرفتم و میکشیدم ب چوچولم تو چشمای خمارش نگاه میکردم و آااااااااه میکشیدم حس کردم دارم ارگاسم میشم دست کشیدم و رو دو زانو وایسادم ک آبم میدیخت رو کیرش واااااای هر دو ب مرز جنون رسیده بودیم منو کشید لبه ی تختو خودش رو دوزانو وایساد و آروم کیرشو میکرد تو کسم طوری ک فقط سرش وارد میشد با باربد هراسی از از دست دادن دخترانگی هام نداشتم کم کم فشارش بیشتر شد تلمبه هاش اروم بود ولی هربار عمیقتر میشد منم ک حسابی آماده بودم بخاطر معاشقه ای ک داشتیم داشتم لذت میبردم ک سوزشی رو حس کردم باربد گفت خانوم شدنت مبارک عمر باربد لبخندی زدم ک اومد و کیرش و کس منو از خون اندک بین پام پاک کرد آهسته تو کسم فرو میکردو در میاورد و از اول از لذت لبمو گاز میگرفتم و باربد ب نوک سینم زبون میزد کم کم تلمبه هاش تندتر شدن و من با هر حرکتش موجی رو توی تنم حس میکردم و سینه هام بالا پایین میشدن گفتم داگی دوس دارم بیروم کشید از کسم و ب حالت داگی از پشت تو کسم کرد و با کیرش اب کسمو ب سمت کونم هدایت میکرد کیرش تو کسم بود و انگشتش تو کونم درد داشت ولی لذتش بیشتر بود داشتم میسوختم ک باربد با شدت ضربه میزد و صدای برخورد بدنش با کونم تو اتاق پیچید من ب ارگاسم رسیدم و جیغ میکشیدم ولی باربد هنوز ادامه میداد طاقتم تموم شده بود باربد بیرون کشید نشست رو تختو کنو نشوند رو کیرش میسوختم ولی بخاطر عشقم تحمل کردم رو کیرش بالا پایین میشدم و اون چوچولمو میمالید بازم حشری شدم بازم داغ بودم گفت هانا داره میاد و من بلند شدم و داگی شدم و اون پایین تخت سرپا وارد کونم کرد جیغ بلندی کشیدم ک شروع کرد ب تلمبه زدن و از زیر چوچولمو میمالید خیلی با سرعتو با فشار چوچولم داشت له میشد و من از سر لذت جیغای کشدار میکشیدم و برای نمیدونم چندمین بار ارگاسم شدم داغی ای رو تو کونم حس کردم و صدای آاااااه آه آه بلند باربد عشق من با من ب اوج رسیده بود و چی قشنگتر از این بود اومد بغلم کرد و منو بوسید نفسم مرسی ک این مردو پس نزدی لبخندی زدم و هردو باهم گفتیم تو فوق العاده ای و زدیم زیر خنده گفت نمیدونستی ولی من برای فرداشب قرار خاستگاریو با مامانت گذاشتم قلبم ریخت شادی ب دلم سرازیر شد بوسیدمش و همونطور لخت تو بغلش ب خواب رفتم صبح بیدار شدم دیدم تو اغوش مردی بودم ک امشب قرار بود برای همیشه مال من بشه خودش بعد از صبحونه ی مفصلی ک با شیطنتاش خوردیم منو ب خونه رسوند خیلی زود شب شد شبی ک با ی خطبه ی ساده مارو ب نام هم سند زدن من عاشق این مردم روزگاری پراز عاشقی رو براتو آرزو دارم داستان برگرفته از حقیقت نبود نوشته
0 views
Date: December 3, 2018