رقص گرگها ۱

0 views
0%

باز سیگار پشت سیگار باز منم تو تنهایی و اتاق مه گرفته از دود سیگار باز منمو خاطرات تلخو شیرین منمو از دست رفته هام منمو باختام با خودم میگم بسه دیگه بسه تا کی تنهایی تا کی افسوس گذشته رو باید بخوری اخه راشین بسه ب زیر چشمام نگاه میکنم ک گود رفته ب قرمزیه چشمام از بی خوابی اینی ک تو اینه میبینم منم پوف میکشم رو تخت دو نفرم دراز میکشم رو تختی ک خودم تنها میخوابمو فقط اسمش دونفرس ست پتوی قرمزمو رو خودم میکشم می خوام سعی کنم بخوابم ده دقیقه نگذشته ک گوشیم زنگ میخوره و باز یکی بی موقع یادش افتاده ک منم هستم راشینیم هست نچ میگمو رومو برمیگردونم تا قطع کنه اما باز زنگ میخوره گوشیم هر کی هست بد جور دلش هوامو کرده نیشخندی حواله ذهن الکی خوشم میکنم دستمو دراز میکنم و گوشیرو از پا تختی بر میدارم اسم بابارو ک میبینم یه ارامش کوچولو تو دلم میشینه نیشخندم تبدیل ب یه لبخند محو میشه خوبه که دارمش جواب میدم بله بابا جان چیشده یادی از ما کردی دختر تو بلد نیستی سلام کنی کجایی صد بار زنگ زدم ب خط خونه معلوم هست کجا خودتو گمو گور کردی _ای بابا چه خبره پدره من جواب کدومشو بدم الان خونم تلفنو کشیدم بخوابم نترس شری درست نکردم خیالت راحت ب ثانیه ای تلخ شد زهر شد حرفاش بغض اورد تو گلوم _هه خوبه خودتم میدونی که کم شر درست نکردی واسه من ب خاطر تو چه چیزهایی ک ندیدم بسه راشین کی میخوای مثل یه دختر رفتار کنی با کی لج میکنی با خودت بیا خونت باباجان بزار دلم اروم بگیره نلرزون تنو بدن منو توی این شهر پر از گرگ چرا اصرار داری تنهایی زندگی کنی چیو میخوای ثابت کنی داغ کردم دلم تو سینم مچاله شد دستامو بدنم از عصبانیت شرو کرد ب لرزیدن جواب دادم کجا بیام هااان بیام خونه ای که خانوم خونه مادرم نیست بیام خونه ای ک دوستم شده نامادریم بیام خونه ای ک از پشت خنجر زدین بهم اره اره کدوم شر و التماست کردم ک جمعو جورش کنی من چیکار کردم دارم زندگیمو میکنم میخوام ارامش داشته باشم سخته فهمش راجب کدوم گرگ داری باهام حرف میزنی یادت رفته چیشدو چی کشیدم یادت رفته انقد مار خوردم ک افعی شدم من الان خودم گرگم بابا گرگ دیر فهمیدی ک باید مواظبم باشی دیره دیگه خیلی دیره نفس نفس میزدم صداشو شنیدم ک نالید راشین گوشیو قطع کردم دراز کشیدم سیگارو فندکمو برداشتم و تو دود سیگار غرق شدم فکر کردم ب خودم ب بابا ب مامان ک الان زیر خاکه ب خواهرم ک الان نامزد کرده ب داداشم ک عجیب لاغر شده و منو یاد مشتری های دوران سیاه زندگیم میندازه همون دورانی ک در ب در دنبال مامان گشتم همون دورانی که سیاه بود واسم و درد اور پر بغض اما چهرم چیزه دیگه میگفت به همه ک این دختر خشنه وحشیه ک این دختر روزی شعر نمیگفته روزی مسابقات مختلف ورزشی مدال نمیاورده این دختر فریدون مشیریو سهرابو فروغ و غیره از حفظ نبوده کسی چه میدونست چه میدونستن این ظاهر خشن فقط برای ترسوندنو فراری دادنه کسی چه میدونست زنگ اس ام اس گوشیم از فکر درم اورد شادی بود میخواست بدونه خونه هستم بیان با فرهاد نیشخند روی صورتمو با دست پاک کردم باز اینا مکان میخوان واسه عشقو حالشون ب بهانه بیایم از تنهای درت بیاریم خودشونو دعوت کردن میدونستم تا حداقل یه ساعت دیگه میرسن ساعتو نگاه کردم 7 شب بود مرخصی داده بود ایدین بهم مثلا استراحت کنم هوف کشیدمو پاشدم زیر سیگاریه پره سیگارو بردم اشپزخونه خالی کردم برگشتم تو اتاق رو تختیو عوض کردم دلم نمیخواست کسی جز خودم روی رو تختیم بخوابه دو تا ست داشتم واسه اینجور مواقع رفتم حموم یه دوش سریع گرفتم یه ارایش ملایم چایی سازو زدم هر چقدرم ک افسرده باشم خونه رو مرتب نگه میدارم بهم کمک میکنه بیشتر اشفته نشم زنگ اف اف خبر از اومدن مهمونای زوری میداد پوزخند زدم سرمو تکون دادم یه امشبو خوش باش راشین اف افو زدمو درو باز گذاشتم رفتم سمت چایی ساز چایی دم کنم صدای شادیو شنیدم بلند صدا میکرد صابخونه کجایی بابا بیا کمک رفتم طرفشون یه لحظه جا خوردم به غیر از فرهادو شادی یه پسر دیگم باهاشون بود حدود 30 ساله تعارف کردم اومدن تو وسایلارو گذاشت زمین_اینا چیه شادی میخواین اسباب کشی کنین اینجا _ن خنگه بساطه عشقو حالمونه اب شنگولیو مزه اومدیم ک بترکونیم براش سر تکون دادم نچ کشیدم تو ادم نمیشی هفته پیش بود می زده شدی چار دستو پا تا توالت میرفتی کی ادم میشی فرهاد_همه دوست دختر دارن منم دارم والا یا مشروب میخوره میخوابه یا ب قول تو چار دستو پا تا دسشویی میره میاد شادی با حرص اسم فرهادو صدا کرد بعدش گفت میکشمت که فرهاد فرار کرد پشت اپن اشپزخونه بلند خندیدم ب این بازیاشون ب دل خوششون ب حرص ساختگی شادی ب ترس ریخته تو چشم فرهاد ک در واقع فیلم بازی میکرد با صدای سرفه مصلحتی خندمو خوردمو برگشتم سمت مرد غریبه همونجور ک نگام بهش بود گفتم شادی فرهاد بسه دیگه جنگولک بازی مهمون دعوت کردین بعد موشو گربه راه انداختین فرهاد اومد کنارم و شادی رفت سراغ چایی فرهاد گفت معرفی میکنم دوست خوبم اهورا بعد رو کرد ب اهورا و گفت خواهر خوشگلم راشین زدم پس گردنش گفتم من داداش چلمن ندارم قش قش خندید لیاقت نداری پشت چشم نازک کردم رفتم تو اشپزخونه در همون حال گفتم راحت باشین اقای اهورا بفرمایین در فریزرو باز کردم شنسلارو در اوردم تا یخشون اب بشه شادی چایی برد فرهاد سینما خانگیو روشن کرد فرهاد_چیشده تو خونه بودی ساعت 7 ن ک بد شد واست فرهاد خندید و گفت اون ک صد البته و ب شادی نگاه کرد فرهاد_شادی برو مزه هارو بیار با اصل کاریو ک میخوایم بترکونیم زیر چشمی ب اهورا نگاه کردم تو دلم فحشو کشیدم ب فرهادو شادی مزه هارو اورد رفتم گیلاسارو اوردم فرهاد ساقی شد اهنگ هایده پخش میشد می خواستم نخورم اما فرهادو شادی اصرار ک پایه باش ب خاطر تو اومدیم و گذاشتنم با هرار حرف لای منگنه پیک اولو دومو خوردیم شادی نشست روی پای فرهاد با موهاش بازی میکرد فرهاد که غرق شادی بود به اهورا گفت تو ساقی شو پیک سومو چهارمو خوردم ک احساس کردم بدجور گرفتتم تا پیک 4روم معمولا فقط یکم شنگول میشدم اما ایندفه شادی اهنگو عوض کرد یه اهنگ شاد گذاشت دست فرهادو گرفتن رفتن وسط میخندیدنو میرقصیدنو مسخره بازی در میاوردن من همونجور ک چشمم بهشون بودو میخندیدم بلند شدم ک پوست پسته هارو بریزم سطل آشغال اهورا دستمو گرفت چیکار میکنی اهورا اهورا_ کجا میخوای بری بشین یه کلام با ما حرف نزنیا میبینی ک اونا مشغولا گناه دارم من پشت هم پلک میزد چشماش شده بود مثل گربه تو شرک وقتی مظلوم میشد بلند خندیدم کنارش نشستم لبخند زد و گیلاسمو پر کرد _نمیخورم اهورا_چرا شادی میگفت پایه ای بخور الکلش پایینه ابسولوته دیگه ودکا ک نیست نگاش کردم همین یکیو فقط میخورم خندید سلامتی گفتیمو خوردیم احساس کردم گلوم سوخت ب فرهاد نگاه کردم ک بی خجالت لباشو رو لبای شادی قفل کرده بود و سینه هاشو میمالید تشر زدم برید تو اتاق بی حیاها اهورا نیشخند زد فرهاد قش قش خندید فرهاد_چیه دلت خواست جوجو غصه نخور پسته اارو با چشمو ابرو نشون داد پسته بخور پسته شادی به حرفش خندیدو دستشو کشید برد تو اتاق بلند شدم واسه خودم جلو اینه ای ک رو دیوار پذیرایی کار گذاشته بودم میرقصیدم تلو تلو میخوردم سرم گیج میرفت بدنم سر شده بود مست بودم و میرقصیدم ب قول مامان با ناز ک دستی نشست دور کمرم میدونستم اهوراس غیر منو اون کسی تو پذیرایی نبود برگشتم باهاش چشم تو چشم شدم با لبخند نگام کرد و گفت خیلی قشنگ میرقصی بانو سکوت کردم تو چشماش نگاه کردم که صدق گفته هاشو بفهمم نگاش گرم بود داغ کردم گفت به من افتخار رقص میدی بانو قبول کردم این چیزا هیچوقت برام مهم نبود رقصو دوست داشتم رقص دونفررو بیشتر باهاش همراه شدم میرقصیدم با ناز و عشوه مخصوص رقص ایرانی نگام میکرد می رقصید مردونه دستاش دورم پیچید وایسادم تکون نخوردم شوکه شدم از حرکتش تو چشام نگاه کرد لبامو بوسید پسش زدم محکم گرفتم حرکاتش پر خشونت شده بود ترسیدم اومدم جیغ بکشم فهمید دهنمو گرفت خوابوندم روی کاناپه سه نفره لباسامو در اورد و من اما اونجا نبودم تو شوک بودم و اهورارو نمیدیدم سعیدو میدیم ک داشت لباسامو پاره میکردو من زجه میزدم چشمای خون گرفتش بلاخره واسه من شدی رامت کردم میبوسید گردنو سینه هامو گاز میگرفت و با خشونت شلوارمو در میاورد و من جیغ کشیدم سعید نه در اتاق باز شد فرهاد یه لحظه شکه تو چار چوب بود یهو حمله کرد سمت اهورا و من میلرزیدم مشت کوبید دهن اهوراو من گریه کردم اهورا داد زد خودشم میخواست ندیدی تقلا نمیکرد و من مردم اون چه میدونست ک من چی کشیدم چه میدونست ک نمیتونم از شوک حتی دستو پامو تکون بدم چه میدونست زندگیه منو ادامه دارد نظراتتون تو بهبود و عملکرد من تاثیر بسزایی داره پس ازمن دریغ نکنین ممنونم قسمت اول هر داستانی یکم شاید کسل کننده باشه ب هر حال باید یکم باشخصیت داستانو اطرافیانش اشنا میشدین قسمت های بعدی صد در صد بهتر میشه دوستون دارم منو از نقدای سازندتون بی نصیب نزارین نوشته اگه گفتی من

Date: March 9, 2021

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *