روزهای طلایی من

0 views
0%

سلام بر همه شهوانی های عزیز من آرشم و داستانی که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعیه ساعت 5 بعد از ظهر فصل تابستان بود که من داشتم میرفتم سر قرار با دوسدخترم فرشته که البته فقط از بی دوسدختری پیشش میرفتم و تمایل چندانی به دیدنش نداشتم تو راه رفتن به سر قرار بودم که دیدم دوستم مسعود داره بهم زنگ میزنه موبایلمو جواب دادم و مسعود گفت که میخواد بره سرقرار با یه دختره که دختر عمشم باهاشه و تنهاس میتونی بیای پیش خودم گفتم گور پدره دوسدخترم آش دهن سوزی نیست بذا با این پسره برم سر قرار ببینم چند چندیم به مسعود گفتم باشه میام قرار کجاس گفت پارک کوروش گفتم باشه بریم خلاصه دوسدخترمو که اسمش فرشته بودو باش ساعت20 5 قرار داشتمو گذاشتم تو بلاک لیستمو رفتم با مسعود پارک کوروش نقدو ول کردم چسبیدم به نسیه مسعود اومد پیشم ازش پرسیدم دختره خوب چیزی هست گفت داداش من دختر عمشو ندیدم نمیدونم گفتم باشه بریم رسیدیم سر قرار پیش خودم گفتم الان یکی میاد بدتر از فرشته اما بر خلاف چیزی که فکر میکردم چه کس خوبیو دیدم رفتم جلو سلام کردم دختره با صدای ناز و عشوه ایی گفت سلام قند تو دلم آب شده بود خدا خدا میکردم بم پا بده حتی سکسم ازش نمیخواستم اونقد ناز بو قد متوسط موهای حالت دار که مش شرابی کرده بودو بلند بود روژ لب صورتی براق اکلیلی و چشمای شهلا یه مانتوی فوق العاده تنگه سفید تا بالای رونش بود اونقد تنگ و سفید بود مانتوش که میشد چاک کونشو با رنگ شورتشو دید سینه هاشم اونقد بزرگ و خوش فرمو سر بالا بود که داشت دکمه های مانتوشو پرت میکرد تو صورتم پوستشم گندمی بود و یه جینه تنگ پوشیده بود باسن برجسته ای داشت و کمر یاریک لاکشم صورتی بود مسعود بم یه چشمک زدو گفت منو هدیه میریم آلاچیق باهم حرف بزنیم شمام راحت حرفاتونو بزنید گفتم باشه و مام رفتیم یه گوشه رو نیمکت نشستیم ازش پرسیدم اسمت چیه گفت آنیتا گفتم چه اسم قشنگی داری مثل خودت گفت چشماتون قشنگ میبینه شما اسمتون چیه منم گفتم آرش خلاصه از گذشتمون حرف زدیمو باهم آشنا شدیم و شماره همدیگرو گرفتیم و رفتیم خونه مسعود داشت پاره میشد اصلا فک نمیکرد طرف همچین دختر عمه کسی داشته باشه شب شدو با آنیتا داشتم اس ام اس بازی میکردم پس فرداش قرار شد دم مترو قلهک قرار بزاریم تا بریم یه کافی شاپ تو اون نزدیکی ها ساعت 6 شدو من رفتم سر قرار قرار شد بریم کافه پاپ نشستیمو شرو کردیم به حرف زدن ازش پرسیدم آنیتا شرایتط واسه یه دوستی پایدارو همیشگی چیه اونم شروع کرد گفت صداقت تک پر بودن و اینکه اهل سکس نباشه پیش خودم گفتم حیف اما عیب نداره اونقد کونش خوشکله و سینه های خوش فرمی داره هیزیشو میکنمو به یادش جق میزنم واسم بسته همین شروع کرد از تعریف کردن خودش که من معلم رقص عربیو هیپ هاپو و هستم و در ضمن مربیه ایروبیکم هستم تو فلان باشکاه منم رفتم تو فضا کیرم سیخ شد وقتی تو فکرم در حال رقصیدن عربی دیدمش خلاصه اونروز تموم شدو رفتم خونه به یادش یه جق حسابی زدم 3هفته از دوستیمون گذشت و این روال در جریان بو تا اینکه یه جمعه قرار شد بریم در بندو اون ناهار بیاره تو کوه ناهارم بخوریم ظهر شد ناهارو کنار رودخونه خوردیمو سرشو گذاشت رو شونم و گفت آرش یه چیزی بت بگم گفتم جونم عزیزم بعد گفت بیخیال نمیگم گفتم چرا گفت آخه روم نمیشه خلاصه گفت باشه میگم گفت آرش من نمیخوام بری سمت دختر دیگه ای من وابستت شدم اگه تو بری با یه دختره دیگه من دق میکنم اگه چیزی خواستی من هستم گفتم یعنی چی گفت آرش اگه سکس خواستی من هستم چون نمیخوام بری سمت دختره دیگه ای منو میگی قند تو دلم آب شده بود خودمو زدم به اون راهو گفتک آنیتا یعنی چی مگه تو دختر نیستی با کی سکس داشتی هاااان اونم گفت داستان داره گفتم داستانش چیه گفت من اول راهنمایی که بودم رفتیم خونه یکی از دوستای بابم تو شمال تو مزرعه منم داشتم با بچه های دوست بابام وسطی بازی میکردم که توپو انداختن تو زیر زمین به من گفتن برو بیارش منم گفتم میترسم گفت خلاصه مجبورم کردن برم زیر زمینو همونجا خفتم کردنو پردمو زدن بش گفتم چه داستان غمناکی داری آنیتا جونمو لبای قلوه ایشو میکیدم رفتم خونه باش اس ام اس بازی کردمو شب بش گفتم واسه پنج شنبه که میاد چیکاره ای آخه مامان بابام دارن میرن لواسون ویلای داییم شبم میخوابن ساعت 1 میرن میتونی بعد ناهار ساعت 2 پیشم باشی تا شب اونم از خدا خواسته گفت باشه خلاصه همون لحظه به یادش یه جق زدم به قول قزوینیا کون مشتی زدم و رفتم یه شیشه مشروب بلنتینا خریدمو گذاشتم کنار واسه پنجشنبه داشتم با آنیتا اس ام اس بازی میکردمو بش میگفتم تو تو سکس مقابل من کم میاری اونم میگفت عمرا و ازینجور حرفا داشتم بش جو میدادم پیش خودم گفتم بذا مثل فیلم سوپر خارخیا باش سکس کنم تا لذت تمامو هم اون ببره هم من رفتم دارو خانه یه روغن بچه با کاندوم 12تایی ریلکس نارنجی که بدن نماس خریدم 5شنبه شدو اومد خونمون مشروبو باز کردمو شروع کردیم به خوردن هرکدوم رو یه صندلی نشسته بودیم یه ساپورت مشکیه جذب پوشیده بودو ساقای وحشیشو بیرون انداخته بود با یه دامن کوتاه و یه تاپ مشکی به طور کامل چاک سینه هاش زده بود بیرون یه دفه اومد نشست رو کیرمو شروع کردیم به لب بازی کرنو مالوندن هم دستام لای سینه های داغش بود اونم دستش رو کیرمبود گفت بریم تو اتاق گفتم بریم رو تختم رفتیم تو اتاقو منم عود جنگلو روشن کردمو افتادم روش بعد گفت بذا ساپورتمو در بیارم الان مستی یوهو ساپورتمو پاره میکنی گفتم باشه رونایه سفتو بزرگو خوشگلشو از ساپورت در آوردو زحمت تاپشم من کشیدم بلاسای منو در اورد سینه هاشو حسابی خوردم زبونم تو گوشش بو گردنشو میخوردمو دور نافشو داشت بیهوش میشد بع اونم شروع کرد به خوردن کیرم لباشو رو کیرم غنچه میکردو میگفت چه آبنبات چوبیه خوبی داریو میکش میزدو با زبو تخمامو کیرمو لیس میزد حسابی بعد روغن بچرو اوردمو گفت چرا روغن بچه گفتم میخوام بدنت براغ شه حسابی فت عالیه توام به کیرت بزن گفتم نمیشه عزیزم باید کاندو بزارم خلاصه یه پتو داشتم که استفاده نمیشدو طرحش گوره خریو سکسی بود انداختم رو تختو آنیتارم با کون لخت انداختمش اونرو و شروع کردم به ماساژ دادن بدنش با روغن بعد رسیدم به کون چاکداره زیباش و کس نانازش همینجوری داشتم ماساژ میدادم و آیو وایش دراومدو گفت آرش دارم میمیرم تورو خدا کیرتو بکن توم کیر منم که رگاش زده بود بیرونو از حشریت سرش سرخ شده بودو کردم تو کاندومو آروم کردم تو کسش تنگ ترین کسی بود که تا حالا کرده بودم اونقد تنگ بود که کیرم واقعا درد میگرفتو جیغ آنیتا درومد میگفت آرش تا ته بکنش تو لامسب تند تند بکن منم انگشتمو میکردم تو دهنشو میک میزد آبم که داشت میومد کاندومو از کیرم کندمو آب کیرمو ریختم رو لپای کون خوشکلشو با دستمال کاغذی پاک کردم آنیتا گفت خیلی حال داد حالا با بدن روغنیم چیکار کنم آرش نمیتونم لباسامو بپوشم که روغنی میشه گفتم برو حموم تا شبم که اینجایی گفت باشه و رفت حموم منم باهاش رفتم حمومو وانو پر آب گرم کردیمو وایساده بودمکنار وانو داشت واسم میکمیزذدو با ساک زدن آبمو اورد گفت پس من چی دیدی حریف من تو سکس نمیشی بیا منو بکن دیگه آرش منو میگی بم بر خورد یه قرص قلبی که داشتمو خوردمو کیرم باز سیخ شد از اولش بهتر قرص قلبیو تو عطاریا میفروشن واسه اینه که بعد سکس باز کیرت سریع سیخ شه بعد کاندومو کشیدم سر کیرو دو ساعت از جلو و عقب آنیتارو کردم دیگه داشت گریش در میومد میگفت آرش گوه خوردم کونم جر خورد خلاصه تا شب کلی عشقو حال کردیم جاتون خالی تا 4 ماه باهم دوس بودیمو سکس میکردیم تا اینکه رفت مالزیو منو فراموش کرد و این بود یه دوران واقعا طلاییه من دوستان عزیز امیدوارم ساعتاتون طلایی باشه اگه خوشتون اومد بگین تا داستانای سکسیه دیگمم براتون بگم نوشته

Date: September 2, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *