متن خاطره ای کاش زندگی های ایرانیمون هم مثل فیلمهامون بودن توشون فقط عاشق میشدی و بعدش هم به وصال یار میرسیدی خیره شده ام به تلویزیون و دارم فیلم آفریقای شهاب حسینی رو میبینم شانسی یا بد شانسی از یکی از دوستام گرفتم فیلمو مثلاً برای المیرا گرفته بودم که فردا اگه اجازه بدن ببینه یک کم بخنده چیزی که خیلی وقته رو لبای دوست داشتنیش ندیدم سی دی کپی بود با اسم اشتباه که این رفیقمون اشتباهی به جای یه فیلم خنده دار بهم داده فردا وقتی سی دی رو کردم تو کونش بیحساب میشیم حالم بده شاید به بدی حال دختر توی فیلم گیر یه مشت لاش خور افتاده بدتر از من تنها فرقش اینه که بدبختیش قراره یک ساعت و نیم باشه مال من یک عمر چه میدونم شاید وقتی خدا داره فیلمِ زندگی ماها رو نگاه میکنه براش بیشتر از یک ساعت و نیم نمیشه تصمیم دارم یه تیکهٔ توپ بذارم تو فیلم خودم که سورپرایز بشه دارم واسه ات خدا جون تو فعلاً فیلمتو ببین ما ایرانیها تو فیلم ماشالله چقدر فهمیده و با فرهنگیم من خبر نداشتم دقت نکرده بودم که اگه یه دختره با سه تا پسر توی یه خونه باشه پسرا از حالت حشریشون در میان و در رابطه با سرنوشت دختره به بحث و گفتگو میپردازن چقدر ما ایرانیها سرنوشت همدیگه برامون مهم بوده من نمیدونستم احتمالاً دو تا ایران داریم یکی ورژن بهشت بَرین یکی هم ورژن تخمیش که من توش به دنیا اومدم جایی که همه چیز کپیه با اسم اشتباه روی سی دی واقعاً که ما ایرانیها چقدر فداکاریم فدا کاری واقعی رو تازه وقتی میبینی که دخترت تو بیمارستانه با قلبی که به زور میزنه و تو نمیتونی براش کاری بکنی دکتر مملکتی دک و پزت و ادعات کون خرو پاره میکنه اونوقت نمیتونی برای پارهٔ تنت کاری بکنی جایی که پول داری اما مردم انسانیت ندارن بعدش هم از کی بخوام پیشقدم بشه تو امر خیر مگه همه اش چند تا قلب داریم که یکیشم بخوایم اهدا کنیم یکماه پیش یه نفر مرگ مغزی شده بود اما گروه خونیش به المیرا نمیخورد نمیدونم ای کاش میتونستم قلب خودمو بدم بهش اما گروه خونی منم بهش نمیخوره دارم دیوانه میشم مادرم به زور هر جفتمونو فرستاد خونه پیرزن بدبخت چند روز بود یه نفس هم من هم ترانه بیمارستان بودیم صدای تلویزیون خیلی بلند نبود نمیخواستم ترانه بیدار بشه خسته اس منم خسته ام تنها فرقش اینه که اون میتونه با قرص بخوابه من نه آها خوب خدا رو شکر با اینکه جواد عزتی دختره رو با چاقو زد اما شهاب حسینی خیلی مردونه و با غیرت سریع رفت تا دختره رو نجات بده نه انگار فیلم واقعاً کمدی بوده خوشم اومد زدم زیر خنده این فیلم باید در رابطه با طنز یه اُسکاری چیزی بگیره نمیدونم چرا خنده ام بند نمیاد اونقدر که وقتی موبایلم زنگ زد با خنده جواب دادم جانم محسن جان آقا من شرمنده شدم این سی دی رو دیدم انگار بچه ها اسم عوضی روش نوشتن میخندی درست داده بودم فیلمو نه عزیز اشتباه بود خاک تو اون ایرج چته تو چرا میخندی حالت انگار خوب نیست الان میام خنده ام ناگهان قطع شد لازم نیست دارم میرم جایی قرار دارم بازم میری سراغ اون دختره نکن این کارو با خودت و زندگیت ایرج زندگیتو خراب نکن ترانه چه گناهی کرده آخه جُم نخور دو دقیقهٔ دیگه اونجام تا اومدم چیزی بگم زنگ خونه رو زدن باز کن منم بیا بیرون گوشی رو قطع کردم ودرو باز کردم اگه محسن قضیهٔ دختره رو می دونه پس حتماً تعقیبم کرده از الان باید باید حواسمو بیشتر جمع کنم بلاتکلیف چند لحظه ای ایستادم نمیفهمیدم چی میخواد از جونم وقتی که لازمشون داری نیستن وقتی لازمشون نداری طوری میچپن تو کونت که نمیتونی درشون بیاری پالتومو از جالباسی ور داشتم و شالم رو هم مثل طناب دار پیچیدم دور حلقم و رفتم بیرون درو قفل نکردم تا اگه بتونم محسن رو متقاعد کنم بمونه پیش ترانه هرچند ترانه راحت خوابیده نمیخوام بیدارش کنم بذار به جای هر دوتامون بخوابه محسن زیپ کاپشنشو باز گذاشته بود و تو سرمای زمستون انگار گرمش بود نمیدونم چرا نفس نفس میزنه شاید دویده ایرج پسر خوب جون من بیا بریم یه کم راه بریم گفتم که قرار دارم میتونی یه چند ساعت بری پیش ترانه تا برگردم نه نمیرم تو هم هیچ جا نمیری میخوام باهات حرف بزنم الان حوصله اشو ندارم بذار وقتی برگشتم حرکت بعدی محسن چسبیدن یقه ام بود نمیذارم برینی تو زندگیت مادر جنده گاییدی منو درست حرف بزن مادر من حق مادری به گردنت داره کس کش تو هم که سمبل غیرت مگه واسه ات مهمه میدونی اگه بفهمه پسرش داره چیکار میکنه دیوانه میشه نکن این کارا رو ایرج این تن بمیره حداقل از المیرا خجالت بکش مرد من دیگه مردونگی توم مونده اشک تو چشماش جمع شده شایدم واقعاً دلش میسوزه اما نمیفهمم برای چی دلش میسوزه خسته تر از اونی هستم که بخواد برام مهم باشه یقه اشو گرفتم و محکم کوبیدمش به بنزم که تو حیاط پارک شده بود ماشین بنزم راستی تو این دنیا اصلاً چی مال ماست به نظرم هیچی احساس پوچی میکنم بنز فلان قیمتی خونهٔ بهمان قیمتی عطر و ادکلن مارک دار یا حتی زندگی هیچکدوم در مقابل عشق ارزشی نداره عشقی که مثل سم داره از تو میخورتم و نمیتونم کنترلش کنم نگه داشتن این عشقو به خودم مدیونم اما محسن نمیفهمه هیچکس نمیفهمه تا این عشقو تجربه نکنی نمیفهمی پس حرف زدن در باره اش هم فایده ای نداره کجا رو اشتباه رفتیم که اینجوری شد مدتها از آخرین سکسم با ترانه میگذره احساسی بهش ندارم به جز شرمساری در مقابلش احساس مردونگی نمیکنم که بخوام آلتمو واسه اش سیخ کنم مردونگی به بر آورده کردن آرزوش بود که نتونستم یه بزدل بی لیاقت حالا دیگه مهم نیست هر چی مردونگی تو وجودم مونده رو جمع میکنم و میریزم تو اخطارم به محسن من دارم میرم اگه نمیری مراقب ترانه باشی سیکتیر نذار نمیذارم بری جمله اش با مشتی که ازم خورد نا تموم موند و بیحال افتاد کنار ماشین کاپشنشو گرفتم و انداختمش تو باغچه سوار ماشین شدم و با عجله به سمت قرار رفتم یه نیم ساعتی زودتر از دختره رسیده بودم اوه اوه اسمش چی بود راستی گند نزنم یه وقت اینقدر از این دخترا تو زندگیم هست که دیگه حسابشون از دستم در رفته خیلی طول نکشید که از دور پیداش شد یه پالتوی مشکی قشنگ پوشیده و داره میاد سمت ماشینم یه چراغ میدم که متوجه من بشه انگار اون هم مثل من بیقراره نتونسته طاقت بیاره و زودتر اومده سر قرار ازش خیلی بزرگترم حداقل ۲۰ و چند سال بینمون فاصلهٔ سنی هست البته اگه سنش رو نکرده باشه تو پاچه ام خودش میگه ۲۵ سالشه اما میخوره که جوونتر باشه تازه رفتم تو ۵۱ سالگی هوا اونقدر تاریک نیست که نتونه توی ماشینو ببینه با دیدن من خندید و اومد طرفم یادم نیست چطوری باهاش آشنا شدم مگه فرقی هم میکنه مهم اینه که اینجاست ای بابا این اسمش چرا یادم نمیوفته هول نشو هول نشو این همه سال ازش با تجربه تری خوب نذار بفهمه دیگه وقتی نشست تو ماشین و لبخند قشنگشو تحویلم داد آروم شدم سلام خانومی سلام آقا ایرج صد دفعه گفتم بهم نگو آقا ایرج احساس پیری میکنم اینطوری همون ایرج خوبه بعدش هم من و شما که دیگه با هم این حرفها رو نداریم که کوچولو منم بهت گفتم بهم نگو کوچولو با بدجنسی گفتم این به اون در با صدای خنده اش که میپیچه تو سرم مو به تنم سیخ میشه صدای خنده اش عجیب منو یاد المیرا میندازه عین اون میخنده پدر سگ اسم المیرا تو سرم زنگ میزنه بعدش هم میره تو قلبم و با خون پمپاژ میشه تو کل وجودم همهٔ وجودم میشه المیرا کوچولو شام کجا بریم چی هوس کردی بازم گفتی کوچولو امشب از دسر خبری نیست نه نه غلط کردم تو بگو چی صدات کنم که اینهمه خوشگلی رو وصف کنه اسم خودت کافی نیست راستش خودمم نمیدونم پانته آ معنیش چیه شما هر چی میخوای صدام کن عشقم خوبه با خجالت سرشو انداخت پایین و قرمز شد دختر امروزی و خجالت امشب چرا همه چیز بر عکسه مرد ایرانی باغیرت میشه جنده خجالت میکشه من دارم فکر میکنم نکنه الان آدم فضاییها هم حمله کنن بعید نیست منو از دسر میترسونی بچه همچین خلع سلاحت کنم که مثل عسل بهم دسر بدی تو فقط صبر کن عشقم بالاخره نگفتی چی میخوری بعد از خوردن یه استیک تو یه رستوران گرون قیمت نشستیم تو گرمای دلچسب ماشین دست ظریفشو گرفتم تو دستام و در حالیکه نگامو دوخته بودم تو چشمای مشکیش دستشو بوسیدم از اینکه اینطوری تو دام زنونه اش افتاده ام چشماش داره برق میزنه تمام بدبختیمو میریزم تو صدام و مینالم پسر خوبی بودم پانته آ خانوم شامم هم که تا تهش خوردم هنوزم نمیخوای دسر منو بدی میخوای دلمو بشکنی قول میدی دیگه بهم نگی کوچولو قول میدم به جون عشقم فقط تو عصبانی نباش پس بریم یه موسیقی ملایم گذاشتم نمیتونستم بذارم دختره عصبانی بمونه حداقل تا وقتی کامل بشناسمش کسی که دسر میخواد باید منت کش خوبی هم باشه فعلاً که همه واسهٔ من و ترانه طاقچه بالا گذاشتن ولی این یکی ارزششو داره اونقدر تو خودم بودم که نفهمیدم کی رسیدیم به خونهٔ مجردیم یه آپارتمان توی یه برج بالای شهر خریده بودم برای اینجور مواقع برای آشنایی بیشتر بفرما خانوم خانوما اینم یه جای دنج و مطمئن برای خوردن شما ببخشید دسر بفرمایید در خدمت باشیم خیلی لوسم میکنی ها ای شیطون بالاخره به هر بدبختی بود کشیدمش بالا تو آپارتمانم قبلاً اینجا نیومده بودیم چیزی که میخواستم حالا فاصله اش با من کمتر از چند سانت بود آروم بغلش کردم ازش بلندتر بودم برای همین هم مجبور شد رو پنجه هاش بلند بشه و سرشو بذاره رو شونه ام تو گردنم یه نفس عمیق کشید و زمزمه کرد ایرج عاشق بوی این ادکلنتم من اسمش چیه منو بگو که فکر میکردم تو عاشق من شدی نگو خانوم خانوما عاشق عطرم شده نه به خدا خیلی دوستت دارم ایرج اول دسر منو بده بهم اگه خوشمزه بود بهت میگم اسم ادکلنم چیه شایدم اصلاً یه دونه برات خریدم که همیشه به یادم باشی وقتی پالتوشو در آورد آروم لبامو گذاشتم رو لباش و کشیدمش تو بغلم خیلی لازم نبود هرکول باشم تا بشه بالا تو بغلم نگهش دارم چون خودش پاهاشو دورم گره زده بود همونطور که تو بغلم بود آروم رفتم سمت کاناپه و نشستم لباش نرم و دلچسب و خواستنی بود زبونمو کردم تو دهنش اونقدر با زبونش بازی کردم که یاد گرفت باید چیکار کنه حلقهٔ بازوهامو دور کمر ظریفش تنگ تر کردم و لای پاشو فشار دادم رو آلتم یه بلوز یقه اسکی قرمز تنش بود دستامو از پشت و از زیر لباسش دادم تو و گذاشتم رو شونه هاش و اینبار محکمتر فشارش دادم رو آلتم و سرمو گذاشتم رو گردنش آخ ایرج داری دیوونه ام میکنی دسر مگه حرف هم میزنه وقتی خوردمت اونوقت میبینی کوچولو انگار حالش بدتر از این حرفها بود که بخواد دلخور بشه کشیدمش زیرم و همهٔ وزنمو انداختم رو تنش که از شهوت میلرزید میلرزی نکنه سردته به جای جواب محکمتر بغلم کرد و فشار داد به خودش به جای اون من داشتم له میشدم تو گردنش همراه بوسیدن زمزمه کردم مراعات حال منم بکن دختر خوب اینجوری که رام میندازی مجبور میشم بد بلایی سرت بیارم هر کاری میخوای باهام بکن هر کاری پس بذار برم یه لیوان شیرموز از یخچال برات بیارم تا جون داشته باشی هر کاری میخوام باهات بکنم همینجوری باش خوب از روش بلند شدم یه چند لحظه بالای سرش ایستادم تا غالب بودنم رو تو چشمای خمار از شهوتش ببینم رفتم تو آشپزخونه هادی یکی از دوستام پشت میز نشسته بود و داشت چایی میخورد با دیدن من پرسید خیلی قراره طول بکشه نه شیرموزو بخوره خیلی طول نمیکشه میخوابه وسایلتو آوردی آره زود باش فقط تو همون لحظه موبایلم زنگ زد از بیمارستان بود خدایا نکنه ادامه نوشته
0 views
Date: August 23, 2018