نمیدونم از کجا شروع کنم که خیلی طولانی ننویسم براتون امیر هستم 37 ساله و ساکن ایران نیستم این که مینویسم دقیقا یک هفته قبل از خروجم از کشوره که تبدیل به یه خاطره خیلی خوب شد که هنوز بعد از سه سال حداقل هر هفته یاد لحظه لحظه اون میوفتم و فکر میکنم به تکرار و شاید اجرای بهتر من قبل و مخصوصا بعد از ازدواج رابطه های زیادی برقرار کردم شاید تجربه همه باشه که بعد ازدواج یه طورایی راحت تر به هدف میرسه به نظر من به این دلیل که وقتی کسی میدونه متاهل هستی و باهات دوستی میکنه دیگه نود درصد ماجرا حله و زمینه چیدن نمیخواد بعدشم میدونه که بعد از سکس پاپیچش نمیشی بگذریم از چند ماه قبل خروج به هوای خدافظی تقریبا سه چهارتا سکس حسابی کردم که هر کدومشون داستان خیلی خوبن و خاطره ی عالی اما ده پونزده روز آخر اتفاق خیلی خوب افتاد زنم با خانواده و دوستا به هوای آخرین گردش قبل خداحافظی مسافرت بودن و من به هوای جمع کردن کارا قرار بود دو سه روز دیرتر برم به ماجرا برسم برای همین تنها موندم خونه روز اول واقعا کار داشتم و فقط شبش به یه سکس تلفنی با شبنم دختری که همیشه راحت هر چیزی میگفتیم انجامید روز دوم اما ماجرا خیلی فرق کرد مونا کارمند فروش یه شرکت بود که عشق خارج رفتن و لاس زدن برای فروش بیشتر بود چند باری تلاش کرده بودم که بیاد شرکت من کار کنه که نیومده بود از طرفی شنیده بودم محل کار قبلی با مدیر فروش روهم ریخته بودن و یه جورای آمارشو داشتم اما غیر از عکسش ندیده بودمش تلفنی حرف زدیم و گفتم این همه ساله ما از شما خرید میکنیم ندیدمت و از این حرفا که قرار شد یه ملاقات کوتاه داشته باشیم قرار و نزدیک خونه گذاشتم و ده دقیقه مونده به قرار زنگ زدم که من تازه رسیدم دارم حاظر میشم الانم که گرمه بیا دمه خونه ما بعد با هم بریم خیلی راحت قبول کرد واقعا راحت مونا از در رسید و نوشیدنی خنک خورد و یکمی با هم حرف زدیم از در و دیوار که با یکی دوتا شوخی و بقل کردن و بوسیدن دست و اینا تبدیل شد به بقل کردنش و بردنش به اتاق خواب و رو تخت خیلی زود بالا تنشو لخت کردم راستش خیلی چیزه جذابی نبود لاغر و سبزه و سینه کوچیک اما من دیگه بد حشری بودم اصلا چشمم نمیدید بلافاصله شلوارشم در آوردم و شورت سفیدم کشیدم پایین عین ندید بدیدا کیرمو کشیدم بیرون کردم تو کسش چشمش چهارتا شده بود تا بیاد حرف بزنه یا هر اتفاقی بیوفته دیدم دارم مترکم کشیدم بیرون و آبمو ریختم رو شیکمش فوقش سه تا تلمبه زده بودم تازه خودمم کنترل کرده بودم زود نیاد اما نشد که نشد مونا یه قیافه ای گرفته بود که بهش تجاوز کردم انگار و کلی حرفای تهدیدی زد که دروغ نگم ترسیده بودم سعی کردم با رسوندنش به خونش یه مدتی از علاقم بهش بگم بلکه شر درست نکنه بعد از رسوندنشم خیلی خوش اخلاق نرفت و چندتا اس ام اس حوالم کرد برگشتم خونه و عصر شده بود هنوز ترس از مونا تو تنم بود اما ساناز که یه دختر خیلی باحال بود قرار بود شب با من شام بخوره البته فقط شام و زود برگرده ساناز قبل خیلی لاپایی و از کون به من داده بود یه دو باریم تو ماشین ساک زده بود اما زنم به رابطه شک کرده بود و دردسر شده بود که چند وقت بود سمت هم نرفته بودیم اما فقط قرار شد شام بخوریم و خدافظی سر خیابون الوند تو میدون آرژانتین قرار گذاشتیم و هر دو پارک کردیم و رفتیم همونجا شام خوردیم برگشتیم تو ماشین و حرف زدن که من کنه شده بودم بیاد خونمون واسه یه چایی یا قهوه خوردن اونم به زور قبول کرد دو ماشینه اومدیم و رفتیم تو یکم نشستیم یه نسکافه و یکم بیسکوییت اون میدونست با این چیزا تموم نمیشه منم از بس نه گفته بود نمیدونستم کجای ماجرارو بگیرم که یواش یواش شروع کردم نزدیک شدن و دلم برای لبات تنگ شده که لبو گرفتم خیلی نمیزاشت پیشرفت کنم اما بزور بردمش تو اتاق رو تخت دوباره ازش لب گرفتم هرچی اصرار کردم نزاشت بیشتر پیش برم و میگفت که پریوده و واقعا بود رو تخت خوابیدم ازش خواستم حداقل یه ذره بماله و بخوره چون من بد جور شق کرده بودم خودشم حشری بود اما راهی نبود برای دادنش ساناز خیلی خوب ساک میزد دستای کوچیک و لبای یکم قلمبه کلا ظریف بود هر وقت باهاش بودم احساس میکردم کیرم خیلی بزرگه کیرمو گرفت دستشو شروع کرد به مالیدن و لیس زدن ظهرش با مونا تخلیه شده بودم یه بار برای همین تقریبا یه ربع بیشتر ساک زد تا آبم بیاد وقتی آبم اومد باز با دست بالا پایین میکرد که تا آخرین قطره بیاد بیرون و من دیونه شده بودم خلاصه ساناز جمع و جور کرد و رفت اما این آخرین قرار اون روزم نبود نازنین منشی یه شرکتی بود که من اونجا مشاوره میرفتم سالها قبل خیلی مهربون بود از من دو سالی بزرگتر بود همه چیو از اون شرکت جز اون فراموش کرده بودم اما بعد از سه چهار سال چک و چونه زدن فقط گاهی شبا با من میومد یه قدمی تو پارک میزد و یه آب میوه میخوردیم و برمیگشت بهم زیاد رو نمیداد خیلیم سکسی بازی و شیطونی نداشت تو پارک دستشو میگرفتم چند بارم موقع خدافظی صورتشو بوسیده بودم یا مثلا وقت رانندگی دستشو از احساسم بهش گفته بودم اما ادامه نمیداد یه بارم گفت که ببین اگر متاهل نبودی فرق میکرد خلاصه در حد معرفی اون موقع سی و شش ساله که بهش کمتر میومد یکمی تو پر و سینه سایز درست حسابی باسن و پاهاشم یکمی پر بود قیافشم از نظر من خیلی خوب و مظلوم بود قرار بود اون شب همو بینیم و حتی بیاد خونمون اما زنگ زد گفت نمیشه و یه مشکلی داشته و اعصاب نداره یکمی اصرار کردم گفت حالا از خونه زنگ میزنه حالم گرفته بود چنده از این استیکرای قلب شکسته و اینا دادم که زنگ زد گفت ببین امیر من یدقیقه میام میبینمت میرم آدرس دادم و اومد دم خونه زنگ زد که بیا دم در رفتم پایین و دیدم تو ماشین نازتر از همیشه نشسته باهاش دست دادم دستش سرد سرد کولر ماشینش تا ته روشن بود بهش گفتم بیا تو یواش جمع کرد و اومد تو نشست رو مبل یادم نیست ولی ازش با یه چیزایی پذیرایی کردم و فقط نگاهش میکردم تا حالا اینطوری رو به رو خوب ندیده بودمش تو کار که نمیشد تو ماشینم که کنارم بود تو پارکم که همیشه شب بود در هر حال مانتو داشت حواسم به گروه سنیش بود که ده سالی از مونا و ساناز بیشتر بود و باید تجربه و فنون بهتری خرج میکردم در مورد ناراحتیش ازش پرسیدم که گفت بیخیال و لبخند زد بهش احساسمو گفتم که خیلی خوبه اینجایی و من خیلی خوشحالم اما اون زیاد رو نمیداد کلا نزدیکش نشسته بودم و دستشو گرفته بود بعضی وقتام یه دستی به پاهاش میکشیدم اما ریسک اصلا نمیکردم که از دستم نپره از هر چی بود و نبود و احساسا گفتم که دیگه دیدم وقته بقل کردنشه بقلش کردم و یکم گردنشو بوسیدم و یه ذره رو مبل متمایلش کرده بودم که روش سوار بود اونم حرکتی نمیکرد جرات کردم دستمو به پهلوش و یکمی به گردی زیره سینش کشیدم لباس تنش بود کامل رفتم سمت لبش و یه لب کوچیک گرفتم رو نمیداد اما یه کم همکاریو میکرد بهش گفتم بیا بریم اون اتاق که جواب روشن نداد منم با شوخی بقلش کردم سنگینتر از بقیه بود بردمش تو اتاقو رو تخت چراغام خاموش تاریک تاریک یکم دیگه لبشو خوردم همزمان دستمو زیر لباسش به سینه های خیلی خوب رسونده بودم قطع نمیکردم تلاشمو که یه وقت داور سر پا نده خخخخخخخخخ شلوارش ساپرت نبود اما کشی بود دست انداختم لبه هاش و با شرتش همزمان کشیدم پایین واییییی عالی عالیتو همون تاریکی کسش برق میزد سعی کردم برم کسشو بخورم که نذاشت کلا نازنین حرف نمیزد صدای نفسشم نمیومد اومدم بالا تیشرت و سوتینشو در آوردم و شروع کردم به خوردن لب و نوک سینه و اون اطراف تی شرت خودمو درآورده بودم یواش یواش شلوارمم در آوردم و با شرت افتادم روش و خودرن ادامه دادم اومدم بین پاهاش و شورتمو در آوردم کیرمو مالیدم به بالای کسش که خیس خیس بود فوری کردم تو بد حشری بودم اما شانس آوردم آبم مثل صبح نیومد کنترل شد دو سه تا تلمبه زدم به خودم اومدم کشیدم بیرون گفتم بزار کاندوم بیارم رفتم یه کاندوم دیلی دار کشیدم رو کیرم و کمتر از یک دقیقه دوباره فرستادم تو نازنین سپرده بود به من و منم تلمبه میزدم نمیدونم چقدر شد اما هوس کردک پزیشن و عوض کنم پاهامو جمع بود همونطوری که کیرم تو بود کشیدمش رو خودم یکمی اونطور حال کردم و سینه هاشم گرفتم دیگه روم باز شده بود ابتکار عمل داشتم اونم انگار به من جاییزه داده باشه فقط بی سر صدا سپرده بود بچه بازی کنه از زیرش اومدم بیرون رفتم سر پوزیشن مورد علاقم داگی خیلی خوب قنبل کرده بود برام کسشم لیز لیز شده بود یه بار ارضا شده بود اما من فاصله داشتم با ارضا شدن چون دو بار از صبح شده بودم و کاندومم خیلی کمک میکرد آروم کیرمو فشار دادم تا ته تو انگار اونم اینطوری بیشتر دوست داشت خودش کس و کونو میداد عقب و جلو خیلی یواش هنوز این صحنه رو فکر میکنم اونم با نازنین کیرم راست میشه یه چند دقیقه ای اینطوری گذشت که تازه اولین حرفو زد گفت زود باش دیگه بیا که من کمرشو گرفتم شروع کردم تلمبه زدن یه ذره میزدم کیرمو میکشیدم بیرون یواش دوباره میدادم تو بیشتر حشری میشدم و بهش گفتم آبم داره میاد اون خودشو به عقب فشار داد و من به جلو آبم داغ داغ تو کاندوم کیر خودمو میسوزوند پاشید بیرون یکم همونطوری خوابیدم روش بعد پاشد و بی عجله جمع و جور کردن یه اونور و نگاه کنم به من گفت مثل این جوکا بعد سکس نازنین کم کم پوشید بهش اصرار کردم شب پیشم بمونه اما اونم میگفت مامانش تنهاستو بهونه و اینا منم بیشتر گیر ندادم پوشید و رفت اون شب خدافظی با هر سه بود فقط یکم مونا حرف تهدیدی میزد که هفته بعدش قبل از رفتن با یه شکلات به محل کارش رفتم و یکم از این تریپای علاقه گذاشتم که شر درست نشه که خداروشکر نشد نازنین و سانازم از اون روز دیگه ندیدم باهاشون با تلفن و تلگرام در ارتباطم اما کی ببینمشون نمیدونم امیدوارم خاطره خوبی بوده باشه من که یادش میوفتم داغون میشم نوشته امیر
0 views
Date: August 16, 2019