روز نحس

0 views
0%

این قضیه پنج سال پیش واقعی در مورد خودم ایراد املایی انشایی نگیرید اگر هم خواستید در موردم قضاوت کنید به چشم یه دختر شانزده هفده ساله ماجرا رو ببینید هدفم فقط سکسی بودن داستان نیست این چیزیه که به هیچکس نگفتم نیاز داشتم اینو با بعضیا قسمت کنم شاید بعد از چند سال از ناراحتیم کم بشه بعد از سه سال بعد از سه سال بالاخره میبینمش وقتی بهم گفت واسه کاری داره میاد شهرمون هم خوشحال بودم از اینکه بالاخره کسی رو که سه سال باهاش تلفنی حرف زده بودم میبینم از یه طرفی هم بعد از اون همه زجری که بهم تحمیل کرده بود دیگه دوسش نداشتم از چهارده سالگی تلفنی باهاش حرف میزدم اولین دوست پسرم بود حالا که دو ماه مونده بود به تولد هفده سالگیم قرار بود ببینمش تو ای سه سال هیچ جوره بهش خیانت نکرده بودم حتی تلفنی هم با هیچکس دیگه حرف نزده بودم وقتی اومد زنگ زد به گوشیم گفت یکی از شهرستان های اطراف و من برم پیشش تا حالا تنهایی پامو از شهر بیرون نزاشته بودم گفتم نمیام اگه تو راه اتفاقی واسم افتاد چی واسش مهم نبود گفت اتفاقی نمیافته گفتم میترسم نمیام عصبانی شد سرم داد زد هم جا خوردم هم ترس برم داشت دلم خیلی شور میزد ولی قبول کردم که برم از مدرسه به بهونه مسابقات تیمی که عضوش بودم زدم بیرون با دلهره و ترس سوار تاکسی شدم و رفتم اون شهرستان نزدیک یک ساعت راه بود رسیم با دوسش با ماشین اومد نه سال از من بزرگتر بود هیکلش هم سه برابر من از بس ترس و دلهره داشتم نمیتونستم بهش دقت کنم با نگاهش داشت منو میخورد گفت خونه دوسش میریم میدونستم منو واسه چی میخاد تو این سه سالی که تلفنی حرف میزدیم سعی کرده بود به من بفهمونه سکس واسش خیلی مهم نظری راجع به سکس نداشتم عکس سکسی دیده بودم زن و مردای لخت تو بغل هم در حال بوسه و کیر مرده تو زنه به نظر باید خوب میومد چند دقیقه بعد گفت خونه دوستم نمیشه با ماشین میریم دور میزنیم بدون هیچ حرفی سوار شدم میترسیدم باز عصبانی بشه داد بزنه هر لحظه بیشتر ازش بدم میومد پیش خودم فکر میکردم کاشکی نیومده بودم ولی به خودم دلداری که میدادم بهتر بشه دوستش نشست صندلی راننده خودش عقب پیش من با تعجب پرسیدم دوست واسه چی میاد گفت ماشین اونه خودش باید باشه از لحظه ای که سوار شد از رو مانتو دستش رو سینم بود چندشم میشد ولی باز چیزی نگفتم هر لحظه منتظر لذتی بودم که هیچ وقت نیومد دوستش تو یه جای پرت مثل بیابون نگه داشت و از ماشین پیاده شد رفت یکم دورتر پشت به ما وایساد دکمه مانتوم رو باز کرد و سینم رو تو دستش گرفت تو ماشین که نشستم فهمیدم دیگه چاره ای ندارم حالا که اومده بودم باید به حرفاش گوش میدادم اگه هم میخاستم کارایی که میگه رو انجام ندم ممکن بود به زور کارشو پیش ببره جلو دوتا مرد من هیچ شانسی نداشتم بهم گفت شلوارت رو در بیار نگاهش کردم انتظار محبت داشتم محبتی نبود همش هوس بود شلوارم رو در آوردم یه شرت سفید پام بود بدنم تو نور آفتاب برق میزد و اون حشری تر میشد بهش گفته بودم خودم دست کردم تو کسم پرده ام رو حس نکردم قبلا در مورد پرده ها خونده بودم فکر میکردم پرد ه ام حلقوی باشه اونم از خدا خاسته گفت خوب از جلو سکس میکنیم حتی بهم نگفت یه دکتر برو ببین چه جوریه خودم هم عقلم نرسیده بود شلوارم رو در آوردم اونم شرت و شلوارش رو کشید پایین گفت بیا رو پام پاهام رو دو طرفش گذاشتم نشستم رو رون پاش تو ماشین جا تنگ بود اذیت میشدم هیچ وقت اولین سکسمو تو ماشین تصور نکرده بودم گفت بیا بشین رو کیرم کیرش خیلی کوچیک بود اصلا تحریک نشده بودم تقریبا خشک بودم با اینکه کوچیک بود ولی میترسیدم آروم خودم رو روش تنظیم کردم خاستم کم کم بشینم که یه دفعه منو کشید پایین خیلی دردم اومد از درد شونه ش رو گاز گرفتم احساس میکردم همه غرورم خرد شده منو کشید عقب خون نیومده بود تو چشام نگاه کرد و گفت تو قبلا سکس داشتی این بد ترین قسمت اون روز نحس بود صدای شکستن تک تک ذرات وجودم رو حس میکردم نمیدونستم چی بهش بگم آدم تو اولین سکس اینو از طرفش بشنوه حرفش خیلی واسم سنگین بود چند بار تلمبه زد گفت میخام بکنم تو کونت منو تو اون یه وجب جای ماشین خم کرد بعد انگشتش رو تف زد و کرد تو کونم از درد جیغ زدم پام سر خورد افتادم کف ماشین یه دستمو گرفت بلندم کرد گفت نمیخای کون بدی نمیخاد ادا در بیاری گفتم خیلی دردم اومد گفت مثل قبل بیا بشین رو کیرم نشستم اون داشت تلمبه میزد منم درد داشتم هیچ لذتی واسم نداشت فکر میکردم حتما سکس همینه بعد از چند بار تلمبه آبشو تو دستمال خالی کرد کیر کوچیکش از قبل هم کوچیکتر و زشتر شده بود به من گفت لباسات رو بپوش خودش هم لباساش رو پوشید صدای دوستش زد منو رسوندن تا ترمینال یه تاکسی واسم گرفت گفت برو بعدا بهت زنگ میزنم کل راه برگشت رو گریه میکردم پشیمون بودم الان هم پشیمونم چیزی که میتونست بهترین خاطره زندگیم باشه یکی از بدترین هاش شده شاید داستان خوبی نبوده باشه ولی واقعی بود فکر کنید به درد و دل من گوش کردید نوشته

Date: July 31, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *