قسمت قبل بالاخره پس از کش و قوس فراوان زندگی به عشق زندگیم رسیدم بعد از یه عقد و یک جشن ساده خودمونی و چنتا عکس یادگاری شبش بلیط واسه ترکیه داشتیم قرار بود 10 روز واسه ماه عسل بریم استانبول برای اولین بار تو فرودگاه دستشو گرفتم گرما و هرم دستاشو با دنیا عوض نمیکردم سوار هواپیما شدیم تو طول سفر دستش تو دستم بود و سرش رو شونم کمکم خوابش برد آرامش اون لحظات وصف نشدنی بود بالاخره پس از کش و قوس فراوان زندگی به عشق زندگیم رسیدم بعد از یه عقد و یک جشن ساده خودمونی و چنتا عکس یادگاری شبش بلیط واسه ترکیه داشتیم قرار بود 10 روز واسه ماه عسل بریم استانبول برای اولین بار تو فرودگاه دستشو گرفتم گرما و هرم دستاشو با دنیا عوض نمیکردم سوار هواپیما شدیم تو طول سفر دستش تو دستم بود و سرش رو شونم کمکم خوابش برد آرامش اون لحظات وصف نشدنی بود بالاخره رسیدیمو رفتیم هتل کلید اتاقو گرفتیم رفتیم بالا تا رسیدیم به اتاق سریع لباسمونو عوض کردیمو خوابیدیم چون خیلی خسته بودیم صبح ساعت از خواب بلند شدم دیدم رویا هنوز خواب بود چقد زیبا و معصوم خوابیده بود به صورتش نگاه کردم چشمای درشتو کشیده ابرو های کمند بینی قلمی لبای سرخ پوست سفید موهای مشکی هیچ عیبی تو صورتش نبود نزدیکش شدم با دستام صورتشو نوازش کردم و دست تو موهاش کشیدم پیشونیشو بوسیدم چشماشو باز کرد سلام خانوم خوابالو ظهر بخیر خوب خوابیدی _سلام ظهر تو هم بخیر باخنده آره خوب خوابیدم داشتم همینطور نگاش میکردم که گفت چیه چرا اینجوری نگاه میکنی _چیه مگه نمیتونم زن خودمم نگاه کنم _چرا استثنایا اینو میتونی ولی اگه قول بدی به زنای دیگه نگاه نکنی مخصوصا این ترکا _والا من که 10 ساله غیر تو کسیو نمیبینم _خوبه حالا انقد زبون نریز من میخوام برم یه دوش بگیرم سرحال شم بعدش بریم واسه ناهار _باشه برو عزیزم بعد از صرف ناهار رفتیم تو شهر لب دریا کلی خوش گذروندیم و خندیدیم و شب برگشتیم هتل بعد از لباس عوض کردن من رفتم حموم از حموم که اومدم بیرون دیدم رویا یه لباس خواب کوتاه صورتی پوشیده که پاهاش لخت بود و سرش تو گوشیش بود _عافیت باشه عزیزم _مرسی سلامت باشی _بازم که هیز شدی _چه لباس قشنگی و چه _چه چی _چه پاهای قشنگی _مرسی رفتم لباس پوشیدمو موهامو خشک کردم اسپری و عطر زدم و رفتم پیش رویا کنارش رو تخت نشستم سرشو رو شونم گذاشت و گفت اشکان _جانم _بیا چنتا قول بهم بدیم _چه قولی _اینکه تا آخر عمر باهم باشیم خیانت نکنیم عشقمون بهم روز به روز بیشتر بشه هرکاری از دستمون برمیاد برای خوشحالی همدیگه بکنیم قول _قول قول میدم تا آخر عمرم فقط با تو باشم و برای خوشبختی هرکاری که بتونم میکنم _دوست دارم اشکان _منم دوست دارم عزیزم پیشونیشو بوسیدم و تو بغلم فشارش دادم سرشو بالا گرفت تو چشمام نگاه کرد بهم نزدیک و نزدیک تر شدیمو لبامون به هم قفل شد لبایی سرخ به شیرینی عسل دوست نداشتم این لحظه رو با دنیا عوض کنم همینطور لبای همدیگرو میبوسیدیم از لباش جدا شدم رفتم رو گردنش همه جاشو لیس میزدم گوششو مک میزدم همه جای صورتشو میبوسیدم خواستم گره لباسشو باز کنم بهش گفتم عزیزم اجازه میدی سرشو به علامت تایید تکون داد گرشو باز کردمو لباسشو انداختم اونور یه شورت و سوتین صورتی ست برش بود رفتم دوباره سراغ لباش و میمکیدم رفتم پایین بالای سینشو لیس میزدم سوتینشو باز کردم افتادم به جون سینه هاش دو تای سینه 75 سفید با نوک صورتی یکیو میخوردم و یکیو فشار میدادم دیگه صداش دراومده بود و آه و اوه میکرد زیر بغلش بازوهاش دستاش انگشتاشو همرو میخوردمو لیس میزدم شکمشو میبوسیدم و زبونمو داخل نافش میکردم رفتم پایین از انگشتای پاش شروع کردم یکی یکی تو دهنم میکردم و کف پاشو میلیسیدم رفتم بالا ساق پا روناشو خوردم و لیسیدم تا به شورتش رسیدم روی شرتشو بوسیدمو بازم ازش اجازه گرفتمو شرتشو دراوردم یه کس صورتی بی مو بوش کردم خیلی خوشبو بود از پایین تا بالا براش لیسیدم و میخوردم دبگه صداش بلندتر شده بود و سرمو به کسش فشار میداد برش گردوندم و کون و کوسشو میلیسیدم کمرو بوسیدم انقدر لیسیدم که ارضا شد و لرزید لبخندی زد و لبامو بوسید ازم تشکر کرد و گفت حالا دیگه نوبت منه پرتم کرد رو رخت و افتاد به جون لبام بعدش تیشرتمو دراورد سینه هامو خورد و رفت پایین شلوار و شرتمو باهم دراورد دستشو گرفتم و گفتم اگه بدت میاد مجبورت نمیکنما گفت مگه قرار شد هرکاری میتونیم برای خوشحالی همدیگه بکنیم چطور تو همه کاری واسه من کردی من نکنم شروع کرد به ساک زدن تو عمرم انقد لذت نبرده بودم خوب که ساک زد گفتم بسه کشیدمش کنارو دوباره کسشو لیسیدم و ممه هاشو چنگ زدم و کیرمو گذاشتم لب کسش گفتم آماده ای گفت آره با یه فشار دادم تو سرش رفته بود تو خیلی تنگ بود رویا همش آه و اوه میکرد قربون صدقش میرفتم و لباشو بوسیدمو و چنبار دراوردم وکردم تو بعد یهو همشو کردم تو که یه جیغ زد اول یکم نگه داشتمو بعد شروع به تلمبه زدن کردم بعد 10 مین آبم اومد و ریختم رو دستمال بعدش رفتیم حمومو تو بغل هم خوابیدیم بهترین سکس زندگیم و آرامش بخشترین خواب زندگیم اون 10 روزم هرشب سکس داشتیم بالاخره برگشتیم ایران و رفتیم سر زندگیمون خوشبختی رو تو تک تک سلولام حس میکردم رویا هرکاری برای خوشحالی من میکرد هروقت از سرکار میومدم میومد استقبالمو میبوسیدمو کت و کیفمو میگرفت و برام چایی و شربت میاورد هر غذایی دوست داشتم برام درست میکرد منم سعی میکردم هیچ وقت دست خالی خونه نرم گل شیرینی و کادوهای مختلف براش میگرفتم یادمه برای تولدش یه کیک گرفتم یه دسته گل رز رفتم خونه درو باز کردم گفتم سوپرایز گفت وای عزیزم مرسی و پرید بغلمو ازم تشکر کرد الکی بهش گفتم وقت نکردم برات کادو بگیرم فعلا همین کیکو گل رو قبول کن اونم گفت نه عزیزم همین که به یادم بودی ارزشش بیشتره که خندیدمو گفتم خب پس چشاتو ببند بست گفتم خب الان باز کن یه سوییچ با یه روبان قرمز روش گفت این چیه گفتم سوییچ همون ماشینی که دوسش داشتی برو از پنجره توحیاط نگاش کن یه لکسوس قرمز آلبالویی گفت وای باورم نمیشه پرید بغلم کردو محکم ماچم میکرد بهش گفتم دیونه خفم کردی نمیخوای با ماشین جدیدت یدور بزنی _چرا میخوام _خب برو لباساتو بپوش تا بریم خلاصه که من روز به روز بیشتر عاشقش میشدم اونم همینطور هفتگی یکی دوبار سکس داشتیم البته اگه یکی ازما میخواست اون یکی بعید بود قبول نکنه تو سکسم ارضای طرف مقابلمون مهمتر از خودمون بود خانواده منم که اوایل مخالف ازدواجم با رویا بودن کم کم عاشق رویا شدن چون رویا انقد مهربون خوش برخورد و خوش زبون بود که هرکسیو به خودش جذب میکرد پدر مادرم دیگه اونو دختر خودشون میدونستن و رویا هم به اونا خیلی احترام میگذاشت دیگه طوری شده بود حتی دلشون برای رویا بیشتر از من تنگ میشد چنتا خواهر زاده برادر زاده هم دارم که اونا هم عاشق رویا بودن چون همیشه باهاشون بازی میکرد براشون اسباب بازی میخرید و خیلی دوسشون داشت سالی دو سه بار مسافرت میرفتیم داخلی و خارجی و حسابی خوش بودیم تا این که یروز که اومدم خونه رویا گفت یه سوپرایز برات دارم گفت چی گفت 8 ماه دیگه پدر میشی گفتم وای رفتم بغلش کردمو چرخوندمش میخندید و میگفت نکن پسرمون سرگیجه میگیره گفتم از کجا میدونی پسره گفت دوست دارم پسر باشه _ولی من دوست دارم دختر باشه اصن چه فرقی میکنه سالم باشه _اگه دختر شد من اسمشو میذارم اگه پسر شد تو اسمشو بذار _باشه حالا چی میخوای بذاری _رها به رویا هم شبیهه تو چی میذاری _ارشک به اشکان شبیهه بالاخره بعد از 8 ماه دخترم رها به دنیا اومد و رنگ و بوی جدیدی به زندگیمون داد رها روز به روز بزرگتر میشد و ببشتر شبیه رویا میشد یه زندگی ایده آل من عاشق رویا رویا عاشق من و هردو عاشق دخترمون رها رها یکسالش شده بود قرار شد برای تولدش یه جشن بزرگ بگیریم و دوست و آشنا رو دعوت کردیم صبح تولد رفتیم واسه خرید از کیک و میوه و سفارش شام وقتی واسه سفارش کیک رفتیم بعد این که سفارش دادیم اومدیم بیرون که یادم اومد ازش نپرسیدم کلاه و فشفشه داره به رویا گفتم برو تو ماشین تا من بیام ماشین اون سمت پارک بود برگشتم به سمت شیرینی فروشی که یه لحظه صدای ترمز یه ماشین و جیغ رویا رو شنیدم سریع برگشتم باورم نمیشد رویا با صورت خونی نقش بر زمین شده بود سریع رفتم سمتش گفتم رویا رویا خوبی صدامو میشنوی گفت اشششششک و چشاشو بست سریع بردمش بیمارستان بردنش تو اتاق عمل گریه میکردمو اینور و اونور میرفتم و به خدا التماس میکردم رویامو بهم برگردونه بالاخره دکتر از اتاق اومد بیرون و گفت متاسفم دیگه هیچی نفهمیدم چشماشو که باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم سرم تو دستمه و خانواده من و رویا با لباس مشکی بالا سرمن و دارن گریه میکنن گفتم رویا کو رویا کجاست سرمو از دستم کندم و گفتم میخوام برم پیش رویا که گرفتنم و گفتن آروم باش تقلا میکردم و زار میزدم و به آسمون و زمین چنگ میزدم هی رویای من رفت رویای زندگیم رفت منو تنها گذاشت و رفت سر خاکش خون گریه میکردم به زمین و زمان فحش میدادم بهش میگفتم چرا رفتی مگه قول ندادی همیشه پیشم بمونی چرا چرا خودمو سرزنش میکردم چرا اون لحظه تنهاش گذاشتم هی من موندمو تنها یادگاریش رها دختری که به زیبایی مادرش بود حالا باید هم نقش پدر و هم نقش مادرو براش بازی کنم دختری که تو چهرش چهره رویا رو میبینم دختری که هیچی از مادرش به یاد نداره دختریکه روز تولدش روز مرگ مادرشه روزهای غم و افسردگی کم کم گذشت و منو دخترم روزارو گذروندیم به تولد دو سالگی رها رسیدیم روز جدایی رویا با یه کیک تولد رفتیم سر مزار رویا و یه جشن تولد سه نفری گرفتیم رویایی که تولد دخترشو ندیده بود رویایی که عشق ابدی زندگیمه طبق قولم با هیشکی غیر اون نخواهم بود و رویا رو تو قلبم دارم و تنها دلیل زندگی کردنو زنده بودنم دخترکم رهاست بدرود نوشته
0 views
Date: September 21, 2019