سلام من اسمم کتایون میخوام از خاطره سکس زوریم بنویسم من همش 16سالم بود که خواهرم ازدواج کرد خواهرم اون موقع 17سالش بود با یه پسر 25ساله ازدواج کرد که فامیل مادریم بود اسمشم محمد بود خواهرم تو یکی از محله های تهران تو یه ساختمون دو طبقه زندگی میکرد ک ساکن طبقه بالا مادر شوهرش بود رابطه من و محمد خیلی خوب بود همیشه ام بهم میگفت دروغ نمیگن نون زیر کباب مزش بیشتره خیلی وقتا میومدن خونمون اجیمم میرفت مدرسه ما دوتا تنها بودیم خیلی عادی برخورد میکرد همیشه واس همه چیم نظر میداد مثه یه داداش دوسش داشتم چون خودم داداشم تویه شهر دیگه زندگی میکرد ی روز تو محرم رفتم خونشون تو کوچه اجیمینا ی مسجد بود که اجیم اونجا میرفت کمک میکرد منن همیشه لباسام پوشیده نبود راحتم بودم جلو محمد همیشه ام از رقص عربیم تعریف میکرد قیافش بد نبود معمولی اما قدش ی دومتری میشد همیشه مسخرش میکردیم ی شب شب تاسوا بود که منو اون تنها شدیم خیلی عادی مثه همیشه اجیم رفت اما من باهاش نرفتم که قرار شد باهم فیلم کمدی ببینیم اسم فیلمش احمق و احمق تر بود بدون سانسور اخه جفتمون خراکمون بود هم دیگه رو گیر میاوردیم فیلم میدیم ولی ن بدون سانسور بهش گفتم این فیلم و بزن بره دوست ندارم بهم گفت پس بزار حرف بزنیم گفتم در مورد چی گفت درمود هر چی راسی یادت میاد یه بار تو خونه بهت گفتم بگو بله تو گفتی بله گفتم خوب گفت اون موقع من تورو صیغه خودم کردم جا خوردم محمد هیچ وقت همچین حرفیو بم نمیزد منن با تاپ و شلوارک جلوش یهو سرخ شدم خندید پاشد درو قفل کرد گفت چیه عشقم چرا خجالت میکشی گفتم وا محمد چرا کسشعر میگی جنسش خراب بوده گفت ن جونم مگه بده میخوامت هوووم بده مات داشتم نگاه میکردمش اومد سمتم بهش گفتم محمد شوخیت گرفته نکن دارم میمیرم از ترس اگ میخوای ترسمو ببینی تسلیم ترسیدم ایندفه کم اوردم گفت ن زندگی هنو مونده باید له له بزنی بهم التماس کنی گفتم محمـد چرا اینجوری میکنی بغلم نشست من سیخ پاشدم تا خواسم برم کمرمو گرفت کشید پایید منو ک بشینم قلبم مبکوبید گفتم محمد جون کیانا نکن نمیخوام تورو خدا اذیتم نکن دستام میلرزید بهم گفت جون دلم فرشته کوچولوم ترسیده الا سر حالت میارم ب زور خودمو نگه داشتم اشکم نیاد بهش گفتم محمد جیغ میزنم گفت بزن بزن کسی نیست الان جررررت میدم ب جز منو هیشکی نیست ب زور خوابوندتم رو مبل من همش یک وشصت قدم بود اون دومتری کجا دستو پاهامو قفل کرد سرشو برد وسط سینه هام اول بو کرد بعد با ی دستش دوتا دسامو با دست دیگش لباسمو کشید پایین سینه هامو شروع کرد با ولع خوردن زدم زیر گریه التماسش کرد محمد تورو خدا کیانا اجیمه بی شرف فقط فوشش میدادم دستامو داد بالا سرم شلوارمو تا نصفه کشید پایین بم گفت جون کسشو تو حسرتشم شروع کرد خوردن دستو پا میزدم اینقد گریه کردم و جیغ زدم صدام دیگه در نمیومد زانوشو گذاشت رو دلم خودش شلوارشو از ی پاش دراورد بعد پاشو عو ضکرد از رو دلم و اونیکیو دراور تف کردم تو صورتش بش گفتم من تورو مثه داداشم دوس داشتم بی ناموس کوبید تو صورتم بردتم تو اتاق خوابشون انداختم رو تخت با تمام قدرتم داد زدم ک ولم کنه ولی ولم نکرد چنگش انداختم عصبی شود نشست روم کوبید تو صورتم اینقد کوبید ک یه ان گوشم صوت کشید بعد پاشد بره سمت کمد کشون کشون خودمو کشیدم تا دم تخت تا برگشت دید رو زمینم پاشو گذاشت رو کمرم موهامو کشید بالا گفت مگه نگفتم تخون نخور میخوام بگامت کتــی فقط حق میزدم بلندم کرد پرتم کرد رو تخت و دستامو بست ب لمسه ی تخت پاهامم پست ب پایین تخت داشتم کش میومدم دردم اومده بود با التماس گفتم محمد بس کن تورو خدا جون مادرت ولم کن لخت شد کامل اومد روم داشتم له میشدم موهامو ناز کزد و با ولع شروع کرد ب خوردن لبام موها میکشید و من فقط گریه میکردم لبامو گاز میگرفت دستشو گذاشت زیر گلوم با اون یکی کیرشو کشید رو کسم بعد بلند شد از روم کیر سیاه و کلفتشو میمالوند و میگفت جون دیگه کم آورد ه بود فقط نگاش میکردم و نفسم میپرید سرشو گذاش دم کسم اروم اروم کرد تو ی جیغ زدم از ته ته دلم با تموم وجودم شروع کرد تند تند تلمبه زدن داشتم از حال میرفتم اونم فوشم میداد یا هی بم میگفت جون تو چقد تنگی باید ب جا اجیت تورو میکردم ی کاری میکنم هر بار بهم بدی جرت میدم دوباره شروع کردم ب گریه کردن تندن تند میکردتم صدای اهم قط نمیشد بهشم التماس میکردم ک ولم کن تورو خدا پاهامو از تخت باز کرد داد بالا گذاشت رو شونش کیرشو بین سوراخ کوسم و کون فشار داد چشامو روهم فشار دادم بهم گفت بگو سگتم بگو جندتم وگرنه جرت میدم بهش گفتم نمیگم بمیرمم نمیگم باسنمو گرفت با تمام قدرتش کرد تو کونم احسا کردم جر خوردم بوی خون میومد اون منو با تمام توانش میکرد منم انگار تو خلع بودم بی حرکت فقط اروم از درد اه میکشیدم هی میکرد تو کونم هی میکرد تو کوسم چک میزد رو رونم تلمبشو تند تر کرد دراورد پاشد با دستمال کیرشو تمیز کرد دستامو باز کرد ب پهلو خوابوندتم ی پامو داد بالاکیرشو کرد تو کوسم فشار داد تا ته خودشو میکوبید بهم انگشتشو میکرد تو کونم بعد از چند دقیقه رو شکم خوابوندتم زد رو باسنم گفت شل کن دردت نیاد خیلی کلف بود کیرشو کرد تو کون و جلو عقب میکرد اروم میکرد تو یهو میکشید بیرون چشام سیاهی میرفت بهش گفتم محمد بسته دارم بیهوش میشم ارواح خاک پدرت ولم کن اخرین ضربرو محکم زد و ولم کرد ب زور رفتم رو تخت خودم جمع کردم حس نداشتم هیچ جامو تکون بودم اومد خوابید جلوم قطره قطره اشک میریختم بهش گفتم محمد ولم کن تورو خدا ولم منو کشید سمت خودشو سینه هامو میخورد و باسنمو میگرفت تو دساش بهم گفت اجیت امشب دیر میاد گمشو حموم صدات در بیاد ب کسی بگی ی جوری جرت میدم ک بمیری از درد با التماس نگاش کردم یهو پاشد موهامو گرفت پرتم کرد تو حموم در بست تو خودم جمع شدم فقط ب کف حموم نگاه میکردم ک پر خون شده بود بعد از چند دقیقه ب خودم اومدم زدم زیر گریه ب بدبخنی بلند شدم و خودمو شستم اجیم اومده بود تا منو دید گفت چی شده اجی چرا اینقد چشات قرمزه گفتم هیچی اب حموم اینجوری کرده خوب میشه اون شب از خونشون در رفتم با بهونه های جور وا جور بلاخره اجیم ماشین گرفتم رفتم خونمون تا مدتها گوشه گیر بودم تا اینکه بلاخره یه تصمیمی گرفتم ادامه داستانو دوس داشتید میزارم داستانم واقعیه و متاسفانه برام اتفاق افتاده ادامه نوشته قلب
0 views
Date: March 14, 2019