قسمت قبل بعد از اون خواستم ب پدر مادرم بگم که همچین اتفاقی برام افتاده اما نتونسم اصلا نمیتونسم بگم فقط خودمو تسکین میدادم ک میتونم ی جوری درسش کنم از ترس اینکه حامله نشم ی دوره کامل قرص زد بارداری میخوردم هر روز چایی زعفرون میخوردم ک ی وقتی حامله نشم ب هیچ کس هیچی نگفتم و اجیم هر چی میگفت بیا خونمون نمیرفتم یا اگ اونا میومدن من نمیموندم خونه میرفتم بیرون یا خونه دوستم ک باهاشون ارتباط خانوادگی داشتیم دوسال بعدش ک مدرک گرفتم و شدم معلم زبان میرفتم سر کار و از دم خونه تا سرکار حس میکردم یکی دنبالمه اما اینقد مشغله داشم که زیاد اهمیت نمیدادم ی بار ک داشتم بر میگشتم ب جا اینکه برم دم اژانس نزدیک اموزشگاه زنگ زدم ماشین بیاد رفتم بیرون وایستادم دیدم ی ماشین اومد بهم گفت اژانسم برای خانوم سعادت منم سوار شدم اینقدر خسته بودم ک خوابم برد در اثر تکونای شدید ماشین چشامو باز کردم دیدم اصلا جاش اشنا نیست ترسیده بودم و از اون اتفاق ب بعد استرس ک میگرفتم معدم درد میگرفت زنگ زدم ب دوستم گذاشتم رو اسپیکر ب راننده گفتم اقا کجا داری میری با خشم برگشت سمتم و گفت میبرمت جهنم خفه شو دهنتم ببند دیگه مطمعن شدم کاره محمده بعد از دوسال فکرشم نمیکردم مطمعن بودم دوسم کمکم میکنه لوکیشنمو روشن کردم شروع کردم جیغ جیغ کردن بند کیفمو از پشت انداختم گردنش ی حورایی داشت خفه میشد ک از لاین خارج شدیم و کوبید به جدول فقط سرم خون اومد زخمی شد ولی اون شیشه جلو رفته بود تو صورتش مردم هم جمع شده بودن ب هر جوری ک بود در ماشینو باز کردمو پیاده شدم زنگ زدمو ب دوسم گفتم ک چیشده و وضعیت فعلیمو گفتم وقتی رسیدم خونه مامانم و بابام و اجیم اومدن جلو در وقتی دیدن سرم زخمیه و اینا عصبانیتشون خوابید و منم گفتم تصادف کردم اون اتفاق تموم شد هر خواستگاری ام ک میومد رد میکردم میترسیدم من دختر نبودم سقط کرده بودم اگ میرفتم دکتر همه زندگیم بهم میریخت صب ک از خواب پاشدم با دیدن شخصی ک رو به روم بود سکته کردم چونم میلرزید گفتم تو اینجا چی کار میکنی نیم خیز شدم ک هولم داد گفت هیچی هوس تورو کردم بش گفتم غلط کردی بی پدر گوه خوردی کثافت جیغ میزدم گریه میکردم بهم گفت هار شدی نکنه یادت رفته گفتم نه هنوز یادمه یادمه تو چجوری زنده زنده روحمو خاک کردی یادمه فقط ولم کن سرشو تکون داد و گفتم اومدم تجدید خاطره کنم برات گریه میکردم نگاش میکردم گفت اونجوری نگام نکن ب خدا دلم میشکنه ها بهش گفتم ولم کن ولم کن جون هر کی دوست داری ولم کن نچ نچی کرد و پتو رو کنار زد خودشو ول کرد روم و سرشو کرد تو گردنم گردنمو میک میزد زبونشو کشید تا زیر لبم و گفت اخ اخ چقد دلم برات تنگ شده بود بهش گفتم اما دل من برات تنگ نشده بود ازت متنفرم گفت من عاشق کسایی ام ک ازم متنفرن بعدش لبامو خورد با دستاش سینه هامو میمالید چنگش انداختم ی ذره کشید عقب بهش گفتم تورو خدا ولم کن قسمت میدم ولم کن لعنتی ولم کن دستو پا میزدم ک ولم کنه داستامو برد زیر کمرم شلوارشو کشید پایین شرتشم دراورد بعدش شلوارمو و شرط منو با هم کشید پایین با دستش کیرشو گرفتم ی ذره مالید دم کسمو فشار داد تو اه کشیدم سرمو بردم بالا فشار دادم رو بالش اول اروم اروم بعد تندش کرد دستام زیر کمرم تکون میخورد داشتم له میشدم نفسمم بالا نمیومد لب میزدم ول کن یهو واقعا ولم کرد از روم پاشد با تمام نیروم پاشدمو اومدم بدوام که از موهام گرفت چسبوندم ب دیوار سینه هام درد گرفت اینقدر فشار داد دوباره گریم گرفت دلم میخواست بمیرم زمزه میکردم خدایا منو بکش بکش راحت شم کلشو کرد تو گردنمو گفت چی میگی جوابشو ندادم پاهاشو گذاشت پشت پام کیرشو اروم کرد تو باسنم و اروم اروم میکرد با دستم دیوارو چنگ میگرفتم حق حق میکردم اخرین زربه تو باسنم زد و ولم کرد افتادم رو زمین ک گفت پاشو عشقم هنوز مونده ی ذره رفت عقب گفت من خسته شدم سکانس دوم باشه برا ی ذره بعد تر رفت بیرون لباسامو پوشیدم داشتم دنبال راه میگشتم راه فرار پنجره رو ک دیدم ب سمتش پرواز کردمو همین ک خواستم خودم پرت کنم پایین از عقب کشیده شدمو و یه سیلی خوردم دستشو گذاشت رو گردنم داشتم خفه میشدم گفت داشتی چ غلطی میکردی خودتو میکشتی ک بیمری مردتم میکردم محکم کوبیدتم ب دیوار و ولم کرد کمرم درد گرفته بود ب همون حالت رو زمین موندم گریه میکردم برای بار دوم تجاوز کرد بهم دیگه همه چیو باختم حتی روحیه و اعتماد ب نفسی ک زبان زد همه بود دلم میخواست بمیرم هیچکسی جلو دار این خواسته نبود محمد ک دید اینجوریه وضعیتم و نمیتونم تکون بخورم رفت اشپز خونه و با اب برگشت و گفت ی کاری نکن رو مخم بری بزنم لهت کنم بهش گفتم ضعف کردم گشنمه گفت الان برات ی چیزی میارم بخوری ب محض رفتنش دولا دولا پاشدم رفتم رو تخت بعد رفتم لبه پنجره و خودمو از طبقه 5 پرت کردم پایین اما زنده موندم ادامه دارد نوشته قلب
0 views
Date: March 9, 2019