زخم دختر مرهم زن

0 views
0%

سلام خدمت همه دوستان شهوانی ازانجایی که دوستان لطف دارن وخاطرات سکسی خودشونو تواین سایت به اشتراک میزارن منم خاستم یکی از خاطره های سکسی خودم رو تو این سایت به اشتراک بزارم انشالاه خوشتون بیاد به رسم این داستانهایی که خوندم باید اول خودمو معرفی کنم اسمم امید الان29سال سن دارم 183قدمه و بالایه و90زنمه من تو یکی از روستاهای شهر اردبیل زندگی میکنم تقریبا سال قبل عاشق یه دختری بودم که به زور تونسته بودم شماره بدمو باهم دوست بشیم وصدرصدر برایه ازدواج بود تا اینکه دانشگاه پیام نور اردبیل قبول شد رفت دانشگاه یه سال بعد باهام سنگین شده بودوبایه پسر دیگه دوست بودو باهاش عروسی کرد من دلم خیلی شکست دروغ نباشه خیلی هم گریه کردم ومن یه دوستی داشتم ولان هم دارم به اسم محسن سه تاداداشن خواهر ندارن بزرگه سبحان دوسه سال از من بزرگه وحدود10سال پیش با دختر خالش ازدواج کردو وجدا زندگی میکنه برادر کوچکش حسام اول راهنمایی و محسن یه سال از من کوچکه واما لیلا خانم مادرشون 52یا53سالشهپدرشون هم چند سال قبل تراکتورو چپ کرد و مرد زیاد از داستانمون دور نشیم اون موقع که پدرشون مرده بود خیلی دلم براشون می سوخت مخصوصا به حال خاله لیلا بعد ها همه چیز عادی شد وبعد چن سال محسن رفت تهران تو مغازه فامیلشون کار میکرد آدرسشو هم برام فرستاده بود هم میگفت پولش زیاده وهم اینکه خیلی حال میکنه اونجا مغازه فامیلشون تو منطقه 6تهران بود خیابان کارگر شمالی دورو ور کوی دانشگاه فنی این آقا محسن از مغازه واسه مشتریاشون دم درشون جنس می برده و ناکس خودش می گفت خیلی با مشتریا لاس میزنه حتی خانمهایه سن بالا خلاصه از مادرش بگم واقعا زن درشت اندامی بود کونش بزرگ ممه هاش هم بزرگ بود وواقعا زن قوی یه روز زنگ زد خونمون به مادرم گفته بوده که به امید بگو بیاد به من کمک کنه چنتا گونی گندمو جابجا کنم یه روز گذشته بود که من گفتن منم رفتم ولی بلا فاصله نبود چون فکر دیگه ای تا اون موقع در موردش نداشتم هم همسایمون بود هم مادر دوستم بود جز به چشم خاله بهش نگاه نکرده بودم فقط اون موقع که شوهرش مرده بود با خودم میگفتم خاله لیلای زن قوی هیکل بدون کیر چکارمیکه و یادمه یه روز که راهنمایی بودیم توحیاطشون بازی می کردیم خاله لیلا تو تشت رخت میشست که پیراهنش از دامنش فاصله گرفته بود ومنم خیره شده بودم بهش که برگشت و منو دید گفت چطوره من خجالت کشیدم و با یه دستش آب پر کف داخل تشتو انداخت رو صورتمو بلندبلند خندید ببخشید من از اصل موضوع خارج میشم رفتم خونشون بهم گفت امید دیگه بزرگ شدی بعد رفتن محسن دیگه بهم سر نمیزنی فکرمیکنی کار گردنت بیافته گفتم خاله این چه حرفیه من نوکرتونم شما چیزی خاستین من نه گفتم یه باره گفت اره نوکرم باشی خوبه بعد من تو دلم گفتم من تعارف کردم ببین چه پرو میگه نوکرمی بعدبهم گفت کمک کن اینا رو جابجا کنیم وکمی از محسن حرف زدیم وگفت خبر دارم خیلی بهش خوش میگذره مثل تو که نیست به خاطر اون دختره گریه کنه من باز تودلم گفتم مثل اینکه این امروز مدام باید منو خراب کنه بعد گفتم مگه بدبود دیگه بهم نیومد روبه رو وایستاده بود یواش زد تو سرم گفت خاک تو سرت الان محسن توکون زنا میزاره تو چی من دیگه کپ کردم یعنی چی این حرفاچشام گرد شددستوبرد کیرم گرفت گفت ببینمش کیر منم نیم خیز بود چیزی رو که می دیدمو باور نمی کردم حرفم نمیزدم گفت کیر خرتو شق کن ببینم تو اگه مردی یه جورکیرتو بکن تو کسم که نتونم گوزمو نگه دارم بدون معطلی از جلو چسبیدم بهش گفت کیرت اگه تا وسط شکمم نره باهات کار دارم یه جور میخوردمش که هیچ چی نمی فهمدم بوش من مست کرد بود داز کشید زمین به شکم من روش یه جور رفتم داخل پاهاش وکونش که انگار پرس شدم روش صورتش تو دهنم بودگفت نه یه چیزایی بلدی اونقدر شهوتم زیا بود که ولش نمی کردم خودشو زیرم تکون میداد ونفساش خیلی تندو بریده بریده گفت ندید پدید حالا ولم کن آبم ریخت توشلوارم ولی خیلی خیلی زیاد بود یواش یواش ولش کردم برگشت گفت کاش اون دخترو میگرفتی وجلو من کوس اونو خونی میکردی من نگاه میکردم گفت کیرت درار ببینم باور کنید کیرم نتنها شل نشده بود بلکه عین سنگ شده بود فقط خایه هام یکمی درد میکردشلوارم کشیدم پایین آبم که دید گفت چقدر آب داری جق هم نم زنی گفتم نه گفت بر خودتو تمیز کن ازاین به بعد باید توتخت خواب باهام باشی من از اون موقع با خاله لیلا حال میکنم وعاشق زنهایه سن بالا هستم وباهم در مورد زنایه روستا صحت میکنیم از کوس وکونشون وخاله لیلا حرف تمام زنا رو تلفنی بهم میگه حتی سکس باشوهراشونو که به هم تعریف میکنن رو بهم میگه از اون موقع خیلی حال میکنم اگه وقت کنم سکمو باهاش مینویسم که هر دومون لخت تا صبح کردمش وبعد زدم بیرون ادامه دارد نوشته زن

Date: November 24, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *