قسمت قبل قسمت پایانی زمزمه یک مدت تحت درمان مشاوره و روانشناس بودم ضربه ای که علی به من زد خیلی سنگین بود نمیدونم شاید مشکل خودم بود من عاشق اون شدم اما اون نه دیگه داشتم فراموشش میکردم که یک روز فهمیدیم محسن با اون رفت و امد داره باز دست از این بازی بر نداشتم و پشت ماشین محسن منم حرکت کردم به خونه ای دیگه نزدیک همون محله رسیدیم دیدم علی درو باز کرد با محسن رو بوسی کرد و رفت تو منم همینطوری ساعتها در کوچشونو نگاه میکردم بعد خسته شدم و رفتم یک روز بعد از ظهر تصمیم گرفتم برم خونشون رفتم جلوی در در رو زدم علی باز کرد منو دید خشکش زده بود منم با کمال پرویی بدون اینکه اون بگه رفتم تو و گفتم بی معرفت از دست من در میری بنده خدا دستاش خشک زده بود بعد دوباره به فامیلی منو صدا کرد منم با داد زدن گفتم بسه دیگه خستم کردی من دوست دارم چرا نمیفهمی یا همین الان میریم تو صحبت میکنیم یا اینکه جیغ داد میکنم که تو منو زوری اینجا کشوندی بنده خدا از ترس آبروش منو برد داخل احساس کردم کسی خونشون نیست مادرش رفته بود خونه خواهرش پدرش سر کار بود خودشم که دیشب شیفت بود منو برد تو و گفت الناز من نمیتونم با تو باشم من شرایطم خیلی بده گفتم تورو خدا منو رد نکن من عاشقتم نسخه های مشاوره و روانشناس رو بهش نشون دادم داشت شاخ در میاورد گفتم چرا از من فاصله میگیری علی تو یه رازی داری به من بگو گفت اگه بشنوی حق میدی بهم شروع کرد به تعریف کردن من عاشق یک دختری شدم که خیانت کرد تو روز تولدش براش حلقه خریده بودم رفتم محل کارش رفتم تو دیدم با مدیرش ریختن رو هم دلم شکسته الناز برای بخیه قلبم خیلی زمان نیاز دارم من گفتم من زمان ندارم داشت نگام میکرد که لبمو نزدیک کردم و روی لبش گذاشتم اولین بار بود که لب یک مرد رو بوس میکردم چقدر داغ بود میخواست صحبت کنه اما نمیزاشتم چون لبام روی لباش بود اجازه نمیدادم صحبت کنه کم کم اون هم همراهی میکرد من چشمامو بسته بودم و به امید اینکه علی برای من بشه اصلا مهم نبود الان دارم چیکار میکنم و کار به کجاها کشیده میشه دستمو بردم تو لباسش و سینهاشو مالیدم علی چندین باز خواست از دستم در بره و بپیچونه ولی اگه ولش میکردم دیگه نمیشد دستم روی شکم و سینه علی بود تقریبا یک آدم بی مو خیلی هیجان زده شده بودم تپش قلبم زیادتر شده بود علی هم کم کم همراهی میکرد دیگه سکوت همه جارو فرا گرفته بود حدود 15 دقیقه لبام روی لباش بود و حتی اجازه تنفس هم بهش نمیدادم دیگه کم کم حشرمم زده بود بالا تو مدلی که روی پاهاش نشسته بودم تیشرتشو از تنش کشیدم بیرون اما اون فکر نمیکرد من سکس میخوام فکر میکرد فقط یه بوسه ی کوچیکه در کمال تعجب دید من گردنشو میخورم گوشاشو گاز میگیرم کم کم اونم دلش خواست من مانتومو درش اوردم و همینطور تیشرتی که تنم بود وقتی داشتم سینه بندم رو باز میکردم بنده خدا فقط نگاه میکرد و از این دو تا ممه ی خوشکل که خدا بهش داده داش قدردانی میکرد گفتم سینمو بخور اولش دستشو اورد سمت سینم و کمی فشار داد چند بار که فشار داد فهمیدم که بار اولشه و میخواد ببینه سینه چه نرمی داره از رنگ پریدگی صورتش و هیجانش خیلی قیافش با نمک شده بود مشخص بود از شدت شق درد داره میمیره اما باز خجالتش اجازه همکاری نمیداد حدود 20 دقیقه گذشته بود و من خودمو به علی میمالیدم بلند شدم و دستشو گرفتم بردم سمت اتاقش وارد که شدم دیدم عجب اتاق زیبایی داره یک کتابخونه بزرگ پر از کتابهای صادق هدایت ژول ورن اوستا و بود که بسیار برام جالب بود روی دیوار عکسهای آهنگ سازا هنرپیشه های خارجی و نویسنده و شاعرا و همینطور یک سه تار و دف هم روی دیوار با میخ آویزان کرده بود علی خیلی اهل دل بود هر چه قدر که از دوستی ما می گذشت من خودمو خشبخت تر می دونستم تخت علی یک نفره بود من که داشتم به اتاق علی نگاه میکردم اونم همینطور یه جا دیگرو نگاه میکرد که تا چشم من بهش افتاد از گوشش گرفتم و پرتش کردم روی تخت شلوارمو در اوردم اونم مات منو نگاه میکرد تقریبا استیل درستی داشتم سینه ها و باسنم متوسط بود شرتمم درش اوردم موهاشم زده بودم تمیزه تمیز برق میزد به علی گفتم بلیس علی از تخت بلند شد من خوابیدم لب تخت اونم نشست زمین و صورتشو اورد سمت کوسم شروع کرد به لیسیدن با تعجب داخل کوسو نگاه میکرد ببینه چطوریه منم تو دلم گفتم عجب پسری دید که کوسم کلا خیس شده زبونشو میکرد تو در میاورد و ترشحاتی که از من خارج میشد رو میخورد منم لذت میبردم صدام درومده بود زبونشو روی کوسم میکشید کم کم رفت پایین تر کونمو میلیسید دقیقا زبونش روی سوراخ کونم بود وای چه حالی میداد نمیخواستم از دست بدم سرشو سمت خودم فشار میدادم مدت زیادی گذشته بود و من تو حس بودم که نگو خسته شده و من هی دارم سرشو فشار میدم اونم اعتراض نمیکنه گفتم بخواب روی تخت خوابید و من شلوارشو کشیدم پایین شرتشم دراوردم بلافاصله انداختم دهنم و شروع به عقب جلو کردن کردم همون لحظه علی دیگه پرو شده بود منو گرفت و شروع کرد به لب گرفتن منم دستش روی کیرش بود علی گفت بعدش چی تو باکره هستی نمیشه که اگه با من بود دوست داشتم همونجا باکره گیمو از دست بدم اما منطقی به نظر میومد تنها راهش سکس از عقب بود که من بدم نمیومد چند باری که تو خونه با خیار خودمو ارضا میکردم دوست داشتم به جای خیار یه کیر منو بکنه و امروز به واقعیت پیوسته بود علی دلش نمیومد ولی به اسرار من از یخچال خونشون کره اورد یکم مالید به انگشتش و یکم به کونم فشار داد من لذت میبردم اما بعد اینکه دستشو دراورد دیدم انگشتش کثیف شده منم راه تمیز کردنشو بلد بودم رفتم دستشویی و شروع کردم خودمو خالی کردن بعدش شلنگ آبو کردم تو کونم و خالی میکردم تا هر چی مدفوع اون تو هست بیاد بیرون 4 بار که اینکارو کردم دیگه آب شفاف شده بود و هیچ مدفوعی اون تو نبود اومدم بیرون و رفتم پیشش دستشو شسته بود میگفت اگه ناراحت شدی تمومش کنیم گفتم نه عزیزم دوباره رفتیم روی تخت انگشتشو روغنی کرد و دوباره کرد تو کونم درش اورد دیدم تمیزه یکم که گذشت دو تا انگشت کرد تو ایندفعه یه انگشت دسته چپشو و یکی انگشته دست راستشو کرد تو و تو همین هنگام بازش میکرد و نگه میداشت تا جا باز کنه بعد همینطور چند انگشت که دیگه فکر میکردم امادگیشو داره گفتم علی الان زمان جر دادن النازه فهمیدی اونم همش دیوونه تر میشد من زانومو گذاشتم زمین و بالا تنمو روی تخت به حالت سگی که کونم به سمت علی نشسته بودم اونم اومد پشتم یکم روی کیرشو چرب کرد یکمم روی کونمو بعد سر کیرشو گذاشت روی سوراخم کم کم فشار میداد بره تو یکم سخت بود و درد آور با این حال که باز شده بود اما تحمل کلفتی کیر علیو نداشت من هم اگه اعتراض میکردم اون دیگه کاری نمیکرد به خاطر همین ساکت موندم فشارو بیشتر میکرد و مغز من بیشتر تیر میکشید انقدر که چرب بود کیرش میخواست بره تو اما کون من تنگ تر از کیرش بود با هزار زحمت کلشو تونست ببره تو یه مقدار گفتم نگه دار وایسا بعد 3 دقیقه دوباره فشار داد و کم کم رفت تو و دیگه من تونسته بودم کیر عشقمو تو کونم حس کنم کیرش تا ته تو کونم بود و اون هم دیگه غرق در شهوت شده بود از نفس نفسایی که میزد میشد فهمید چه لذتی میبره و من از این که تونسته بودم اونو تو این لذت ببینم بسیار خوشحال بودم کم کم عقب جلو میکرد و داشت تلمبه میزد و من هم دیگه هیچ دردی نداشته بلکه احساس رضایت مندی میکردم و کوسمو میمالوندم علی زانوهاش خسته شد و به من گفت بخواب روی تخت خوابیدیم بغل هم اون از پشت دوباره کیرشو کرد تو اما ایندفعه به راحتی تا ته وارد شد از پشت سینه هامو داشت با دستش میمالید کیرشم تو کونم بود منم کونم به سمتش قمبل کرده بودن تا راحت تر بره تو بعد چند دقیقه علی گفت داره میاد و تو همون لحظه آبش تو کونم خالی شد علی هم کیرش مونده بود تو کونم انقدر تو کونم مونده بود که کیرش تو کونم خوابید سکوت همه جارو فرا گرفته بود انقدر سکوت بود که بدون کوچکترین حرکتی خوابمون برد اما هنوز کیرش تو کونم بود با یه درد شدیدی از خواب پریدم دیدم علی بیدار شده و میخواد کیرشو از کونم در بیاره اما چون مدت زیادی اون تو مونده بود کلا خشک شده بود موقعی که میخواست بکش بیرون من به شدت دردم میومد و پوست کیرش به مقعدم مالیده میشد مثل این بود که چسب زده بودیم اما دلیل اون مرطوب نبودن اون ناحیه بود علی خودشو میکشوند عقب اما من اصلا نمیتونستم تحمل کنم دو نفره همزمان با هم قدر زدیم به سمت اشپزخانه علی روغن مایه رو برداشت درشو باز کرد یکم ریخت پشتم و روی کیرش تا مرطوب بشه بیاد بیرون انقدر تکون داد تا کیرش دوباره سیخ کرد و روغنه کار خودشو کرد و کیر علی دوباره روان شده بود اما ایندفعه علی نمیخواست که در بیاد شروع کرد دوباره تلمبه زدن من ارضا نشده بودم علی همزمان که داشت کونمو میکرد یک دستش روی کوسم بود و یکی سینه هی داشت میمالید دستی که روی کوسم بود رو سرعتشو بیشتر میکرد و تو همونجا بود که منم ارضا شدم و به اوج لذت رسیدم علی هم داشت آبش میومد دیدم تند کرد و تا ته نگه داشت تو کونم و آب داغش خالی شد تو منم قبل از اینکه کیرشو در بیاره کونمو جمع کردم تا هر چی آب تو کیرش مونده بکشم بیرون کیرشو کشید بیرون و نشست یکم منو بوس کرد گفت عاشقتم خیلی لذت بردیم از همدیگه تو ذهنم گفتم الان میگه گمشو برو بیرون اما همونجا بود که علی پیشنهاد ازدواج رو داد و گفت ما برای همدیگه ساخته شدیم بعد از چند وقت که ترم اخر بود علی با خانوادش اومدن خونمون و حلقه ازدواج رو دادن منم که باورم نمیشد بهش رسیدم شروع کردم پیش همه گریه کردن علی اومد پیشم و سرمو گذاشت روی سینش و موهامو نوازش میداد تو گوشم گفت عروسکم چی فکر کردی نکنه فکر کردی من بیخیالت میشم یا مثل خیانت کارا بعد از اینکه کارم تموم شد از زندگیم بیرونت میکنم منم که داشتم گریه میکردم و با صدای گریه آلود گفتم علی دوست دارم خانواده من و علی با دیدن این صحنه بسیار تعجب کرده بودن و لبخند شادی روی لبهاشون بود بعد سرم پایین بود و موهام ریخته بود روی صورتم و علی دستهای مردونشو اورد جلو دستمو گرفت کشید سمت خودش و حلقه ازدواج رو انداخت تو دستم و دوباره اومد و در گوشم زمزمه کرد که دوست دارم دوستان محترم داستان قبل غلط املایی زیاد داشت اینم اگه داشت به بزرگی خودتون ببخشید نوشته الناز
0 views
Date: March 15, 2021