همین الان که تو سایت بودم 2 تا داستان با عنواین زندایی خوندم خواستم ماجرای خودمو با زنداییم بنویسم من اسمم میلاد 23 سالمه این اتفاق برمیگرده به چند سال پیش که داییم فوت کرده بود بعد فوت داییم من با پسرداییم صمیمی بودیم و زیاد میرفتم خونه شون و بیشتر شبا تو خونه شون میخوابیدم اون موقع من هنوز تقریبا بچه بودم زنداییم جلو من با شلوار راحتی خونه میگشت منم زیاد توجه نمیکردم تا اون موقع که زنداییم با یه ست شلوار و بلوز نخی دیدمش وای هنوزم یادمه چه کونی داره زنداییم منم فقط زیر چشمی میپایدمش وقتی داشت ظرفارو میشست از پشت دید میزدم یه گوشی 79 تازه خریده بودم چندبار هم ازش فیلم گرفته بودم و باهاش جق زده بودم خلاصه خونه شون خیلی کوچیک بود و یه ست مبل قدیمی داشتن کلا وضعیت مالیشون خوب نبود همه مون تو یه اتاق میخوابیدیم رو زمین یادم رفته بود من 2 تا دختر دایی و یه پسر دایی دارم که دختر دایی هام کوچیکن خلاصه از اون موقع من همیشه تو کف زنداییم بودم و همیشه حشری شب که دختر دایی کوچیکم پیشم خوابیده بود دستمو گذاشته بودم رو کدنش که زنداییم از خواب پا شد و دیدش ولی هیچی نگفت منم هول شدم گفتم منو با لگد میزد بیدارم میکرد میخواستم یه ذره بکشمش اونورتر صبح همون روز که مدرسه ها شروع شده بود منم تایم عصر کلاس داشتم ولی پسر دایی و دختر دایی هام صبح کلاس داشتن من از خواب پا شدم دیدم هیچ کس نیس و تنهام طبق معمول وقتی از خواب پا میشم شق میکنم باز فکر زنداییم منو حشری کرده بعد چند دیقه زنداییم درو باز کرد اومد خونه رفته بود نون سنگک خریده بود نشسته ایم به صبحونه خوردن اینم الان بگم من قدم 179 وزنم 76 هستش با یه کیر 19 سانتی خوشگل ولی اون موقع تقریبا بچه بودم بعد خوردن صبحونه زندایی چایی آورد منم کیرمو داده بودم سربالا که نبینه زنداییم زشت میشه ببخشید یکم بد مینویسم زنداییم بهم گفت میلاد میدونم الن نوجونی ولی دیشب چرا بانازنین اسم دختر دایی کوچیکم اونکارو کردی منم هول شدم گفتم ببخشید دست خودم نیست گفت ایندفعه به مامانت نمیگم ولی دیگه نیا خونمون منم گفتم باشه بعد اون روز من دیگه خونشون نمیرفتم که یه روز زنداییم با پسر داییم اومدن پسرداییم اصرار کرد باید بریم خونمون منم که از خدام بود رفتم خونشون ولی ایندفعه فکرایی تو سرم بود اینو بگم که تو خونشون دوتا سرویس بهداشتی داشتن یکی داخل خونه یکی هم اونور حیاط اتفاقا همون روز سرویس بهداشتی داخل خونه خراب بود شبو خوابیدیم من شب به خاطر بیدار شدم زنداییمو بیدار کردم گفتم میرم حیاط یه موقع بیدار نشین بترسین منم تو حیاط گفت صبر کن منم میام زندایی داشت جلو میرفت تو حیاط منم پشتش بودم تا رسیدیم من اول رفتم کنارش یه دونه حموم کوچیکم بود بعد من زنداییم رفت تو منم رفتم حموم تا سردم نشه یهو با یه صحنه مواجه شدم شرت و کرست های خوشگل زنداییم ورداشتم کشیدم ب کیرم داشتم حال میکردم که زندایی اومد تو و دید من سریع شلوارمو کشیدم بالا خیلی خجالت میکشیدم که یهو زنداییم گفت تا تو منو نکنی ول کنم نیستی با این جمله من کف کردم اومد جلو منم دلو زدم به دریا بغلش کردم و چسبوندمش ب دیوار کیرمو از رو شلوار فشار میدادم رو کسش اون موقع هیکل زنداییم از من بزرگتر بود ولی الان من هیکلم درشت تره همینطور که لمسش میکردمو گردنشو میخوردم دو تا دستمو بردم از زیر شلوارش لپای کونشو گرفتم یهو یه آه کرد بعد دستمو از زیر شرتش رد کردم سوراخ کونشو بازی میدادم هی میخندید میگفت درد میکنه نکن دیوس منم ول کن نبودم بع با فشار از من جدا شد شلوارمو کشید پایین کیرمو برد شستش بعد یه ساک مشتی واسم زد تو منم شلوارشو با شرتش یه جا دراوردم افتادم به جون کسش انقدر خوردم تا حالم بد شد پا شدم کیرمو گذاشتم دم کوسش فرو کردم تو نباید سروصدا میکردیم کیفشم تو این بود من روش خوابیده بودمو میکردمش تعریف از خودم نباشه من کلا تا نخوام آبم نمیاد اونقدر کردم کسشو که گفت میلاد بسه الان بیدار میشن بچه ها منم کیرمو دراوردم بقیه شو با دستم انجام دادم آبمو ریختم رو شکمش سریع پاک کرد رفتیم خوابیدیم لین اصل ماجرا نبود این شروع کار بود تا اینکه من دانشگاه قبول شدم خونه مجردی گرفتم تنهایی افتاده بودم رو فاز کس و کون و جنده یعنی هنوزم تو همون فازم بعد چند ماه که رفته بودم شهر زنداییمو ندیده بودم یه روز گفتم یه سر بزنم بهش عصری رفتم دم خونشون در و زدم رفتم تو خودش اومد درو باز کرد رفتیم تو فقط دوتا دختر داییم خونه بودن و پسرداییم رفته بود سربازی یه چایی خوردم داشتم میرفتم که زنداییم اسمش نسترنه اومد واس راهی کردن اون دری که روبه کوچه باز میشه با در اصلی خونه زیاد فاصله نداشت ولی یه جور بود که از تو خونه دیده نمشد یعنی مکان بود نسترن از این به بعد اسمشو میگم با یه چادر داشت منو راهیم میکرد که نرسیده به دم در من دستمو گذاشتم رو کسش یه چندتا تکون جووون بازم پایس زود باید میرفتم وگرنه شک میکردن شب بهش اس دادم کی تنهایی تو خونه نسترنم گفت بهت خبر میدم بعد چندساعت اس داد صبح زود بیا یکم اس سکسی فرستادیم واس هم دیگه منم بحث کونشو کشیدم وسط که بیشتر از کوست کونتو دوس دارم گفتم نمیشه تا خالا داییت منو از پشت نکرده گفتم عرضه نداشته لابد صبح زودی حاضر شدم راس ساعت 7 45 دم خونشون بودم همین که درو وا کرد بغلش کردم و رفتیم تو خونه هر چی اصرار کردم از پشت بده نداد که نداد منم عصبی شدم یه جور از کسش کردم که یادش نره انگشتمو هی میکروم تو کونش ولی بعد کا کارمون تموم شد برگشتم شهر واس دانشگاه اس داد من واس کارای حقوق داییت کار دارم تو شهر میام بیا دتبالم با ماشین رفتیم کاراشو انجام دادیم گفتم پایه ای گفت آره با ماشین روندم به سمت خونه خونه ام دربسته فقط من ساکنشم مکانه مکانه وقتی رسیدم با ماشین وارد حیاط شدم گفت چند تا کوس اینجا کردی گفتم من اینجا فقط کون کردم خودش قضیه رو فهمید که کونش پارس رشیدیم تو خونه برنامه با یه دوش شروع شد اسپری لیدوکایین زدم به سوراخ کونش یکم وایسادم تا اثر کنه همه جای بدنشو میخوردم تا حشری بشه کیرمو کرده بودنم تو کسش انگشتم تو کونش نمیدونم چرا اونطوری شده بود گفت زود باش کونمو بکن گفتم رو شیکمت بخواب زندایی جنده جونم رو سوراخ کونش کار میکردم تا اونجا که 4 تا انگشتمو کرده بودم تو کونش سر کیرم روغن مالیدم گفتم رو به پشتت بخواب پاهات هوا باشه دردت نگیره کیرمو گذاشتم دم سوراخش با یه فشار کلاهک کیرمو کردم توش قشنگ معلوم بود ترسیده بود جیک نمیزد قرمز قرمز شده بود یکم بدنشو تکون میداد تا در بره گفتم اینکارو بکنی کونت پاره اس بزا جلو عقب بکنم جا باز بشه وگرنه فشار میدم تا ته بکنم دفعه اول اروم اروم جا باز کردم واس کیرم بعد تلمبه اروم اروم من این مدل رو دوس ندارم گفتم بخواب رو پشتت دیگه گشاد شده سوراخت کیرم گذاشتم با قدرت هر چه تموم میکردمش واقعا دیگه حال میکرد زیر کیرم گفتم داد بزن تا پاره نشدی نترس صدات بیرون نمیره یه جیغ ایی میزد من با جیغاش ارضا شدم تموم آب کیرمو ریختم تو سوراخ کونش بعد روش ولو شدم گفتم ببخشید اگه زیاده روی کردم گفت بدجور حال دادی نمیدونستم کون دادن انقد حال میده میدونستم از اول بهت میدادم ببخشید اگه طولانی شد نوشته
0 views
Date: August 23, 2018