زندایی زهره

0 views
0%

۱۶ سالم بود و زهره ۱۵ سالش یه دختر قد بلند سفید و خوش هیکل و سکسی به تمام معنا تو پر و گوشت و گِل دار وقتی راه میرفت تو کوچه دلم برا غش میکرد خیلی دلم میخواست بگیرمش اما امان از سن کم و کم رویی خلاصه فقط یه بار به داییم گفتم که زهره رو دوست دارم و میخوامش داییم خندید و رفت تا بخودم اومدم دیدم زهره و شوهر دادن به کی به داییم که ۷ سال از زهره بزرگتر بود دنیا رو سرم خراب شده بود و دیگه حتی نمیتونستم درست درس بخونم شب و روز تو فکر زهره بودم واقعیت از داییم هم بدم اومد و تو فکر انتقام بودم زهره ناز من حالا شده بود سوگولی خونه پدر بزرگم و کلی تحویل بازار و برو بیا و من خاک بر سر با حسرت زهره رو نگاه میکردم اه میکشیدم دانشگاه قبول شدم در همین وقت ها بود که خبر دادن داییت بچه دار شده یعنی زهره من یه پسر تحویل داییم داده بود و بیشتر خودشو تو دل داییم و پدربزرگم جا کرده بود برای عرض تبریک به خونشون رفتم و به طور اتفاقی سینه خوشگل زهره رو دیدم که داره به بچه شیر میده شرم کردم و سرم و انداختم پایین از راه دور اومده بودم و خسته خوابیده بودم که دیدم مادرم و زهره و خالم و مادربزرگم بالا سر من نشستن چرخیدم دیدم زهره قشنگ روبروی من هست و داره بچه شیر میده و یه دامن پاش بود بلند که شد چون من خوابیده بودم قشنگ دیدم که یه شرت مشکی طوری پاشه که کس بلوری اش رو پوشونده به روی خودم نیاوردم اما مدتها سوژه جقم شده بود زندگی چرخید و داییم معتاد شد و مشکلات خودشون بود زهره ام هر از گاهی درد دلی با من میکرد اما هیچ وقت پام و از گلیمم دراز تر نکردم و با اینکه تشنه زهره بودم پا رو فراتر از رابطه معمولی نذاشتم کارشون بالا گرفت تا پای طلاق رفتن مجبور شدم داییم رو ببرم کمپ و ترک بدم خیلی سختی کشیدم تا ترک کرد و دوباره اشتی کردن و زهره رو با دست خودم دوباره هول دادم زیر داییم مدتی بعد بچه دوم رو هم زهره به دنیا اورد و اما هیکلش هنوز همون بود بی نقص و عالی تراش خورده و سکسی اما دایی بی لیاقتم هرز میپرید زن خودش و ول کرده بود و هر روز رو یه کس دیگه بود تا یک روز صدای زهره در اومد و به من گفت من یک ساله به خودم شوهر ندیدم بعد این جمله تنم لرزید تازه فهمیدم چقدر تشنه سکس هست و اون بی لیاقت زن به این زیبایی رو ول کرده به زهره گفتم نزن این حرف و بحث عوض کردم و یه جورایی حالیش کردم من اینکاره نیستم و بعد از مدتها شنیدم دوباره کارشون به طلاق داره میکشه چرا چون زهره با راهنمای ان ای داییم درد دل کرده بود و اس ام اس و داییم دیده بود با تلاش و کوشش دوباره اشتی کردن و برگشتن و من همچنان تو تب زهره میسوختم سالها گذشت و زندگی نکبتی من هم سپری میشد داییم حالش بد شد و رفت دکتر و اشتباه پزشکی باعث فوتش شد بعد فوت دایی زهره همچنان زیبایی خودش رو داشت و خواستگار فراوان دلم و زدم به دریا یه روز اس دادم که میخوام تنها ببینمت اومد وقتی با هم قدم میزدیم تپش قلب گرفته بودم دست شو گرفتم و گفتم میخوام مال من باشی تا ابد تا همیشه دیگه نمیخوام از دستت بدم زهره هنوز تو شک بود اما خندید و گفت بعید میدونم مادرت اینا راضی بشن گفتم مهم نیستن از پارک زدیم بیرون و زهره گفت بریم خونه باغ رفتیم خونه باغ به زهره گفتم صبر کن سریع رفتم یه رساله اوردم و یه صیغه محرمیت خوندم و وقتی گفت قبلت و قلب داشت می ایستاد رو سریشو در اوردم و نشوندمش روی زمین جلوی مبل و خودم رفتم پشتش و موهای قشنگش و رو گرفتم تو دستام بو میکردم نوازش میکردم و گریه میکردم و از حسرت بیست ساله ام میگفتم موهاش و شونه میکردم و بو میکردم سرشو گذاشت رو پام و دیدم اونم گریه کرده از این مصیبت هایی که من کشیده بودم تو این سالها دلم نیومد اشک زهره رو ببینم اشک هاشو پاک کردم و لب هاشو بوسیدم لب هاشو می بوسیدم و گونه هاش و لمس میکردم دونه دونه دکمه های مانتو شو باز میکردم و اماده میشدیم برای وصال بلند شدیم شلوارشو در اوردم دلم میخواست از ثانیه به ثانیه استفاده کنم میبوسیدم و میخوردم بند بند انگشت های دست پاش و لیس میزدم بدنشو میخوردم به طوری که تمام رون هاش کبود خون مرده شده بود وقتی به کسش رسیدم دیدم یه کس سفید با چوچول صورتی خوش رنگ روبروم هست و وقتی زبون زدم ترش مزه بود خوردنی انقدر خوردم تا مزه ترشی رفت دیگه زهره از حال رفته بود با التماس در خواست کیر داشت کیرم و گرفت دستشو شروع کرد به خوردن منم همزماان کس و کونشو میمالیدم گاهی سینه هاشو ابم زود تر از اونچه که فکر میکردم اومد تمام ابمو خورد و همچنان به خوردن ادامه داد تا دوباره کیرم سر حال اومد وقتی برگشت و چشمای نازشو دیدم باز دلم هوری ریخت و پیشونی اش رو ماچ کردم داد زدم خدایااا شکرت که زهر رو به من رسوندی وقتی نشست رو کیرم دنیا رو به من داده بودن یه کس گرم و نرم و اب دار وقتی بالا پایین میکرد حرکت سینه های مرمری اش دیونه ام میکرد سینه هاشو چنگ میزدم سینه هاشو چسبوند به سینه هام شروع کرد به خوردن گردنم منم کمرشو چنگ میکشیدم چرخیدم و چهار دست و پاش کردم و از پشت گذاشتم تو کسش لحظه برخورد بدنم با بدنش و لرزش لمبر های کونش دیونه ام میکرد وقتی داشت ابم میومد لرزش عجیبی تو صدای زهره بوجود اومد و بلند داد زد خدایا شکرت که بهم رسیدیم زهره میلرزید و منم بخاطر اومدن ابم میلرزیدم تمام ابمو تو کسش ریختم و خوابیدم روش جفتمون عرق کرده بودیم شدید برگشتو لبام و گذاشتم رو لباش و چشمامون رو بستیم موقعی که چشمامون رو باز کردیم دیدیم هنوز لبهامون رو لب همدیگر هست و چسبیده به هم و خشک شده با سختی لب هامون رو جدا کردیم وقتی جلوی اینه هیکل هامون رو دیدیم یه دفعه همزمان با هم گفتیم وحشی ببین چه کار کردی تمام بدن و هیکلمون کبود بود و جای خنج و چنگ ناخن خندیدیم و رفتیم دوش گرفتیم زیر دوش عاشقانه و بدن شهوت میشستمش و میبوسیدمش اومدیم بیرون و گفتم میخوام تا ابد کنار هم باشیم حتی به طور مخفیانه و همین هم شد من قید زن گرفتن و بچه دار شدن رو زدم اون هم قید شوهر کردن و مخفیانه یک زندگی کاملا عاشقانه و هیجان انگیز رو تشکیل دادیم و عاقلانه رفتار کردیم به طوری که هیچ کس از رابطه ما خبر دار نشد نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *