زندگی تو ایران یعنی زندگی پر از ظلم

0 views
0%

زیاد سکسی نیس حال نمیکنی نخون یادمه پنج سالم اینا بود خونه مامانبزرگم ک بودم ی دختری اومد تو خونه من تو حیاط بودم بیرونش کردم بچه بودم فک میکردم اومده دزدی این چیزا اون دختر دختر خالم بود اونا تو ی شهره دگ بودن ما ی شهره دگ قبلا شاید دیده بودمش امایادم نیس اون اولین بار بود همه چی از همونجا شروشد سارا دختره سفید عینکی و جذابی بود شاید برا من البته نمیدونم حسه بینمون چی بود هر بار ک تو راهه شهرستان بودم خدا خدا میکردم ک اونجا باشه قلبم مثله گنجشک میتپید با تمام وجود از خدا میخواستم ک اونجا باشه و ببینمش وقتی میدیدمش دسپاچه میشدم تو باغ باهاش میچرخیدم اون موقه راهنمایی بودم بچکی حسه قشنگیه وقتی از شهرستان ک میومدیم خونمون دگ فراموش میکردم اون حسو همه چی یادم میرف انگار ن انگار ک قبله رفتن ب شهرستان واسه دیدنش خدا خدا میکردم این حس خیلی شیرین بود برام ی موقه بود حس کردم دگ دارم عوض میشم صورتم جوش زده بود در کل زشت شده بودم صدای نا هنجار اینسری وقتی میرفتم شهرستان زیاد تو فکرش نبودم اون طور ک قبلا بی تاب بودم براش اون حس کمرنگ تر شده بود حدودا سالی ی بار میدیدمش دگ نگاهم بهش عوض شده بود ولی هنوزم دوسش داشتم عشقو شهوت با هم قاطی شده بودن حسی بود ک اولین بای بود ک تجربش میکردم اونم همون دختره شادو سرحاله همیشگی بود باهم حرف میزدیم خوش بودیم همه چی اوکی بود تااین ک ب خودمون اومدیم دیدیم بزرگ شدیم تابستونی ک قرار بود مهرماه برم اول دبیرستان گوشی خریدم رفتیم شهرستان بزرگ شده بود تو باغ ک بودیم گوشی مامانش ک دسته این بودو گرفتم و ی تک ب خودن زدم اومدیم تهران همه اونا گذشت دلم براش تنگ شده بود شماره خالمو گرفتم ب امید این ک اون برداره نشناخت گوشیو باباش گرف هول شدم گفتم ببخشید اشتبا شده اون قضیه گذشت اومده بودم پیشه بابام ک بهش کمک کنم بیشتر تو دستو پا بودم گوشیم زنگ خورد محل ندادم بعدا ک رفتم دیدیم شماره خالمه اومدم بزنگم بهش ترسیدم ک بازم شوهرخالم برداره و داستان شه بیخیالش شدم خیلی ناراحت شدم ک نتونستم با کسی ک دوسش دارم بحرفم دگ گوشیو از خودم دور نکردم غروبه همون روز بهم زنگ زد منم ک ذوق مرگ شده بودم حرفیدیم اینا گذشته و رابطه ما شده بود ماهی ی بار با تلفتن حرفیدن همیشه چشم انتظار بودم اول دبیرستانمون گذشت تابستون رفیم شهرستان دیدمش با کلی ذوق اما دگ دختره قبلی نبود گوشی خریده بود و سرش ی سره تو گوشی بود دلم شکست وقتی فهمیدم با پسر عموش میحرفه ی سلام و احوال پرسیه سرد باهام کردو رفت نشست پای گوشیش با حسرت نگاش میکردم کارش ک تموم شد با حسرت نگاش کردم بغضم گرفته بود من خیلی دوسش داشتم اما بهش نگفته بودم هر چقد ک فکر میکنم یادم نمیاد شمارشو چطوری پیدا کردم زنگ زدم مشغول بود بعده حدودا یکی دو ساعت زنگ زد حرف ک زدیم فهمید منم صدا میلرزید از اون ب بعد اس بازیمون شرو شد قبلا با ی پسر دوست بود باهاش تموم کرده بود میگفت خیلی دوسش داشت امیرو چرا ولش کرده بود نمیدونم خلاصه اس بازیا ما شرو شد و اون همزمان با من با پسر عموشم بعضی وقتا میحرفید ناشی بودم اولین دختری بود ک باهاش میحرفیدم کلی زنگ و اس اما اون تجربش بیشتر بود با این ک ی سال ازم کوچیک تر بود اما بیشتر از من میفهمید دخترا همیشه چند سالی از پسرا جلو ترن عشقمون اول دو طرفه بود اما من ی طرفش کردم با کارام یجورایی با خواهشو اتماس نگهش داشته بودم بچه بودم و بی تجربه ی روزی بهش اس دادم دیدم دگ جوابی نیومد گفتم شاید کار داره ی ساعت گذشت خبری نشد فرداش بهش زنگ زدم خاموش بود اس دادم زنگ زدم ن دگ کلا خاموش بود حدوده یک ماه هر روزو هر شب ب خطی ک خاموش بود زنگ میزدمو اس میدادم ب امید این ک روشنش کنه کارم شده بود خوندنه اس های سردش و ناراحتی حدود شیشماه کلا با هم بودیم از وقتی گوشیو گرفته بود تا عوض کردنه خطش یادمه اون روزی ک بهش گفتم میخوام باهام ازدواج کنم شاد ترین لحظه زندگیم بود سارا از زندگیم رفت بعدش تنها شدم دگ ب دختری فکر نمیکرم همیشه گوشیمو چک میکردم تا بهم پیام بده اما دوم دبیرستانمونم تموم شد رفتیم سوم تو بهره درس بود زیاد با دخترو این چرتو پرتا حال نمیکردم چندتا کتاب روانشناسی خوندم فهمیدم چطور باید با دخترا رفتار کنم ی چیزای فهمیدم خلاصه تو تنهاییم اشتباهمو فهمیدم مامان بابای سارا وقتی ک با من دوست بود جدا شده بودن گریه هاش یادمه اون خنده های الکیشم یادمه بعد هر کدوم ازدواج کردنو رفتن پی زندگیشون و دختر و پسره کوچیکشون موندن وسط طلاق خیلی چیزه کثیفیه یا ازدواج نکن وقتی ازدواج کردی دک باید زندگی کنی یا حداقل قبله بچه دار شدن جدا شو بچه طلاق ینی نابود شده سوم دبیرستانو تو تنهاییه خودم بودم تابستونش دیدمش ی دختره پیر شده بود طلاقو جدایی نابودش کرده بودنکنید این کارو طلاق خیلی بده خیلی دگ باهم نحرفیدیم سرد بودیم هر جفتمون شهرستان ک بودم تو ی گروهی عضو بودم تو اون گروه با ی دختری شرو کردیم حرفیدن و با چن تا دگ تو گروهای دگ خلاصه با اون یکیا تموم کردیم حرف زدنم با اون دختر طولانی شد و ب دوستی کشید عکسشو برام فرستاد دختره تقریبا خوشکلی بود ی چند روز بعد شمارشو داد و بعد عشقمون شرو شد روزامون میگذشت و ما عاشق تر میشدیم گذشت تا تولدامون رسید و اولین قرارمونو گذاشتیم دور بودیم از هم وقتی رفتم سره قرار تو ی کوچه باریک اومد بغلم بوسیدمش نشد بحرفیم مردم امون نمیدادن هر کی رد میشد بوق میزد بهمون ابرومونو بردن واقعا چرا این کارو میکنید از ترسه این ک کسی نبینتون رفتیم خونه هامون قبلا با پسر عمش بود گفت بهم ک دگ ارتباطی ندارن و تموم شده منم بیخیال شدم گفتم ک دک گذشته و مهم نیس روزامون میگذشت تا متوجه رفتارای مشکوکش شدم وقتی فهمیدم با پسر عمشم میحرفه نابود شدم دنیا رو سرم خراب شد گریم گرفت میگفت دوسش نداره اما باهاش میحرفید ب دوستاش میگفت ک اره میلاد از پارسا ک من باشم خوشکل تره و سره تره و این حرفا اما پیشه من همشو انکار میکرد دروغ گفتنش عذابم میداد گفت ک دگ تموم کرده باهاش منم قبول کردم اما عوض شده بود دیر ج میداد یکم سرد حرف میزد تا باهاش قرار گذاشتم تو همون کوچه باریکه بغلش کردمو بوسیدمش بعده اون دیدم داره عوض میشه با پسر عمش با ی اکانته دگ حرف زدم فهمیدم ک باهمن دگ بیخیالش شدم بهش گفتم ک باید تمومدکنیم شرو کردگریه و زاری ک دوست دارمو اینا گفت ی فرصت دگ بهم بده قبول کردم موندیم باهموگذشت همه چی خوب بود تا این ک رو پروفایله پسر عمش اسمه اینو دیدم فهمیدم ک اره بازم با همن شوکه شدم مگ ی ادم تا چ حدی میتونه پست باشه اخه چقد محبت کنم بهت تو چرا انقققد کثافطی همه این حرفارو بهش زدم فقط گریه کردفهمیدم ک بغلش کرده فهمیدم ک بوسیدتش اما همشو انکار میکرد تا بهش ثابت کردمو قبول کرد همین موقه سارا دوباره برگشته بود پیشم پی ام دادنش پشیمون بودنشو حس میکردم خواستم عشقه جدیدمو تنها بزارم بازم برم سراغه سارا اما میخواستم بدونم ک چرا این کارو میکنه بعدا ک فهمیدن اون نامرد اینو ب زور کناره خودش نگه داشته ی بار ابروشو برده بود ب خاطره دوس شدنش با یکی دگ اگر ج اینو نمیداد ب همه میگفت ک اره این دختره فلانه بخشیدمش یاده اشتباهای خودم افتادم خلاصه قرار گذاشتیم اومد سره قرار و سواره ماشینم شدو روندم خارجه شهر پار ک کردم پیاده شدیم بغلش کردم نازش کردم بوسیدمش رفتیم تو ماشینو شرو کردم ناز کردنه بدش خوردنه لباش سوتینشو ک باز کردم سینه هاشو یکم نگاه کردم شرو کردم ب ناز کردنشون داغ شده بودیم شرو رکدم ب خوردنه سینه های قشنگش عاشقش بودم یکم ک خوردم دستمو گذاشتم لای پاش همه اینا سریع میگذشت یکم ک با بدنش ور رفتم دیدم بیحال شد شانسه گند ما گشت از راه رسید ترسیده بود داشت میلرزید ی دختره 18 ساله مگ چقد طاغت داره گیر افتادیم دیدن ک ترسیدیم یکیشون گفت ب شرطی کاریتون نداریم ک دختره با ما بخوابه هه ینی حرومزاده تر از این گشت ارشادو بسیج خودشونن کثافطای لجن گفتم منو ک کشتید میتونید این کارو بکنید درگیر شدم باهاشون منه بیس ساله با اون غولای مفت خوره دولته کثیفه ایران قشنگ کتک خوردم نامردا س نفری حسابی حالمو گرفتن تا این ک چنتا مزرعه دار اومدن جلو با اینا درگیر شدن شیشه های ماشینشونو ک ی ونه مشکی بودو شکستن اینارو تا میخوردن زدن من با سرو صورت خونی رفتم تو ماشین دیدم انققد گریه کرده ک ضعف کرده از حرصم داشتم نابود میشدم تو بغلم اروم گرفت نازش کردم بوسیدمش بعد فرستادمش خونشون مملکتمون خیلی تخمیه ی عده اون بالا هر غلطی میکنن قاریه قرانمونم ک هه درسو کنکورمونم ک واسه پولداراس منم دارم پیر میشم یواش یواش سکسی نیود فوش ازاد روزگار مارو نموده فوشای شمام روش روزگارتون خوش نوشته ی جوونه

Date: November 7, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *