زندگی جدید من ۱

0 views
0%

داستان زندگی من از سال گذشته آغاز میشه اسمم آرمان ۲۳سالمه وزنم۷۵قدم۱۸۰رنگ پوستم سبز روشن بچه کرمانشاهم البته یکی از شهرهاش تا پیش دانشگاهی درس خوندموم بعد از اون رفتم خدمت مزخرف سربازی آخرای سال ۹۴ خدمتو تموم کردم برگشتم خونه بابام حالا از خانواده ام بگم با من ۵نفر هستن پسر بزرگ خانواده ام بابام ۳ برادر داره که ۲ تاشون از بابام بزرگترن یه داداش داره که ۴۰ سالشه از همه کوچیکتره اسمش محسن خب این عمو محسن ما در ۳۲سالگی ازدواج کرد اسم زن عموم مریم اون موقع که ازدواج کردن ۲۵سالش بود حالا ۳۳سالشه یه پسر ۶ساله داره خب بگذریم آخرای سال بود همه خونه عمو بزرگم جمع شدن واسه اخر سال برنامه میریختن که با هم مسافرت کجا برن تا اینکه تصمیم گرفتن برن اصفهان و بعد از اونجا برن شیراز ولی مشکل اینجا بود چند روز قبل ترش پسر عموم عموی دومی با دوستاش رفته بودن تفریح تو جاده سرعت و سبقت داشته کنترل نامحسوس ماشینو میگیره میخوابونه تو پارکینگ اونم تو ایام آخر سال عموم واسه خرید یه زمین ماشینشو میفروشه حالا مونده بودن ماشین مال ما و عمو محسن که هرچی حساب کتاب کردن دیدن تو دو تا ماشین نصفمون هم جا نمیشه واسه همین یکی از عمو هام پیشنهاد داد که با اتوبوس بریم این طوری نه خودمون خسته میشیم نه نگران ماشین ها هستیم همه قبول کردن ولی باید یکی میموند که مراقب هر چهار تا خونه و مغازه ها باشه واسه همین من تصیمم گرفتم بمونم اخه قرار شد کل ۱۲روزه رو واسه تفریح بزارن اینم بگم که عمو دومیم ترمینال اتوبوس دست اونه ۸تا اتوبوس داره خلاصه همه خانواده پولدارن بگذریم دو روز بعد از عید همه وسایل جمع کردن راه افتادن منم از خدام بود هم ماشین اماده هم خونه خالی عموم هام تصمیم گرفتن نوبتی رانندگی کنن و دیگه راننده با خودشون نبرن اقا یه روز از رفتنشون نگذشته بود که تو خونه داشتم فیلم میدیدم که زنگ خونه به صدا در اومد تو ایفون نگاه کردم دیدم پلیس جا خوردم جواب دادم بله بفرمایید گفت اقای فلانی گفتم بله گفت لطفا بیاید جلو در کارتون داریم رفتم پایین سلام کردمو گفتم امرتون مشکلی پیش اومده گفت متاسفانه دیشب اتوبوس به شماره پلاک فلان تو جاده کرمانشاه به طرف همدان به دلیل نقص فنی کنترلشو از دست میده از پرتگاه کنار جاده میفته پایین اقا باور کنین اینو گفت خشکم زد گفتم خانواده ما بودن گفت متاسفانه بله گفتم سالمن گفت متاسفانه فقط یه نفر جون سالم به در برده اینو گفت کنار در افتادم مامورا کمک کردن بردنم بیمارستان داشتم دیونه میشدم تو بیمارستان یه مقدار که حالم سر جاش اومد ماموره گفت واقعا بابت اتفاق افتاده بهتون تسلیت میگم گفتم کی زنده مونده گفت یه خانم به اسم مریم محمدی الانم تو بیمارستان کرمانشاه بستری ماموره گفت قومی فامیلی دیگه ای دارین که خبرشون کنیم منم شماره داییم رو بهشون دادم خیلی سریع اومدن همه داشتن دیونه میشدن سه تا از دایی هام افتادن دنبال کارا ما بقی هم رفتن به همه قوم فامیل خبر بدن خانواده زن عموهام هم اومدن همه داغون بودن بگذریم فرداش منو ترخیص کردن رفتم بیمارستان دنبال زن عمو بستری بود حالا حالا ترخیص نمیشد خواهراش پیشش بودن داشت دیونه میشد تو یه هفته دایی هام با همه قوم و فامیل همه کار های تشیع جنازه رو انجام دادن بعد دو سه ماه یکی از دایی هام وکیل بود افتاد دنبال کارها همه داریی های عموهام به من رسید البته بغیر از دارایی های عمو کوچیکم نمیخواستم چیزی مال من باشه قانونی همش به من میرسید ولی همشو به زن عموم دادم البته این رو هم بگم یه ماهی میشد زن عموم رو ترخیص کرده بودن برگشته بود به سر زندگیش ولی دیگه زندگی ای واسش نمونده بود هر روز خواهراش بهش سر میزدن خونش طبقه بالای ما بود بعد یه سال خیلی بهم عادت کرده بودیم البته اینو بگم زن خیلی زیبایی بود احساس میکرد من جای شوهرش و بچش رو پر میکنم البته این رو هم بگم همیشه من به چشم سکس با هاش تا میکردم ولی پا نمیداد تا این که من تصمیم گرفتم برم تهران یعنی کلا برم واسه همین اول به مریم گفتم نارحت شد ولی گفت تصمیم با خودته منم بهش گفتم میخوام همه چیزو بفروشم تو تهران دوباره از نو شروع کنم یه مقدار جا خورد گفت پس من اینجا چیکار کنم توی این شهر تنها هیچکیو جز تو ندارم اینو بگم همه خانوادش کرمانشاه زندگی میکردن همشون هم متهاهل بودن حالا اگه این بر میگشت پیششون فکر نکنم کسی دوست میداشت پدر و مادرشم مرده بودن واسه همین بهش گفتم تو هم با پولی که از فروش خونه و دارایت بهت میرسه میتونی بیای تهران پیش من زندگی دوباره رو شروع کنی گفت دربارش فکر میکنه بعد یه هفته اومد پایین گفت فکرامو کردم قبوله ادامه داستان در قسمت دوم نوشته

Date: July 10, 2020

One thought on “زندگی جدید من ۱

  1. سلام دختر یا زن سنش مهم نیست رابطه یا دوست من نداشتم می خوام حال کنم حشریم بزنگید لطفا تحالا دختری یا زنی حرف نزدم قم هستم برای هر جا هستی مهم نیست 09913560094 سلام تحالا با دختری یا زنی نبودم لطفا بزنگ

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *