زندگی سرسری

0 views
0%

زندگی من پر از کشمکش بوده از وقتی یادم میاد دست به هر کاری زدم به گند کاری ختم شد به همین خاطر کلا با خودم و زندگیم حال نمیکردم یه روز که مثه همیشه تصمیم کبری میگرفتم که همه چیو سر و سامون بدم اولین گزینه ای که به فکرش افتادم دوز دختر بود خب فک میکردم یکی از ارکان اصلی زندگی غیرتخمی داشتن دوز دختره هم فاله و هم تماشا و از اونجایی که کل زندگیم نامیزون بود اینم نامیزون شروع کردم من بیس و چهار سالم بود تازه فوق مدیریت بازرگانی گرفته بودم بیکار معتاد به نت بی پول بی ماشین بی خونه بی تخصص چی بگم بهتره بگذریم اما خب نمیدونم چی شد که تنها تصمیمی که ازش دس برنداشتم یافتنه دوز دختر بود و از اونجایی که کون گشاد بودم ترجیه دادم از نت شروع کنم اول تو تل چن هفته ای تو پیویا در حال تردد بودم و چن باری ریپورت شدم بعد از چن هفته خریدن شارژ و التماس تنها چیزی که عایدم شده بود یادگیری اصول اولیه سکس چت بود سرتون و درد نیارم کسخلآ کسخلتر از قبل شده بودم تا اینکه یه روز داشتم همینجوری پروفایل دخترآ رو چک میکردم تو یه گروه دو سه هزار نفری نا آشنا که چشم به یه چهره ی آشنا خورد یه دختر که قبلا تو دانشگاه دیده بودمش چه پروفایلی داشت هوم انگار وحی شد که این کس مال توعه شک نکن ای ابراهیم اسم دختره میترا بود البته همکلاس نبودیم فقط تو یه دانشکده میزیستیم حالا دو دل بودم چطور برم تو پی ویش یا اصلا تو گروه باهاش بچتم اول از شانس من میترا جون داشت تو گروه کسشعر میتراوید منم رفتم تو گروه سلام علیک خوفی خوفم تو خوفی منم خوفم من عکسمو پروف نزاشته بودم به همین خاطر منو نمیشناخت خب تو دانشکدم کم همو دیده بودیم و منم اسمشو قبلا نمیدونستم گفتم میترا خانم اجازه هس بیام پی وی یه حرفی هست که اینجا نمیشه زد گفت نه مزاحم نشید گفتم نه منظورم تز اون حرفا نیست بخدا من شما رو قبلا دیدم تو دانشکده خخخخ عجب اسکلیم حرف خصوصیم بحساب همین بود گفت خب که چی نمیدونستم چی بگم گفتم حالا بیاید دیگه چیزی نگفتم رفتم تو پی ویش منو یادتون نمیاد اونم اومد گفت نه اسم شما رو یادم نیس همکلاس بودیم گفتم نه پس چی هم دانشکده بودیم بزار الان عکسمو میفرستم باشه عکستونو بفرستین اینم من آره شما رو چنبار دیدم چکار میکنین الان هیچی بیکارم شما فارغ التحصیل شدین آره چیکار میکنین هیچ منم بیکارم راستی چی میخوندین حسابداری حسابداری که خوبه نه اشباع شده خلاصه در حال کسشعر گفتن اولین گفتگومون و به پایان رسوندیم شب بعد باز رفتم تو پی وی سلام سلام خوبین آره تو خوبی عالییی چه خبر هیچ میترا خانم شما ازدواج کردین نه چطو مگه همینجوری شما چی نه منم مجردم راستی خونتون کجاست میدون امام حسین شما منم ولیعصر خوبه راستش نمیدونم چجوری بگم الکی من از شما خوشم اومده مرسی نظر شما چیه راجبه دوستی راستش نمیدونم واقعا چرا خب من تازه یه شکست و تجربه کردم منم بازم الکی هوم فردا همو ببینیم زود نیست چه اشکالی داره خب باشه ولی فقط یه آشنایی سادس فعلا هیچی بینمون نیس باشه میفهمم الکی من تو افکارم چهار بار کرده بودمش فردا میترا با یه ساپورت و مانتو جلوباز سبز اومد سر قرار منم یه تیشرت مشکی با سر رویی تازه تیغ کشیده شده رفتم سلام سلام ممنون که اومدی خواهش میکنم این یه قرار معمولیه خب بریم یه دوری تو پارک بزنیم باشه در حال قدم زدن چه هوای خوبی داره امروز آره بد نیس گفتی بیکاری آره ینی دنبال هیچی نمیری نه مثلا چی گلدوزی خیاطی چیزی با لبخند گفت نه حال داری چی بگم تو چی خدمت نمیری معاف شدم تو عمرم همین یه شانسو اوردم کار چی نیس آره مدرک بیخودی گرفتیم بگذریم بشینیم اونجا رفتیم نشستیم حالا واضحتر و دقیقتر به هم نگاه میکردیم ولی هنوز یه فاصله ی کمی بینمون بود چن لحظه فقط نگا میکردیم بعد من گفتم چی میخوری پفک چیبس تخمه اصلا میخوای بریم کافی شاپ راستش تو دلم آرزو میکردم بگه نه آخه پول کافیشاپم نداشتم گفت نه ممنون میل ندارم این چه حرفیه ببخشی یه لحظه رفتم دکه ی جفتمون دو تا چیبس و دو تا رانی با کمی تخمه خریدم با لبخند متشخصانه ای نشستم اگه چیزه دیگه ای میخوای تعارف نکن ممنون زحمت افتادین خواهش این چه حرفیه نوش جون تو دلم گفتم بخاطر هیچ و پوچ گشت ارشاد نگیرم بابات بهت گیر نمیده به چیم بیکاریت اولاش گیر میداد الان دیگه حال نداره گیر بده کمی خندید تو چی مامانت سر کوفتت نمیزنه دختر خالت و تو سرت نمیزنه اینبار بیشتر خندید نه مامانم کاری باهام نداره بابات چی ندارم خدا رحمتش کنه ممنون ینی تو و مامانت تنها با همید آره سخت نیس نه از چه نظر همینجوری کلی بابات چیکارس تاکسی داره مامان تو دبیره انگار دو بچه کوچولو بودیم اولش وقتی دیدمش یکم کیرم سیخ شده بود الان انگار داشتم باهاش صاف و ساده درد و دل میکردم هوم چن ساعت همینجوری کسشعر میگفتیم فک کنم وقتشه بریم خونه آره زیاد موندیم الان مامانم نگران میشه باشه فردا میای نمیدونم ینی از من خوشت نیومده بحث این نیس نمیفهمم گفتم من تازه شکست خوردم باشه میفهمم دیگه فردا بهش زنگ نزدم دو روز بعد اون اومد تل سلام خوبی سلام ممنون تو چطوری خوبم منم شکر چخبر سلامتی هیچ هوم هوم چیکار میکنی هیچی رو تخت خوابیدم اینوقته روز خب دیگه من رو تخت واسه خودم راحتم چی بگم یهو اسمه تخت و دراز شدن که اومد شهوتم زد بالا تو چیکار میکنی رو مبلم اینوقته روز یه استیکر خندم فرستاد خخخخخ یه استیکر خنده ابراهیم جانم چراآدما اینقد دروغ میگن با اینکه حوصله کسشعر نداشتم گفتم خب بعضی آدما ذاتشون خرابه میدونستم میخواد از خیانت عشقش بگه چرا اینو پرسیدی هیچی همینجوری میتونم یه سوال بپرسم بپرس عشقت چرا خیانت کرد هیچی مثه بقیه دنبال هوس بود من فک کردم دنبال عشقه مال منم من اسکل تا الان فقط شارژ خریده بودم عشق کجا بود ابراهیم تو بعشق اعتقاد داری راستشو بگم معلومه خب من فک میکنم تعهد و صمیمیت خیلی خوبه بنفع همس نه منظورم این نبود میدونم خب منظورم اینه لذت بردن از همدیگه که باعث میشه عشق کنیم باید همراه با دوام و صمیمیت باشه هوم معلوم بود میخواد چیزای شاعرانه تری بشنوه خب من کسشعر عاشقانه زیاد بلد نبودم فردا ساعت پنج میای باشه از من بدش نیومده بود فرداش وقتی همو دیدیم صمیمیتر شده بودیم بعد از کمی قدم زدن دلم خواست دستشو بگیرم ولی ترسیدم نکنه آمادگیشو نداشته باشه و همه چی خراب بشه ولی دیگه طاقتم سر اومده بود آروم دستمو نزدیکه دستش بردم گرمای دستمو که حس کرد یه نگاه همراه با شک و دوس داشتن تو چشماش بود خواست بگه نه دوباره ساکت شد گفتم بریم جای خودمون بشینیم یه لبخند پیروزمندانه هم زدم اونم انگار بهم اعتماد کرده بود اینبار نخیلی نزدیک نشستم جوری که گرمای پاشو حس میکردم بازم چن لحظه نگاه هم میکردیم ولی اینبار عشقولانه تر چشمای قهوه ای معمولی داشت صورت نسبتا پخته و تپلی بدون هیچ عملی دماغش یکم بزرگ و شکل گرد مانندی داشت ولی بصورت تپلش میومد ابروآش نه کلفت بودن نه باریک زیادم حالت خاصی نداشتن بدنش اما سکسی تر بود پاهای پر ممه های درشتی داشت جوری که مشخص بود نسبتا لباش داشت یادم میرفت لبای خوشگل و درشتی داشت من عاشق لباش بودم رژ ماتی زده بود بعد از چن لحظه نگاه کردن نمیدونستیم باید چی بگیم ترجیه دادم با بدنم حالیش کنم دستامو نزدیک دستاش بردم اینبار با رضایت بیشتری نگاه میکرد پاشو بصورت متشخصانه پشت پا انداخته بود و این با عث شد راحت تر پامو زیر رونش ببرم صحنه داشت سکسی تر میشد میخواستم لب بگیرم ولی ترجیه دادم رو نیمکت پارک نباشه اونم انگار فهمید دیگه حرف نمیزدیم آروم بلند شدم اونم بلند دستشو گرفتم و به سمت فضا سبز پارک رفتیم به سمت بالای پارک نگاه کردم بنظر دنج و خلوت میومد آروم و عاشقانه قدم میزدیم به همون سمت دنج پشت بوته هایی که یه قسمت پارک و از قسمت دیگش جدا میکرد جای بسیار مناسبی بنظر میومد آره خودشه وقتی رسیدیم یادم اومد یه چیزی کمه لااقل یه دلستری چیزی باید میگرفتم دیگه حال نداشتم برگردم و شهوت اینقد بالا بود که تا اینجاشم بزور صبر کرده بودم نشستیم پشت بوته ها ی معروف حالا دیگه اونم تو چشماش شهوت موج میزد دست بردم پشت کمرش و آروم و خیره بهم لبامون و بهم نزدیک کردیم چه گرمایی چه لبی چه آرامش لذت بخشی یکم که خوردم کم کم سعی کردم بخوابونمش اونم خودش و شل کرد و خوابید حالا دیگه ممه ها شو حس میکردم لب میگرفتم و دستم به نقاط مختلف بدنش کشیده میشد دس بردم سمت کوسش وای از زیر شلوار و شرتم گرمای آتشفشانشو حس میکردم شروع کردم بوسیدن بقیه صورتش کم کم صداش داشت بلند میشد منم کیرم داشت منفجر میشد ولی دیگه بیشتر از این نمیتونستیم پیش بریم کم کم با بی میلی همو ول کردیم گفت ابراهیم بسه الان یکی میاد باشه از چن روز قبل بیشتر موندیم وقتی خواستیم بریم گفتم فردا میای لبخندی زد ینی پ خیال داری با حال کردن امروزم خیال داری نیام چن روز با لب و بوته گذشت منکه خونه خالی نداشتم یه شب بهش گفتم مامانت همیشه خونست فهمید منظورم چیه گفت بعضی وقتام نیست یه روز بعداز ظهر زنگ زد تا اسمشو دیدم وحی شد ای ابراهیم امروز کس خواهی کرد با شور پریدم رو گوشی الو سلام نفسم سلام چه خبر هیچی خواستم بگم آرزوت برآورده شد کمی قهقه زد منم قهقه زدم اومدم عشقم باشه منتظرم خونه ی بزرگی نبود ولی از مال ما بزرگتر و خوشگلتر بود خانم با کرشمه رو مبل نشسته بود وقتی در و باز کردم بلند شد و اومد طرفم سلام ابراهیم خوش اومدی سلام میترا جان لباسای تنگه مجلسی مانندی پوشیده بود ممه های قلمبش بیشتر تو دید بود از چشماش فوران شهوت و میشه دید معلوم بود مثه من دل تو دلش نیس تعارف کرد بشین نشستم اونم کنارم نشست بهم شربت آلبالوی تگری تعارف کرد اینبار اون دستشو رو پام گذاشته بود انگار نمیخواست بزاره شربتمو هم بخورم نگاش کردم هیچی نگفتم سریع لباش و گرفتم با حرارت و اشتیاق عجیبی میخوردم بدنش محکمتر فشار میدادم خوابوندمش رو مبل قهقه ی شهوتناکی زد منو قفل کرده بودم و من همه جاشو میخوردم از رو لباس سینشو گاز گرفتم آه میکشید و من وحشی تر میخوردم یهو بلند شدم و اونم تو بغلم بلند کردم اتاق خوابت کجاس به اتاق خواب سمت راستی نگاه کوتاهی کرد دستشو گرفتم به سمت اتاق رفتیم تختش ینفره بود خوابیدم روش و شروع کردم خوردن لباش دیگه طاقت نیاوردم لباساشو سریع در اوردم چه بدن تپل و تو پری دشت کسش از شرت زده بود بیرون ممه های گندش که کمی سفت بودن شهوتمو خیلی بیشتر کرد شروع کردم خوردن ممه هاش لیس میزدم و با دستم مالش میدادم شروع کردم لیسیدن به طرف توپولش سرمو بردم بین پاهاش و توپولشو زیر شرت گاز گرفتم بعد لباسامو در آوردم دیدم داره یجوری نگاه میکنه انگار عاشق ساک زدنه نشست و کمکم کرد شورتمو در آررم بعد کیر سیخمو بوسید و زبون آورد روش انگار یه فیلم سکسی کامل بود کیرمو کرد تو دهنش و من یکم چندشم شد ولی خب کیف میکردم سریعتر و سریعتر کیرمو میخورد هلش دادم عقب و خوابیدم روش کیرمو آروم گذاشتم تو کوسش خواستم بگم باکره ای یا نه که با دست خودش کمرمو گرفت و کیرمو هل داد تو کسش عاشقونه و اروم در حال لب خوردن تلمبه میزدم سریعترش کردم لبامو ول کرد و شروع کرد گاز گرفتن لبای خودش کمرمو سفتر گرفت کیرم داغ شده بود سریع و سریعتر وای چه حالی بود انگار مست بودم اونم صداش بلند شد یهو یاد فیلم سکسیا افتادم بلند شدم و گفتم سگی وایسا پاهاشو باز کردم و با تسلط بیشتری میکردمش سریعتر و خشنتر اووف صدای تختم بلند شد چه رونای سفیدی خواستم یه چک بزنم دره کونش دوباره گفتم شاید این مال فیلماس و میترا خوشش نیاد آبم اومد و من فرصت نکردم کیرمو در بیارم خب اولین سکس این چیزا رو داره از اون روز به بعد حدود شیش هفت ماهه منو میترا جون حداقل هفته ای یبار سکس عشقولانه داریم خب به هر حال اولین تصمیم کبرام به ثمر نشسته بود زندگیم رونق گرفته بود اما دیگه یادم رفت تصمیم دیگه ای بگیرم و هنوز یه بیکار کسخلم پایان نوشته دوست

Date: May 3, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *