از وقتی چشم باز کردم تو خانواده ای بودم که همش جنگ و دعوا بود کتک کاری فریاد جیغ داد و حتی چاقو کشیدن پدر رو مادر هی من موندم و تنهایییام با کلی عقده افسوس نه پدر بهم اهمیت داد نه مادر نه با پدرم جایی رفتم نه مادر بهم ارزش گذاشت گذشت تا رسیدم به سن راهنماییی و رفتم راهنمایی اونجا یه دوست پیدا کردم که خوشگلترین بچه شهر بود ولی تقریبا معرفت نداشت یه حس عجیبی بهش داشتم و اون موقع نمیدونستم که این حسم دوست داشتنه سه سال باهم بودیم منم هواشو داشتم و نمیزاشتم کسی ازش سوء استفاده کنه بالاخره دوران با اون بودنم تموم شد و من دبیرستان نمونه دولتی قبول شدم و اون نه سال اول بودم که یه دوست معمولی احمد دوران راهنمایی که بدجور دنبال حال با من بود خواست بهم نزدیکه بشه عید سال92یکی بهم پیامک داد و گفت دوست دختر احمده شخصم و آمارشو ازم میگرفت منم جوابشو میدادم و بعد چندماه این دختر عاشق من شد و گفت دوست دارم منم جوگیر شدم و سه سال با اون دختر پیامک بازی کردیم بدون اینکه حتی از نزدیک ببینمش و یا صداشو از پشت تلفن بشنوم حرف زدن من با اون دختر باعث شد هرروز به احمد نزدیکتر بشم و به گفته خودش بشم دنیاش و بی من جایی نره حتی مدرسه و حتی یه ساعت دم در منتظر من بمونه تا با هم بریم ولی من نمیدونستم که اینا فقط یه هوس زودگذره بعد سه سال من فهمیدم که اون دختر گه هرماه چندتا عکس برام میفرستاد همین احمد بوده به خاطر دوست داشتن احمد با این موضوع کنار اومدم تا رسیدیم به امسال که تو تابستون رفتیم کلاس کنکور مختلط و احمد خان عاشق یه دختر هرزه شد و به خاطر اون به من صدتا کلک زد و هزار تا دروغ گفت منم از لجش آبروی هردوتاشونو بردم به هر حال رابطم با احمد شد مثل دوتا همکلاسی نه دوتا عشق حالا زندگیم شده دوباره تنهایی و متینم که شده یه آدم دین دار که یه روز باهات عشقه یه روز کشک و من موندم با جر و بحث با والدینم و بی اعتنایی و گدایی محبت هر بلایی و آسیب ی که دیدم همش تقصیر پدر و مادرمه پس بیشتر به بچه هاتون توجه کنید تا مثل من احساسی و تنها نشن که بخوان به هر کثافتی تکیه کنن نوشته
0 views
Date: November 10, 2020