اون روز صب آخرین نفری که ازخونه خارج شدپسرخالم بود تو پرانتزبگم پسرخالم یه مرد سی ودوسالس متاهله ولی چون خانومش یه چندروزی رفته بودشهرستان اکثرشبامیومدخونه ما خودمم هیجده سالمه یه کوچلو تپل ویکم ریزه میزه خلاصه اون روز ازشانس بدمن شبش خونه مابود صب ازاونجا رفت سرکار خونه کسی نبودمنم حشری شده بودم یه دس شورت وسوتین مشکی بایه جوراب ساق بلند پوشیده بودم مشغول ور رفتن باخودم بودم که متوجه شدم پسرخالم دم اتاق داره منو نگامیکنه انگار دنیا روسرم خراب شد دوس داشتم بمیرم تواون لحظه برگشته بودگوشیشوکه جاگذاشته بود ببره خلاصه پسرخالم چیزی نگفت ورفت شب که برگشت شام خورد به خانوادم گفت من امشب میرم خونه خودمون آرین هم باهام میاد نه راه پس داشتم نه راه پیش بایدمیرفتم گفتم شایدمیخواد نصیحت کنه بخاطراین کارامروزم نشستیم توماشین بحث وبازکرد یکم بحث کردیم دیدم گفت امشب رو واسم بایدجبران کنی خودت میدونی که روژین زنش یه هفتس رفته شهرستان منم آمپرم زده بالا اینوشنیدم شوکه شدم تااون روزمن کون نداده بودم فقط درحدانگشت باخودم ور رفته بودم خلاصه یه جورایی خودم خوشم اومده بود ولی ترس داشتم بخاطراین گفتم نه دیدم گفت باشه ولی بعداآبروت رفت چیزی نگو اینوشنیدم قبول کردم خلاصه رسیدیم خونه گفت بروتواتاق داخل کشو لباس زیرای روژین اونجاس انتخاب کن خودتوخوشکل کن تامن برم یه دوش بگیرمو بیام بهترازاین نمیشد رفتم کشوگشتم انواع واقسام شورت وسوتین جوراب لباس زنونه بود خیلی حشری شده بودم تاحالا این همه لباس زنونه یک جاندیده بودم خلاصه یه شورت وسوتین صورتی ست انتخاب کردم ویه لباس خواب سفیدنازک که تابالای باسنم بود چون یه خورده تپل بودم سوتین ولباسا اندازم بود ایناروگذاشتم کنار رفتم دستشویی خودموخالی کنم برگشتم یه آرایش ملایم کردم ولباساروپوشیدم منتظرشدم پسرخالم ازحموم بیاد بعدازحدود یه نیم ساعت دیدم پسرخالم صدازد توله سگ کجایی اومدتواتاق منو دیدآمپرچسبوند یه حوله سرپایی تنش بودکه دیدم اومدگفت آماده ای خانوم توامشب زن منی امشب جای روژین هستی چراغ سبزو نشون دادم اومدجلو کیرشو داد دستم منم مشغول خوردنش شدم واقعا طعم بوی خوبی داشت چون تازه ازحموم اومده بود ده دقیقه ای واسش ساک زدم وگفت بسه افتادبه جونم گردنم وشکممو میخورد همش میگفت بوی روژین میدی توله سگ بدجورنفس نفس میزدم واقعا تواوج بودم دمر منوخوابوند شورتمو یه خورده کنار زد وزبونشو گذاشت روسوراخم درحین خوردن انگشتشم آروم آروم میکرد داخل تاجایی که دیگه آماده شده بودم واقعا اوج لذت بودم که دیدم کاندوم کشید روکیرشو داشت میمالیدش به سوراخم ویواش یواش میبردش داخل دردی که داشت وجودمو میگرفت واقعا تحملش سخت بود بهش گفتم ادامه نده گفت یه خورده توش باشه جابازمیکنه واقعا واسه منی که تاحالانداده بودم سخت بود خلاصه بعداز چنددقیقه عادت کرده بودم اونم خیلی آروم آروم تلمبه میزد بعداز تقریبا یه ربع شایدم کمترمنو به پهلو خوابوند خودشم اومدپشتم وشروع کردتلمبه زدن این وسطم فقط قربون صدقه میرفت ومیگفت توروژین منی سیلی میزدبه کپلام پوزشین بعدی داگ استایل بودکه شورتمو کامل درآورد تاجایی که تونستم قنبل کردم شروع کرد تلمبه زدن اکثرحالتارو امتحان کردیم که اخرش من به دمرخوابیدم یه بالشتم زیرشکمم بود درحین تلنبه زدن من ارضاشدم بعدازچند دقیقه یه چیزگرمی لای کونم حس کردم که آقا ازکاندوم کشیده بودبیرون خالیش کرده بودی لای کونم اونشب واسه من بهترین شب بود واقعا مثه یه دخترتوبغل پسرخالم بودمو ازمن لذت میبرد بعدازاونم هرزگاهی که زنش نبود منومیکرد ازش میپرسیدم چرابازنت ازپشت سکس نمیکنی میگفت بهم نمیده کون تو یه چیزدیگس به قول خودش من زن دومش بودم نوشته زنپوش
0 views
Date: August 26, 2018