سلام یاران من رضا هستم17سالمه این داستان کاملاواقعیه راستش من تو یه کوچه زندگی میکنم که خونه هاش چسبیدن به هم طوری که راحت از پشت بوم میشه رفت خونه کناری مایه همسایه داریم به اسم مرضیه خونه اونا چند خونه بالاتره ماست البته اون طرف من 12سال تواین کوچه بودم وزیاد به زناش توجه نمی کردم تا اینکه یه روز برادرم که 8سالشه باپسری همبازی شد مادرشم همون مرضیه بود یه روزاز حیاط داشتم کوچخ رو نیگاه میکردم که دیدم مرضیه خانوم داره میاد منم وایسادم تا بیاد بالا وقتی صورتشو دیدم خشکم زد یه صورت صاف چشمای سبز درشت باموهای طلایی قدشم کوتاه بود وقتی رد شد قلنبگی چیزی توی مانتوش توجه مو جلب کرد بله یه کون فوق گنده که بادیدنش کیرت منفجر میشد بااینکه ماتوی قهوه ایش گشاد بود ولی کونش بدجور خودنمایی میکرد از اون روز من از هر فرصتی برای دید زدن کونش استفاده میکردم مثلا وقتی پسرش رواز مدرسه میاورد منم تازه تعطیل میشدم تو کوچه دنبالش میکردم وفقط به بلا پایین شدن کون برجستش نگاه میکردم یه روزم دیدم پسر همسایه بقلی داره بالبخندی نگاهش میکنه وقتی محلش نزاشت از پشت کونشو میدید ولذت میبرد مرضیه حتی یه خواهر کون گنده مثل خودش داره که گه گاهی میاد خونشون من روز به روز شهوتم زیاد میشد واز طرفی کم رو هم هستم ونمیتونم با دخترا اتباط داشته باشم برای همین همیشه در کف بودم ولی هرگز جلق نزدم وآبکیرمو جمع کردم تا روزی شاید خالیش کونم تو کون یه دختر یاحتی یه پسرو حس میکردم آبم تا مغزم رسیده بگزریم روزها گذشت تااینکه یه روز داشتم از مدرسه برمیگشتم دیدم مرضیه خانوم یه کیسه برنج خریده بود واز طرفی خرت وپرت های زیادی هم خریده بود منم روم نمیشد بهش بگم بزار کمکت کنم تا اینکه خودش گفت آقاپسر میشه کمکم کنی منم گفتم باشه حتما وکل وسایلو ازش گرفتم وبردم دم خونشون اونم گفت دستت درد نکنه منم گفتم وظیفه ام بوده اونم لبخندی زد ورفت منم گفتمبزار بیارمشون تو اونم گفت باشه منم این کاروکردم ورفتم روز بعد داشتم از حیاط بیرونو میدیدم که مرضیه اومد در خونشونو جاروکرد وایییییییییی چه کونی داشت وقتی خم میشد و جارو میکرد منم لبخندی بهش زدم ورفتم تو روز سکس فرارسید من داشتم از کوچه رد میشدم دیدم همه خونواده شون دارن میرن بیرون بجز مرضیه منم فکر شیطانی به سرم زد به مادرم گفتم دام میرم بازار رفتم توکوچه از پنجره یکی از دیوارارفتم پشت بوم وخودمو رسوندم پشت بومشون پریدم تو اونم اومد ببینه چی شده که ناگهان پریدم دهنشو بستم بردمش تو بهش گفتم یایه کون میدی یا خفت میکنم یه پارچه اوردم دستشو بستم دهنشم همچنین بعد خودمو لخت کردم وپریدم روش سریع شلوارشو در آوردم واییییییییییییییی کوو رویا هامومیدیدم سریع کیرمو مالیم بهش اوففففففففففف خدا چه حالی دادوایییی همین طور مالیدمش تا اینکه آبم اومد وهمشو ریختم روکونش و یکدفعه از خواب پاشدم دیدم شرتم خیسه سریع آماده شدم رفتم مدرسه نوشته
0 views
Date: October 22, 2018