زن حشری و باوقار دوستم ۱

0 views
0%

سلام جریانی که میخوام براتون تعریف کنم واسه چهار سال پیشه وقتی حمید دوستم برای برداشت محصول به شهر خودشون رفته بود آخه اونا دوسال میشد اومده بودن که تو شهر ما زندگی کنن من به خونه شون خیلی رفت آمدداشتم و میدونستم عطیه خیلی حشری حتی یه روز من با حمید تو اتاق بودیم داشتیم تخته بازی میکردیم که عطی از تو حموم صداش کرد حمید گفت حتما اب سرد شده ولی وقتی اومد دیدم همجاش خیسه و حال بازی نداره خلاصه بعد اینکه حمید دوچهار روزی بود رفته بود من تلفنی همش باهاش در ارتباط بودم به عطی اس دادم چیزی لازم ندارین سحر چیزی نمیخواد دختر سه سالشون جواب داد حوصله اش سر رفته خوشحال میشه شما رو ببینه زودی رفتم اونجا از عطی خواستم لباس عوض کنن بریم بیرون رفت تو اتاقشون بعد سحر پشت سر در یه خورده باز شد دامنشو دار آورده بود داشت شلوار میپوشید پشتش به من بود رونای سفید برفش کیرمو راست کرده بود رفتم بیرون برگشتیم اینم بگم برا اولین بار تو ماشینم جلو نشست یه چند باری هم دستم به رونش خورد سحر دوباره اصرار کردن رفتم تو بچه بعد چند دقیقه خوابش برد رفت جاشو درست کنه بغل کردم که بزارمش تو بغلش دستام خورد به سینه هاش نرم بود خیلی میخواستم برم گفت بمون چایی گذاشتم چای اورد نشست رو زمین کنارم در ادامه صحبتامون که تو ماشین کرده بودیم بحث به سمت حمید رفت که خیلی خونسردو ریلکسه حالا دستاش تو دستم بود و دستام عرق کرده بود قلبم سریعتر میزدخواستم صورتمو نزدیک کنم که سرش برد عقب نخواستم تا اینجارو که پیش رفتم خرابش کنم چاییمو خوردمو خداحافظی کردم از در که اومدم بیرون دیدم اس داد تشکر وبا یه لحن خفنتر شب بخیر گفت جواب دادم و اخرش نوشتم خوابم نمیبره دوست داشتم بمونم حرف بزنیم اما روم نشد جواب داد منم الان نمیخوابم دوست داری برگرد برگشتم یه لباس راحتی پوشیده بود ولی چادرو انداخته بود روتنش میوه اورد خودش پوست کرد اینبار سرمو نزدیک کردم عقب نبرد لپوشو بوسیدم بعد لباشو تو بغلم بود سینه هاشو میمالیدم دستمو از زیر لباسو سوتین داخل بردم خیلی طول نکشید که اوناروهم میخوردم دامنش بالا بود کسش معلوم بود پف کرده نفهمیدم کی شورتشو در اوردم یه خورده انگشت انداختم خیسه خیس هن هنش حال برداشته بود کیر دراورم فرو کردم توکسش راحت میرفت یه خورده گشاد بود ولی خیلی زودتر از اونکه فکر کنید آبم اومد شاید یه بار عقب جلو کردم در تمام این مدت چشماش بسته بود با انگشتی که کرده بودم احمید شده بود رفتم دستشویی اومدم بوسیدمشو درگوشش گفتم ممنون واسه همه چی بعد رفتم دستاش روصورتش بود چیزی نگفت نتونستم بمونم زدم بیرون ولی فکر داشت دیونم میکرد 8 2 9 86 8 8 4 8 1 8 9 88 8 8 8 7 9 88 9 82 8 7 8 1 8 9 88 8 3 8 9 85 2 ادامه نوشته

Date: July 14, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *