زن حشری و باوقار دوستم ۲

0 views
0%

قسمت قبل از خونش که اومدم بیرون یه سیگار روشن کردم تا برسم خونه نفهمیدم چه جوری رانندگی کردم همه فکرم پیش عطی بود مطمن بودم خیلی شاکیه خوابم نمیبرد فکر اندام سفید وخوشگلش بی خوابم کرده بود تو حال خودم بودم که دیدن اس اومد خودش بود خوابی نوشتم مگه میشه بخوابم بعد کلی حرفیدیم ولی از سکسمون چیزی نگفتم فرداش خیلی سرحال بودم ومنتظر اس ولی تا شب خبری نشد که اس داد عاطفه حال نداره اگه بیرونی شربت سرماخوردگی بگیر نمیدونین با چه سرعتی خودم به داروخونه رسوندم و دارو گرفتم وقتی درو وا کرد تعجب کردم بازم چادر داشت دارو بچه روداد و خوابندش واسم چایی اورد خوردم منتظر بودم بیاد پیشم بشینه ولی نیومد صحبتهاش اکثرا در مورد سرماخوردگی بچه اش بود باورم نمیشد دیشب باهاش سکس کردم دم اجاق گاز داشت یه چای براخودش میریخت که رفتم طرفش با دودلی از پشت دستم حلقه کردم دور کمرش گفت نکن میسوزم دستام بالاتر رفت سمت سینه هاش نرم بود یه خورده هم شل میمالومدم کونشو فشار داد بکیرم کیرم داشت منفجر میشد اروم گفت بریم تو اتاق چراغهارو خاموش کرد به شکم خوابید رو تخت شروع کردم به ماساژش دامنشو از پاش درآوردم وسوتینشو تو دراوردن کمکم میکرد ماساژش میدادم هرزگاهی هم میبوسیدم تنشو برش گردوندم بازم چشماشو بست نوک سینه هاش صورتی بود چند باری خوردم کسش پف کرده بود شروع کردم به لیسیدنش بو نمیداد و طعم خوبی نداشت چون یه خورده پشماش دراومده بود تیغ تیغی بود اینبار هن وهن نمیکرد اه میکشید صداش ولمو برای خوردن بیشتر میکرد تا اینکه تنش لرزید کونشو بالا وپایین میکرد تندتر شد سرمو فشارداد بخودشو یهو سرمو داد عقب بلند شد دوید سمت دستشویی شورتشم برد تعجب کردم وقتی اومد شورت پاش بود یه دستشم حلقه کرده بود دور سینه هاش تی شرتشو گرفت وپوشید همینطور دامنشو با تعجب نگاه میکردمو لال شده بودم اروم گفت وقتی اینطوری ارضا میشم نمیتونم سکس کنم شرمنده لباسامو پوشیدم خداحافظی کردمو زدم بیرون یه دو روروزی از دیدن عطیه گذشته بود بعدازظهر دیدم اس داد از صبح عاطفه هرچی میخوره برمیگردونه میای ببریمش دکتر سریع خودم رسوندم بردیمش دکتر بعد داروخونه و رفتم رسیدم در خونه شون تعارف کرد بریم خونه من رفتم عاطفه با آمپولی که دکتر تو مطبش زد خوابش برد بردش تو اتاقو مانتو وروسرشو دراورد یه تاپ که زیرش یه سوتین شل و ول بسته بود رفت سمت یخچال اب برداره از پشت خودم بهش چسبندم اروم گفت تورو خدا نکن حسش نیست دیشب بچه نذاشت تا صبح بخوابم ولی من توجه نکردم بهش گفتم بیا دراز بکش ماساژت بدم اومد به شکم خوابید تاپشو دادم بالا سگکه سوتینشم باز کردم شروع کردم به ماساژ بعد شلوارشو وپاشو لگد کردم خیلی کیف کرد احساس کردم خوابش برده دلم نیومد بیدارش کنم یه چهل دقیقه ای گذاشتم بخوابه بی حرکت خوابیده بود منم به هیکلش زول زده بودم بعدش یه غلطی زد وبه کمر خوابید چون سوتینش باز بود وقتی چرخیدنوک سینه اش افتاد بیرون دیگه نتونستم خودم و نگه دارم شروع کردم به خوردن سینه اش نوکش برامده شده بود سفت مطمن بودم بیداره ولی یه جوری دستشو گذاشته بود رو صورتش که فکر میکردی خوابه جرعت نکردم ازش لب بگیرم ولی اینقدر سینه هاشو خورده بودم که نوکش سرخ شده بوده محکمتر نفس میکشید پاهاشو باز کردم شورتش کشیدم کنار خیس شده بود خواستم بخورم سرم نزدیک کردم هم یخورده بو میداد هم یاد دفعه قبل افتادم بیخال شدم سر کیرمو تف زدم دادم تو صدای چلپ شولوپ کسش حشریترم میکردم یه سه چهار دقیقه ای تلمبه زدم آبم اومد در اوردم شورتشو درست کردم رفتم یه پتو اوردم روش کشیدم اروم از خونه زدم بیرون ادامه دارد نوشته

Date: July 16, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *