سلام دوستان من تا حالا چند تا داستان فانتزی و وتخیلی نوشتم ولی این اولین داستانیه که بر حسب واقعیته و فقط اسامی رو هم عوض کردم هیچ چیزی رو عوض نکردم البته شاید نتونسته باشم خوب اون لحظات رو توصیف کنم در ضمن این داستان خاطره ای که اگه کارتون فوری و میخواین جق بزنین این داستان خیلی سکسی نیست و صحنه نداره در ضمن من بازاریم و وردست بابام بزرگ شدم و تا کلاس هشتم خوندم اگر شیوه بیانم خوب نبود ببخشید سلام دوستان من علیرضا هستم بیست و هشت ساله و همسرم هانیه بیست و پنج ساله شه هانیه طراح دکوراسیون داخلیه و منم تو کار تجارت فرش و گلیم هستم هرچند مغازه فروش فرش و گلیم هم دارم که از بابام به ارث بردم هر چند بابام زندس ولی همه داراییش رو به من ارث داد و خودشو بازنشسته کرد کلا رابطم با بابام خوبه نه ماهه ازدواج کردیم و زندگی مشترکو شروع کردیم تنها مشکل زندگیمون سکس هستش و هانیه بهم میگه کیرم خیلی کوچیکه ولی من قبول ندارم به نظرم کیر همه ما ایرانیا شیش هفت سانته انقد سوپر نیگا میکنه توقعش رفته بالا از خیار و اینا هم استفاده میکنه و من مشکلی ندارم هانی خیلی دوست داره من بکنمش ولی من علاقه زیادی به سکس باهاش ندارم راستش در واقع خیلی هم علاقه دارم اما وقتی میکنمش شرمنده میشم چون دودولم خیلی کوچیکه هر چند باعث شرمندگیم نیست چون تقصیر خودم که نیست یعنی واقعیتش یبار هم ارضاش نکردم یعنی نتونستم خیلی کمرش سفته و من ترجیح میدم که بیخیال سکس ش م من خودمو ی جورایی مذهبی پیش هانی قلم میزنم تا از زیر سکس و دیدن سوپر فرار کنم ولی از درون تشنه سکسم توی دوران جوونی هم اگه کسی نشنوه کون میدادم به چند نفر اما الان نه اسفند ماه بود دو روز مونده به نوروز نودو شیش مغازه زیر خونس من نشسته بودمو سوپر نیگا میکردم البته هانی خبر نداره منم سوپر میبینم چون خودمو خیلی مذهبی جلوه میدم و بهش میگم اصلا از سکس خوشم نمیاد در حالی که مثل سگ تشته م اما خجالت می کشم از سکس بخاطر کیر کوچیکم ولی اون به من میگه که سوپر میبینه اون همیشه حرف دلشو میزنه توی سوپر مردا با کیرای دراز ت خیلی برام جالبه همیشه ده پون زده سانت کیر دارن مال من اندازه انگشت اشارمه و باریک البته هانی خبر داره که من خبر دارم از خیار و دیلدو اینا استفده میکنه ولی خبر نداره منم تشنه شهوتم ببخشید زیاد کشش دادم ارزوم اینه که ی روز کیرم بزرگ بشه و به هانی ی حال حسابی بدم و نره به خیار متوسل بشه توی سایت پورن دات کام بودم که هانی زنگ زد و گفت درد سینش بیشتر شده هانی مدتیه سینش درد میکنه مامانش بش گفته بود خودش خوب میشه ولی فرقی نکرده تا حالا بگزریم میگه وقتی سوپر نیگا میکنه کیرای دراز اونا رو میبینه و مال منو به یاد میاره خیلی ناراحت میشه بعضی وقتا هم سوپرو میزاریم اون سوپرو نیگا میکنه و من میکنمش و تو فکر و خیالش منو جای اون مرده میزاره فقط خودارضایی میکنه ولی تا حالا به ارگاسم نرسیده رفتم بالا ساعت دوازده زهر بود دیدم سوتینشو دراورده و سینش درد می کرد و حالت بغض داشت بهم گفت خیلی درد داره منم زنگ زدم به دختر خالم و جریانو بهش گفتم اونم آدرس ی خانم دکترو بهم داد و منو هانی رفیتم پیشش عصر بود سوتینشو در اورد و معاینش کرد و و گفت کار من نیست من فقط متخصص غدد م باید ی جراحی ببینتش که متخصص پستان هم باشه یعنی ی دکتر که هم رزدنت جراحی داشته باشه و هم رزدنت غدد بیمارستانا نداشتن بعد شروع کردم به زنگ زدن به صدو هیجده و بیمارستانای خصوصیو و درمونگاهو فامیل و اشنا اما همچین دکتری نزدیکای عید نبود بیستو نهم عید همه دکترا رفته بودن خارج یا مرخصی و فقط دکترای عمومی و تک رزدنتی مجبورن افیش باشن و متخصص های با سابقه و چند تخصصی میرن عشق صفا اونور آب درد سینه های هانی هم بیشتر و بیشتر میشد قسمت زیری سینه هاش قرمز شده بودن و ملتهب درد داشت و از شدت درد نمیتونستی بهش دست بزنی روز سیم اسفند اسفند امسال کبیسه بود روز عید تونستم شماره هفت هشتایی رو پیدا کنم که یا جواب نمیدادن یا رفته بودن خارج بیمارستان هم گفت تا سیزدهم فروردین میتونیم بستریش کنیم تا دکتر مون مرخصیش تموم بشه و تا اون روز بهش ضد اوپاسم یا همون ضد درد بزنیم ماهم برا عید برنامه داشتیم نمی تونستیم تا سیزده سب کنیم تا دکتر بیاد اونم از شدت درد میبایست بستری میشد سرتونو درد نیارم منم برگشتم پیش خانم دکتر و موضوعو بش گفتم که نتونستم دم عید همچین جراحی پیدا کنم خانم دکتر دید که هانی خیلی درد داره گفت تنها راهش اینه که ببریش ترکیه هم نزدیکه هم کمتر خرج دوا دکتر میدی هر چند برات ی دو میلیون تومنی اب میخوره اگه وضع مالیت خوبه ما هم که پاسپورت نداشتیم اصلا ی وضعی هیچ راهی نمیدیدم یعنی ادم توی تعطیلات حق نداره مریض بشه و مریض بشه باید به مرییضییش بگه که سب کنه تا سیزدهم خیلی داغون بودم رفتیم خونه خونه شلخته هانی گریه میکرد خودم نرفته بودم سر کار این چند روز همه چی بد بود برناممون برا عتید این بود که بیستو نهم بریم سفر اما انگار باید بندازیمش عقب بزگریم خواستم برم دستشویی که موبایلم زنگ زد منشی خانم دکتر بود شمارمو که زنگ زده بودم رو گرفته بود گفت لطفا بیاین مطب خانم دکتر کارتون دارن اما تنهایی بیاین رفتم مطب توی روز عید هزار نفر تو مطب نشسته بودن شاید تنها دکتری بود که لحظه سال تحویل هم مطب بود منو بدون نوبت فرستادن تو خانم دکتر گفت که شوهر خواهرش جراح قلب و متخصص غدده که تو المان زندگی میکنن که امسال عید قراره بیان ایران اگه بیان ایران و کار ویزاشون درست بشه میتونه هانیو عمل کنه خیلی خبر خوبی بود خانوم دکتر به خواهرش زنگ زد و موضوعو بش گفت و ی لبخندی زد بعد گفت که خبر خوب برام داره و اونم اینکه پروازشون برا امروزه اولش میرن شهرستان خونه بابای پسره همون دکتره برا عید دیدنی بعدشم میان تهران برای عیادت خونه بابای دختره اگه بیان میتونن اینجا عملش کنن خیلی خوشحال شدم دکتر که نبود همه جا تعطیل بود این دکتر فرشته آسمانی بود خواهرش گفته بود بیستو چهارم مارچ میان تهران منو منشی خانم دکتر کلی حساب کردیم که میشه چندم خودمون اخرش شد پنجم فروردین هیچی بگزریم پنجم فروردین بود برنامه های عیدمون بهم خورده بود هانی هم درد داشت و افتضاحی بود وضعیتم به خانم دکتر زنگ زدم گفت بیاین مطب خواهرم و شوهرش الان میرسن ولی دکتر توی ایران مطب نداشت و پروانه پزشکی هم نداشت برا همین اگه بیمارستان میفهمید هانی رو عمل کرده میداختنش زندان مثل جرم میمیونه چون پروانه ش تو ایران باطل شده بود منو هانی رفتیم مطب خانم دکتر و منتظر شدیم دکتر و زنش برسن بعدش اومدن تو و سلام کردن خوان دکتر رو بوسیدن زنش فوق اعاده خوشکل بود یعنی من تا حالا همچین دختری ندیده بودم از همه این جنده های سینما خوشکل تر بود پوست خیلی سفیدی داشت و ی سندل پاش بود که دوس داشتم پا های سفید شو بکنم تو حلقم پسره یعنی دکتره اسمش دکتر نامور بود اما اسم کوچیکشو نفمیدن چیه جراح قلب و غدد و پستان بعد زنشم فک کنم جراح بود ولی مطمنم که اونم پزشک بود انتظار داشتم با تعریفایی که از این پزشک شندیم ی آدم اخمو پیر پولکی خیلی نچسپ باشه اما وقتی اومد تو از در پسر خیلی خوشتیپ و قد بلند و سفید پوست بود که خیلی ادم خوشگلی بود میتونم بگم که از از زنم خوشکل تر بود دوس داشتم باهاش دوست باشم اما اون دکتر بود و نمیشد پسره شاید قدش صدو نود هم میشد هیکلی خوشتیب خوش فرم خوشبو خوش صدا بود یعنی ی ادم ارمانی خیلی حسودیم شد فک میکردم همچین ادمایی فقط تو فیلما هستن هانی ی جوری نیگاش میکرد منم ی جوری زنشو نیگا میکردم انگار میخاستم با چشمم بکنمش دکتره اومد و با هام گرم گرفت و برخلاف انتظارم تا حالا همچین دکتر خوشروویی ندیده بودم بعدش به هانی گفت بره و روی تخت به پشت دراز بکشه سینه هاشو عریان کرد یجورایی خوشم اومد پسره سینه های زنمو دست میزد ولی خداییش هم بدون نظر به سینه هاش دست میزد شهوتی تو چشاش ندیدم پسره ی صدای بم داشت که وقتی حرف میزد ادم حز میکرد هیچی ی سری وسایل جراحی با خودشون داشتن مثل اینکه زنش دستیار جراح بود یا همچین چیزی مثل تکنیسر اتاق عمل شروع به عمل کرد اول سرّش کرد بعد انگار هندونه قاچ میکنه بدون ترس زیر سینه های هانیو به اندازه پن شیش سانت برید هر سینه چهل دقیقه ای وقت برد بعدش رفت دستشو شست و به زن سفیدش گفت که بخیه بزنه البته فارسی حرف نمیزدن به ی زبونی بود که نفهمیدم چی بود احتمالا کردی بود نمیدونم شایدم المانی بگزریم ی سری لوله ها از سینش اویزون کرد و بهش گفت که به حالت چهار دست و پا روی تخت وایسه از اون لوه ها ی مایعات زرد و ژله ای اومد بیرون بعدش پسره گفت تا یک هفته باید استراحت مطلق داشته باشه و به پشت بخوابه گفت تا سه روز نباید راست بشه حتی برای دستشویی هم از سند استفاده کنه همیجوری غذا بخوره ولی نباید راست بشه ا گفت پانسمان هاش باید هر دو روز عوض بشه گفت باید ی پرستار خونه براش استخدام کنم چون دکتر پروانه نداشت و نمیتونستیم تو بیمارستان بستریش کنیم همه چیز مخفیانعه بود اما هیچ پرستاری تا دستور بیمارستان نباشه نمیاد تو خونه باید بنا به تشخیص بیمارستان بیمار به خونه فرستاده بشه و پرستار هم برامون جور نمیشد بهم گفت ببرمش خونه روی تخت بخوبونمش به پشت و بالش بزارم زیر پاش تا پنج روز گفت اگه راست بشه و نمیدونم مایع چی چی از سینش بیاد بیرون مسولیتی قبول نمیکنه ی سری لوله و دم و دستگاه به سینش وصل کرد بعد هانیو سوار ماشین کردیم و بردمش خونه با چه مکافاتی بغلش کردمو بردمش بالا تو اپارتمان اسانسور نداریم توی راه پله پسر همسایمون گفت چی شده اقا علیرضا کمک میخوای منم از خدام بود اومد دستگاهایی رو که رو شیکم هانی گزاشته بودم و داشتن میوفتادن رو گرفت منم گفتم نه پاشو بگیر تعجب کرد و حز کرد رفت پاها و رون های هانی گرفت منم با چشمام بهش گفتم راحت باشه اونم همین مونده بود تو پله ها بکنتش پاشو انداخت رو شونش و بردیمش بالا نمیبایست راست میشد باید به حالت پشت قرار میگرفت دوس داشتم به پسره ی حالی بدم بهش گفتم بیاد زیر کونشم بگیره تا من کلیدارو در بیارم کلید انداختم هر سه مون رفتیم تو بردیمش تو اتاق روی تخت خواب سوتینشو که صبح دراورده بود دیگه جمعش نکره بود پسره هانی و گزاشت رو تخت و رفت رنگش پریده بود و خدافظی کرد البته چه حالیم کردااا خداییش خیلی خوشم اومد که پسره زنمو دستمالی کرد اولین بار بود چنین حسی داشتم خونه ما ی اپارتمان پنج طبقه هشت واحدیه که مغازه من زیرش قرار داره به مطب خانم دکتر زدنگ زدمو شما ره پسره رو از مطب گرفتم بهش زنگ زدم گفت مواظب بخیه هاش باشم و اصلا نباید راست بشه باید کلا به پشت دراز بکشه دختره یعنی خانوم خوشکل زن دکتر برای عیادت پدر و مادرش تو تهران اومده بود پسره هم از خواده پدرزنش زیاد خوشش نمیومد تابلو بود نمیخاد بره خونه پدر زنش اینو از حرفای بینشون تو مطب شنیدم پهیچی دستگاه کوچیکی بود در حد اهم متر زدم به برق و مثل ویبراتور بود سینه هاشو تکون میداد البته در حد ویبره گوشی شایدم ضعیف تر هیچی اون ویبره ی پنج دقیقه کار کردو ی چیز زرد از بین بقیه هاش اومد بیرون زنگ زدم به دکتر گفت طبیعیه و گفت پس فردا میاد بخیه رو باز کنه دعا دعا میکردم زن خوشکلشم بیاره و منم نیگاش کنم یا حرکتی کنم بعد از اون کم کم مایع زیادی از ممه های هانی اومد بیرون کم کم نرم شد ولی باز درد داشت و قرمزی و سفتی تورمشم همون روز اول از بین رفت دیگه کم کم ترسم ریخت و دیگه خوشحال بودم که کم کم داره خوب میشه حتی به اون حالت سوپر هم نیگا میکرد رو ایپدش دلم میخاست منم برم ببینم اما خودمو جوری پیش هانی جلوه داده بودم که از اینا خوشم نمیاد حتی از سکس زنگ زدم به دکتر که کی میاد بعد سه ساعت اومد خونمون خیلی شلخته بودم اومد و ینیگاهی کرد و گفت که کافی مایع کاملا خالی شده شیلنگ هارو در اورد و منو فرستاد برم باند و چسپ و ی سری وسایل پانسمان بیارم رفتم و عمدا دیر برگشتم که کاری کنه چون نقشه ای تو سرم داشتم ضربدری برگشتم دیدم تو هال دراز کشیده و معلوم بود کاری نکرده بعد از باند پیچی رفت و گفت پس فردا برمیگرده و پاسنمان رو باز میکنه و بخیه ها رو میکشه تا اون موقع هانی خوب خوب میشه ولی استراحت کامل همینطوری گذشت تا دو روز دیگه تقریبا وضع ممه هاش خوب شد مثل حالت عادی فرداش به دکتر زنگ زدم و بهش گفتم کامل خوب شده اگه میشه بیاد و پانسمانو باز کنه ولی گفت نه باید تا یک روز دیگه هم وایسم روز موعود رسید و اومد خونه رو تمیز کرده بودم و تقریبا ی ده روزی میشد نرفته بودم سر کار اومد تو همه وسایلو جدا کرد و به هانی گفت بلند شه هیچی هانی بلند شد ولی این پسره اصلا شهوتی تو چشش ندیدم احمق هویج من میخاستم از هانی خوشش بیاد و ی ضربدری نا برابر تشکیل بدیم بخاطر این میگم نا برابر چون زن دکتر خیلی خوشکل تر از مال من بود هانی بلند شد و رفت دستشویی بعد از ده دقیقه اومد تو رفت لباس پوشید و اومد تو هال از دکتره تشکر کرد و اونم محترمانه جوابشو داد بعد گفت اینترنت دارید منم گفتم پایین تو مغزه دارم هیچی رفتیم پایین درو بستم و دکمه ریموت کرکره برقی رو زدم و کرکره رفت بالا بعدش سیستمو براش روشن کردمو رفت تو موزیلا یهویی عکس همه سایتایی پورن که رفته بودم اومد روی صحفه خیلی خجالت کشیدم اونم ی ذره تعجب کرد و گفت باید این سیستم مال ی نوجوون باشه درسته منم بش گفتم اره برادر زادم میاد پای این سیستم بعد گفت اگر میتونی بهش زنگ بزن بیاد اینجا تا ی چیزی بهش بگم ی نصیحتی بش بکنم که دیگه هیچ وقت نره تو این چرتو پرتا منم گفتم نه الان شهرستان بیخیال رفت تو جیمیل ی ایمیل با متن خارجی فرستاد و در حالی که مشغول تایپ ایمیل بود من به اینکه چجوری پیشنهاد ضربدریو بهش بدم فک میکردم دست اخر خدا حافظی کرد و بلند شد و منم بلند شدم خواستم بهش پول بدم گفت من برای اینجور عملا پول نمیگیرم ی دستگاه نمیدونم چیچی براتور مال خانم دکتر بوده برین و باهاشون حساب کنین هر چی اصرار کردم گفت من انقد پول دارم که این پولا برام هیچه منم ازش تشکر کردمو و گفتم دکتر شرمنده باید ی چیزیو بهت بگم گفت بفرمایید گفتم دکتر این سیستم مال خودمه و خودم رفتم تو این سایتا میشه اون نصیحت رو که خواستی بگی بهم بکنی خواستم سر صحبتو باز کنم بعد خندید و گفت شوخی میکنی گفتم نه گفت مگه تو زن نداری برو با زنت نزدیکی کن منم بش گفتم اخه زنم بهم نمیده هیچی بی رودر بایسی همه چیزوبهش گفتم چون دوس داشتم سر صحبت باز بشه و فقط زنم با سوپر حال میکنه نمیدونم باید چیکار کنم گفت چرا گفتم از بس کیرم بزرگه زنم میترسه با هام نزدیکی کنه میگه پاره میشم مثل سگ خالی میبستم کیرمم کلا پنج سانت میشد گفتم دکتر من خیلی دوس دارم یکی زنمو جلوم بکنه یجورایی خیلی بهش برخورد نمیدونم چرا گفت خانومت زن محترمیه خودش خبر داره داری چی در موردش میگی منم گفتم اره خودشم بهمم سپرده تا اگه کسی و پیدا کردم بیارم سراغش اما خالی بستم هانی اگه میفهمید منو میکشت هانی خیلی محترمه اما بلاخره ی نیزایی داره که با خیار و دیلدو برطرفش میکنه اما من ی مار کثیفم دکتر گفت یعنی زنت ازت میخواد بری ی مردی بیاری که بکنتش گفتم اره گفت پس سیب زمینی هستی منم گفتم نه منم زن یارو رو میکنم بعد یکم فک کرد و خندید و گفت چه معامله جالبی خیلی ذوق کرد منم فک کردم خوشش اومده گفتم دکتر میای ماهم همچین کاری کنیم اخم کرد و گفت چه کاری گفتم شما بیا زن مارو بکن خندش تموم شد گفت بعدش گفتم من زن شما رو روم نشد بقیه شو بهش بگم بعد ی خنده از زد و گفت میشه بلند شی منم از رو صندلی بلند شدم اون نشسته بود مثل دیونه ها ی مشت زد تو شیکمم خیلی تند زد نفسم بالا نمیومد هیچی نمیتونستم بگم احتمالا شما هم تجربه کردین از این مشتا نفسم بالا نمویمد و مثل مار به خودم میپیچیدم رو زمین کلید ها رو ی میز گزاشته بودم ریموتو زد کرکره ها رفتن پایین مغازه تاریک شد برقا رو روشن کرد دو تا لگد دیگه به شیکمو قفسه سینم زد داشتم میمردم اکسیژن میخواستم نفس نداشتم ما ی تیز بری مخصوص بریدن موکت داریم خیلی تیزه و بزرگه مثل چاقو میمونه اونو ور داشت و اومد ترفم مثل خر نعره میکشید و بهم لگد میزد مرگو احساس کردم مثل مرغ سر کنده بال میزدم اونم مثل وحشیا نعره میکشید انقد ترسیدم که به خودم شاشیدم خیلی از من هیکلی تر بود از خدا میخساتم کمکم کنه احساس کردم دارم میمیرم چنان عصبانی شده بود که مثل دیونه ها داد میزد و ی چیزایی میگفت کم کم داشتم نفس میکشیدم گفت ببین من اگه خدا به زنم نظر داشته باشه میارمش پایینو میکنمش حالا تو کسکش میخوای زن منو بکنی منم وحشت کرده بودم گفت نترس کار من نجات جون ادماس نمیخام بکشمت میخام اون کیییییییررررررر گندتو تو ببرم شلوارمو کشید پایین گریه میکردمو داد میزدم توان مقاومت نداشتم خیلی قوی جسه بود شلوارموئ کشید پایین بعد یکم نیگا کرد و زد زیر خنده خیلی بهم بر خورد گفت این چیه با خنده گفت اون کیری که زنت ازش میترسه کجاست حتما تو کمدته ها هیچی نگفتم گفت با این میخوای زنمو بکنی زد زیر خنده بلند شد منم رو زمین خوابیده بود ی لگد دیگه زد تو قفسه سینم دوباره نفسم بند اومد کم کم نفسم اومد سر جاش د یدم برعکس شدم و به شکم منو خوابوند هیچ مقاومتی نداشتم بعد شلوارمو کشید پایین شورتمم همینطور کسی وقتی زن داره ی مردی بکنتش خیلی حس بدیه دوباره زدم زیر گریه مثل بچه ها گریه میکردمو قسمش میدادم کیرشو که خیلی داغ بود گذاشت در کونم خیلی داغ بود خودمو سفت گرفتم هر کاری کرد نرفت تو بعد منو بلند کرد یهویی کیرشو دیدم انقد بزرگ بود انقد بزرگ بود انقد خوشم اومد خیلی بزرگ بود منو برد روی میز گفت یا میکنمت یا میکشمت کیرش برام خیلی عجیب بود به اندازه ساق دست میشد بخدا اگر بگم اندازه کیبورد سیستمم تو مغازه دراز بود و به اندازه ماوس کلفت بود اغراق نکردم خیلی عجیب بود من همه سوپر های دنیا رو تو مغازه میبینم این یکی تک بود یا شایدم من اینجوری فک میکردم انقد بزرگ بود فقط به فکر بزرگی کیرش بودم گفتم تو رو خدا نزن هر کاری میکنی نزن به شکم منو رو میز لم داد و به زور کیرشو گزاشت تو کونم انگار اسید پاشیدن تو کونم سوزش شدید و خیلی زیاد انقد در داشت که از هوش رفتم به خدم اومدم دیدم کرکره ها رفته بالا یکم خون رو زمین خشک شده فورا خودمو تمیز کردم درد زیادی بین پام بود رفتم بالا گفتم حالا رفته ترتیب هانی داده ولی نه مثل اینکه دکتر خیلی بی بخار تشریف داشتن هانی از هیچی خبر نداشت داشت فیلم میدید گفت دکتر کئو منم گفتم پولشو بهش دادم رفت بعد هانی از پول پرسید الکی گفتم ی تومن ازم گرفته اون روز فهمیدم بعضی افراد هستن که خیلی رو زناشون تعصبین و نباید بهشون پیشنهاد ضربدری داد شما هم مواظب باشین به کی پیشنهاد میدین حتی اگر طرف از این معامله خوشش اومد دلیل نمیشه بهش بگی و کار دست خودت بدی تمام ببخشید من زیاد مدرسه نرفتم تا کلاس هشتم رفتم مدرسه و زیاد تو نوشتن خوب نیستم اگه یکم بد نوشتم ببخشید اصل خاطره بود که گفتم حالا زیاد نحوه نگارش مهم نی بخدا قسم هیچ دخل و تصرفو کم و زیادی در بیان خاطره نکردم و فقط قصدم خالی کردن خودم بود شاید خیلی جذاب نبود ولی ب بزرگی خودتون ببخشید و لطفا فحش و ناسزا نگین نوشته علیرضا
0 views
Date: August 23, 2018