زن عموم همه چیزمه ۲

0 views
0%

8 2 9 86 8 9 9 85 9 88 9 85 9 87 9 85 9 87 86 8 8 2 9 85 9 87 1 قسمت قبل دوستان تو قسمت قبلی یادم رفت که بگم اینو با خود پریسا نوشتیم من دیگه زیاد نخواستم دلشو بشکونم گفتم که باشه گوش میدم گفت خواهشا بیا بشین با اکراه نشستم گفت ببین من خودم کارای عموتو میدونم ولی من کاری از دستم بر نمیاد و بازم زد زیر گریه دیدم طفلکی حق داره خوب خلاصه من بلند شدم رفتم سمتش بغلش کردم یکم دلداریش دادم بعد انگشت کوچیکشو آورد جولو بهم گفت آشتــــــی منم گفتم آشتی هم دیگرو بوسیدیم رفتیم خوابیدیم داستانون از همون جایی مونده که راه افتادیم سمت کیش ماشین بابا اینا جولو بود من و زن عموم هم پشت سرشون داشتیم بگو بخند میرفتیم شب شد و کشیدیم کنار حال و هوایی عوض کردیم و شام خوردیم دوست بابام گفت اینجا چادر بزنیم بخوابیم صبح راه میفتیم ولی بقیه هم موافقت کردن صبح شد چل و پلاسمونو جمع کردیم بابامینا راه افتادن ولی من و زن عموم یکم تا خرت و پرت و مرتب کنیم دیر تر راه افتادیم حدود 30 دیقه با اونا فاصله داشتیم زن عموم با سرعت تمام داشت میرفت که به بابامینا برسیم و رسیدیم اما چه رسیدنی یه صحنه ای دیدیم که واقعا نمیدونم چی بگم خیلی بد بود ماشین بابام زانتیا بود انگار یه دایناسور رد شده بود بابام با یه تانکر شاخ به شاخ کوبیده بود و از سمت راننده تانکر تا ته رفته بودن زیر تا ما برسیم مردم جمع شده بودن ولی نه از اورپانس خبری بود ونه از پلیس من خشکم زده بود انگار نه چیزی میشنیدم و نه میتونستم حرفی بزنم ولی زن عموم داشت خودشو میکشت راننده تانکرم هی میزد سرشو گریه میکرد انگار همشون مرده بودن چون لا مصب خیلی صحنه ی بدی بود اصلا مشخص نبود که کسی زنده مونده یا نه تا این که پلیسا اومدن من رفتم گفتم که خونواده ی منن و همشون نظامین و همکارتونن و ایشونم زن عمومه خلاصه ما رو دلداری میدادن و تا اینکه بعد یه ساعتی جرثقیل و اورژانس رسیدن تانکر رو کشیدن کنار ولی بازم نمیشد کاری کرد پون ماشین له و لورده شده بود نه درشا باز میشد و نه داخلش دیده میشد خلاصه آتش نشانی هم اومد درای ماشینو به زور باز کردن همه رو از ماشین پیاده کردن همه مرده بودن الا مامانم که اونم بیهوش بود من خرت و پرتای ماشینو مدارک بابا و مامان و عمو و دوست بابا رو برداشتم دادم دست پلیس که پلیسم گفت که مقصر تصادف بابات بوده خلاصه با تشریفات جنازه ها رو بردن و من و پریسا هم همراه اورژانش مامانمو بردیم بیمارستان که اوناجا گفتن رفته کما که اونم تا شب فوت کرد درسته نسبت به من بی مهر بود ولی مامانم بود پریسا هم علی رغم جزع و فزعش تو صحنه تصادف الان خیلیم خوشحال شده بود که شوهر آشغالی مث شوهرشو از دست داده بود و منم هم خوشحال بودم چون پریسا خوشحال بود و هم ناراحت بودم چون مامانمو از دست داده بودم درخواست دادیم که جنازه ها رو بفرستن شهرمون من و پریسا هم با ماشین عمو برگشتیم خونه خیلی خسته و کوفته و هیچ فک و فامیلی نداشتیم که مجلس تعزیه بگیریم ولی از اداره بابا اینا واس تسلیت میومدن و فاتحه ای میدان یه هفته به این منوال گذشت تا همه چی سر جای خودش برگشت همه چی بابا و مامان به من تعلق گرفت و همه چی عمو هم مال زن عمو شد پریسا پدرش سالها پیش فوت کرده بود و مادرشم شوهر کرده بود و یه خواهر برادر دو قولو داشت که اونا هم زیاد با پریسا مچ نبودن دیگه من مونده بودمو پریسا که وابسته تر از همیشه و عاشق تر از همیشه و همون طور که تو قسمت 1 گفتم من تازه کنکور داده بودم و اوایل تابستون بود من همش تو این فک بودم که چطور به پریسا بفهمونم که عشقم محدود نیست و کلا میخوام مال هم باشیم بهش پیشنهاد دادم که با هم بریم کیش ولی با هواپیما اونم قبول کرد خلاصه بار و قندیل سفر رو بستیم رفتیم کیش و دنبال هتل بودیم به جایی گیر آوردیم یه دوش موش گرفتیمو رفتیم گشتیم و موقع شام برگشتیم رستوران هتل من همش ذهنم درگیر این بود که چطور به پریسا حرف دلمو بزنم بعد شام اومدیم بیرون یه پارکی بود اونجا نشستیم من بازم داشتم فک میکردم که چطور بگم گفتم پریسا گفتم جان گفتم اگه موقعیتش بیاد شوهر میکنی گفت نمیدونم گفتم نمیدونم نه یا بگو آره یا بگو نه که گفت نه به مردا اصلا اعتماد ندارم دیگه دلمو زدم به دریا و گفتم اگه من خواستگارت باشم چی من کاملا جدی می گفتم ولی اون داشت میخندید بعد دید من منتظر جوابم خودشو جمع و جور کرد و اصلا حرفی نزد من میدونستم که حتما قبول میکنه ولی زیاد کشش ندادم رفتیم هتل و من رفتم تو اتاق لباسامو در آوردمو فقط شرت تنم بود که داشتم تو لب تاب سوپر میدیدم که راست راست کرده بودم که از رو شرتم کیرم زده بوود بالا راستش داشتم به پریسا فکر میکردم که اگه مال من بشه و بتونم بکنمش چی میشه اولین باری بود که سکس با پریسا به ذهنم میومد و اون شب هم حشرم بد جوری اذیتم می کرد که یهو پریسا بی سر و صدا اومد تو من با شرت دید صدای لب تاب رو هم شنید که گفت این چه کاری بچه گفتم عزیز بیا بشین گفت اول اونو بذا کنار لب تا رو خاموش کردم و اومد کنارم گفت نمیخوای لباساتو بپوشی گفتم نه گفت یه سوال دارم گفتم بفرما گفت همیشه این فیلما رو میبینی گفتم تو جای من بگو چیکار میکنی گفت ازدواج می کردم گفتم که از کسی خواستگاری کردم ولی ردم کرد گفت چرا به من نگفتی گفتم چی رو گفت این که یکی رو دوس داری گفتم و ازش خواستگاری کردی گفتم گفتن نیاز نداره گفت چرا خیلیم لازمه وقتی برگشتیم خونه طرف رو بهم نشون بده من کارتو ردیف میکنم گفتم که اینجا بگم نمیشه گفت چرا میشه گفتم پس برو اتاق بغلی به زن عموی من بگو که مسعود ازت خواستگاری کرده ولی تو ردش کردی من که چن دیقه پیش ازت خواستگاری کردم ولی خندیدی سرشو انداخت پایین گفتم چیه مگه کار بدی کردم گفت من باید ف کنم گفتم بله فک کنید رفت اتاق بغلی منم دوباره داشتم سوپر میدیدم حدود یه ساعتی گذشت دیدم در اتاقو میزنه پریسا بود وای وقتی اومد تو من کم بود قش کنم یه تیشرت گشاد و با یه شلوارک قرمز و با یه آرایش غلیظ گفتم چیه به خودت رسیدی خبریه خندید و بهم گفت نا سلامتی میخوام عروس بشم وای من تا اینو شنیدم داشتم غش میکردم با همون شرتی که تو تنم بود از جام بلند شدمو رفتم سمتشو گفتم پس چرا دومادو خبر نکردی تا خوشو آماده کنه تا اینو گفتم بغلم کرد و یواشکی گفت خیلی خیلی دوست دارم بعد گونمو بوسید منم اونو بوسیدم داشتم هردومون خیلی خوشال بودیم ولی من چون حشرم بالا بود میخواستم همون جا بکنمش الان که داریم اینو مینویسیم خودش تعجب کرده که من همچین حشری بودم و خبر داشته بعد بهم گفت که مسعود دیگه سمت اون فیلما نرو گفتم اگه شما سمت ما بیای چشم خندید و گفت که دودولتو جمع کن من اصلا حواسم نبود زود خودمو جمع جور کردم گفت که من که تو بچگیت همه جا تو دیدم داری خودتو از کی قایم میکنی گفتم آخه زشته گفت برو بابا تو هم بعد گفتم عروس خانوم ینی در حد دودوله گفت نمیدونم شاید آره گفتم بعد عقدمون بهت میفهمونم که دودوله یا چیز دیگه گفت الان بفهمونی چی میشه گفتم آخه باس محرم بشیم گفت همین الانشم محرمیم گفت مسعود تو جوونی اگه فردا یکی بهتر از من گیرت اومد منو ول میکنی گفتم نه چرا ولت میکنم یه زن دیگه هم میگیرم مگه دوتا زن داشتن جرمه گفت نه گفتم تا تو اجازه ندی من غیر با تو با شخص دومی ازدواج نمی کنیم گفت ببینیم و تعریف کنیم گفتم باشه گفت مسعود تا حالا با کسی سکس داشتی گفتم نه عزیز گفت که اولا بهم عزیز نگو بهم پری بگو دوما واقعا میخوای من زنت بشم گفتم خوب آره گفت تو تجربه نداری باید با کسی ازدواج کنی که مث خودت صفر کیلومتر باشه گفتم ول کن دیگه من فعلا تو رو میخوام گفت قبوله ولی من فک میکنم که به مشکل بر میخوریم گفتم اصلا همچین فکری نکن پری گفت میدونی من چن ساله مث تو دارم با خود ارضایی شبمو روز میکنم ولی عموت اصلا حواسش به من نبود گفتم خوب بعد عقدمون تلافی همشو درمیارم گفت نه بابا بچه جون فک نکنم بتونی چن سال که خوب ارضا نشدم بتونی منو نرمال کنی گفتم این فکر تو هستش گفت میخوام ببینم چن مرده حلاجی گفت من که زنتم نمیخوای با عروست شب زفاف رو راه بندازی گفتم هنوز عقد نکردیم گفت چه فرقی من دودلتو میخوام انگار حشر چند ساله ی پریسا امشب گل کرد بود گفت زود باش دیگه من دیگه تحمل ندارم گفتم چی کار کنم گفت به جای اینکه دودولت تو شرتت بمونه بدش به من گفتم آخه نذاشت ادامه بدم و تیشرتشو درآورد و چشماشو بست داشت پستونشاو میمالوند منم داشتم از درد کیر م میمردم یهو چشاشو باز مرد گفت بیا جولو دیگه دودولی گفتم باشه رفتم جولو گفتم چیکار کنم دستاشو گذاشت رو گونه هام لباشو گذاشت رو لبم وای چه حالی میداد ادامش به زودی میفرستم نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *