زن عموی مهربون من

0 views
0%

سلام اولا ببخشید اگه غلط املایی داشتم چون با گوشی مینویسم اسم من آرشه زمانی که اواسط خدمتم بود واسه یه ماموریت پانزده روزه رفتم غرب کشور خیلی خوب بود شاید بهترین دوران خدمتم بود هر چند گوشی قدغن بود ولی تقریبا همه داشتیم یه بار بالای کوه بیکار نشسته بودم و گوشی ساده یازده دو صفرم دستم بود و فقط برای پر کردن وقتم به این و اون اس میدادم که بعضیا جواب میدادن بعضیا نه ولی این زن عموم بود که کمتر از یک دقیقه جوابمو داد و منم بازم بهش پیام دادم واون بازهم به دقیقه نمیکشید جواب دادنش از زن عموم بگم حدود سی و دو سه سالش هست یکم لاغر ولی خوش اندام خیلی دوستش دارم و اونم میدونم که منو دوست داره از رفتارش کاملا معلومه ولی نه به قصد سکس همیشه تو فامیل رومن حساب دیگه ای باز میکرد و احیانا حرف بد یا شوخی بدی میکردم میگفت از تو انتظار شو نداشتم خلاصه اس دادن ما همینجوری ادامه داشت حتی حین غذا پختنش هم گوشی رو زمین نمیذاشت و کم کم متن اس ام اسها به متنهای عاشقانه تبدیل میشد ولی من همیشه آمادگیه اینو داشتم که سریع بفرستم ببخشید اشتباه فرستادم یه جورایی تنهایی هم بهم غلبه کرده بود و دلتنگی هم از یه طرف باعث شده بود متن پیامها کاملا عاشقانه بشه تو این پانزده روز حسابی باهم راحت شده بودیم و بعضی وقتها هم حرف میزدیم باهم عموم آدم بد اخلاق و تندیه و اصلا رفتارش با زن عموم درست نبود و همیشه زن عموم باهام دردو دل میکرد تا اینکه ماموریت تموم شد و من دوازده روز مرخصی اومدم خونه تو این دوازده روز زن عموم و بچه هاش اومدن خونه ما ولی چون با عموم حرف نمیزد من مجبور شدم اونو ببرم خونشون چون شهر دیگه ای بودن شب رسیدیم خونه و اونا یه بار هم پیش من دعوا کردن خلاصه همه خوابیدن و زن عموم تو یه اتاق تنها خوابید و من یواشکی با اس ام تس دلداریش میدادم تا اینکه صبح ساعت شش شد و عموم بخاطر شغلش که زود میره سر کار بیدار شد و رفت منم با سر صدای اون بیدار شدم ولی سر جام آروم دراز کشیدم وقتی عموم رفت به زن عموم پیام دادم بیداری که طبق معمول فوری جواب داد که بیداره گفتم بیام اون اتاق حرف بزنیم و اون قبول کرد و این سر آغاز همه ماجرا ها شد وقتی رفتم دراز کشیده بود با فاصله ازش دراز کشیدم خودمم نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته ولی با فکر بدی نرفته بودم فقط میخواستم حرف بزنیم تا دلش آروم بشه گفت خوابت نمیاد با فاصله ازش دراز کشیدم ولی چون تشک کوچیک بود دلش برام سوخت و گفت با نزدیکتر رو زمین نیافتی و من رفتم تا فاصله چند سانتیش رو بروی هم دراز کشیده بودیم و حرف میزدیم که ناخداگاه کم کم تحریک میشدم بی اختیار کیرم راست میشد اصلا لامصب نفسش میخورد تو صورتم دیونه میشدم و این باعث شد تا فکر بوسیدنش به سرم بزنه وسط صحبتها دستم بردم رو سرش و نوازشش کردم و دلداریش دادم یکم نزدیکتر شدم از این به بعد هر کاری میکردم از روی شهوت بود خیلی نزدیکش شدم تا حدی که گفت دیگه فاصله قانونی رو رعایت نمیکنی آ که خودمو عقب کشیدم و دوباره گفت نه راحت باش بیا جلو زمین سرده اونقدر بهش نزدیک شده بودم که دماغم به دماغش میخوردو همچنان باهم صحبچ میکریم آروم از رو دماغش بوسیدم و منتظر واکنشش شدم چیزی نگفت هر کاری انجام میدادم منتظر واکنشش بودم تا از دستم ناراحت نشه دیوانه وار هدفم رسیدن به لباش بود همچنان که داشت حرف میزد چشمام رو لباش بود که از پیشونیش بوسیدم و باز چچیزی نگفت و همچنان حرف میزدیم که کم کم حرفا مون بوی عشق و دوست داشتن میداد دستمو بردم پشت گردنش و آروم نوازشش میکردم و دیگه دل به دریا زدم و صورتشو بوسیدم نرم و دوست داشتنی بود ادامه دادم و اعتراضی نکرد کم کم به لباش رسیدم و لباشو بردم لای لبم و شروع کردم به خوردن قلبم داشت از سینه ام بیرون میومد الان هدفم عوض شده بود و تمام سعیم دست زدن به سینه هاش بود کم کم احساس کردم که اونم داره لبای منو میخوره که دستمو بردم رو سینه هاش نرم و کوچیک بودن ولی خیلی خوشم میومد همه اینها اولین تجربه من بودن بلند شدم و خبیدم روش و کیرم و از رو شلوار کذاشتم رو کسش شلوارامون تنمون بود و هر دوتا مون غرق شهوت بودیم کم کم صداش در میومد ولی از رو حیا اجازه نمیداد زیاد پیشروی کنم و هر کاری میکردم با کلی اصرار بود گفتم شلوارتو در بیارم که اجازه نداد گفتم پس پیرهمتو در بیار تا سینه هاتو ببینم که قبول نکرد و گفت تا الانشم کلی جلو اومدیم که گناهه با اصرار پیرهنشو و سوتینشو در آوردم و سینه هاشو چند ثانیه از دور نگاه کردم و شروع کردم به خوردن نوکش خیلی برجسته بود خیلی حال میداد نمیدونم همه مثل منن یا فقط من اینطورم که وقتی استرس دارم زود آبم میاد کیرمو از رو شلوار میمالیدم به کسش که احساس کردم داره آبم میاد و تا خودمو جم کنم ریختم رو خودم نیاوردم و ادامه دادم تا متوجه نشه آخه همینطوری تو شلوارم ریخته بودم یکم ادامه دادم و دوباره سرحال اومدم اصار کردم شلوارشو در بیارم که قبول نمیکرد که بهش گفتم شرتتو در نیار فقط شلوار که قبول کرد شلوارشو خودم از پاش کشیدم و کسش از رو شرت صورتیش معلوم شد لای پاش کاملا خیس بود رفتم سراغ سینت هاش و با دستم با کسش بازی کردم و از کنار شرتش انگشتمو بردم تو و کردم تو سوراخش خیلی حال میداد میخواستم کیرمم بکنم تو ولی راضی نشدم و باخودم گفتم تا این حد هم کافیه و از ر شرتم مالیدم رو کسش و آبم اومد سریع پرید دستمال کاغذی داد بهم غافل از اینکه بار دوممه این ماجرا شروعی بود بر رابطه سکسی من و زن عموی مهربونم که واقعا همدیگرو دوست داشتیم و تو کل این رابطه سکس تو کار باهم نکردم ولی بهترین روزای عمرم بودن 8 2 9 86 8 9 9 85 9 88 8 9 85 9 87 8 1 8 8 9 88 9 86 9 85 9 86 2 ادامه نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *